📌 ماجرای ژنرال عراقی که اسیر شهید آبشناسان شد
🔹️ آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می کرد، شهید حسن آبشناسان نامه ای به او نوشت:" اگر جناب صدام حسین ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد،بجنگد؛نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد".
🔹️ در جواب نامه شهیدحسن آبشناسان ، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به شهید آبشناسان یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.
🔹️ سال ها قبل در اسکاتلند، شهید حسن آبشناسان ، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود.
آن جا گروه شهید آبشناسان اول شد و عراقی ها هفتم شدند.
🔹️ حالا در میدان جنگ حقیقی ، شهید حسن آبشناسان دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد!
#شهید_حسن_آبشناسان
#دفاع_مقدس
@mahman11
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید
🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود.
من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم پيش من بمان و به جبهه نرو ، تا اينكه يك روز محمد علی رضایت گرفت و رفت
🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند.
روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود.
من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم.
🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند.
🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد.
#دفاع_مقدس
#شهادت_در_برف
@mahman11
🌷
به خورشیـد نگاه کن
به باغچه و درخت و
اطلسی...
و رقص پروانه
به روی شانه های گل...
بنگر به روز که
از راه رسیده
تا مـن دوباره عاشـقت شوم...
#دفاع_مقدس
@mahman11
چشمانت را باز کن ...
لبخندی بزن...
می سازی تـــو با همان لبخندِ
اولِ صبـحت ،
بهتریـن روزم را ...
#دفاع_مقدس
#صبـحتون_شهـدایـی
@mahman11
🌷
ای کاش...
همیشه رنگ غمها باشم
در سنگر عشـق،
مرد تنها باشم
دلخستهام از خاطرهها،
بگذارید،
گمنامترین شهیـد دنیا باشم ...
در این همهمه ی زندگی،
مشغول شمـا بودن چه زیباست...
#دفاع_مقدس
#صبحتون_شهدایی
🌷
@mahman11
نازم به غیرت تان،
که ترکش و خمپاره و گلوله را...
به سخره گرفتید...
و جز رضای محبوب ،
هیچ ندیدید...
لبخندتان،
بوی عشق،
و بوی شهادت می داد...
#دفاع_مقدس
#صبحتون_شهدایی
@mahmab11
💕 #یادش_بخیر
🌴 بچه های خوب جبهه، جبهه ها یادش بخیر
🤲 در دل سنگر، مناجات و دعا یادش بخیر
☀️ صبح روز جمعه در سنگر، به عشق اهل بیت
🌱 در دعای ندبه، «یا مهدی بیا» یادش بخیر
#دعا
#مناجات
#دفاع_مقدس
#سنگر
@mahman11
آسمان را طی کن
که در این صبح دلانگیز
تو را میخواند ...
آسمان راه همان مردانی است
که با لباسی خاکی
و دلی مملو از عطرِ خدا
پای در ره دارند ...🕊🌱
#صبح_بخیر ☀️
#مردان_بی_ادعا✌️🏻
#دفاع_مقدس 🤍
@mahman11
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 وصف جوانان عاشق شهادت از زبان امام دلها 💕
🌴 دوران #دفاع_مقدس
📽 من به این چهرههای نورانی و بشّاش شما
و به این گریههای شوق شما حسرت میبرم.
من #احساس_حقارت میکنم.
🏴 به مناسبت ایام سالروز رحلت امام خمینی
#امام_امید 🪴
@mahman11
اصلاً زنِ شیعه
باید شهید پرور باشد!
درست مثل زینبکبری (س)
عون و محمّد میخواهد کربلا ...
📸 عکاس: محمدرضا امیری
مادر مهربانی با عکس دو قهرمان شهیدش
#مادران_زینبی
#دفاع_مقدس
#شب_پنجم
@mahman11
📌آمپول محرم...
🔸در اردوگـاه وقتی میخواستیم عـزاداری کنیـم دو سه روز قبل از عزاداری به ما یک آمپولی تزریق میکردند
🔹در اثـر آن، بیمـار و بیحس میشدیم بطوری که اصلا نمیتوانستیم تکـان بخوریم. اسـم این آمپول را ما گذاشته بودیم «آمپـول مٌحـرم».
▪️با این حال و با همه مصايب، مراسم عـزاداری محرم را به هرنحو ممکن برگزار میکردیم؛
▫️بهویژه که اعتقاد داشتیم نهضت محرم و مراسم عزاداری نعمتی است که خدا به ما عنایت فرموده است.
🎙 راوی: مرحوم علی اصغر رباط جزی
#محرم
#دفاع_مقدس
#خاطرات_اسارت
@mahman11
•
«تا کربلا راهی نمانده»
خستگی را بدر میکرد...!
جنگ به رغم خاطرات زیبایی که دارد،
مملو از سختیها و مشکلات متعدد بود.
یک رزمنده در فضای جبههها گاه به قدری
خسته میشد که چین به صورتش میافتاد
و چشمهایش را خون میگرفت،
اما یک شعارِ دلشاد کننده میتوانست
خستگی را از تن او رفع کند؛ بنابراین شعارِ
«تا کربلا راهی نمانده» قلبها را جلا میداد
و روحها را تازه میکرد.
طوریکه میتوانست به یکباره خستگی را از
دل خستهترین رزمنده نیز خارج کند...
#تبلیغات
#دفاع_مقدس
#عاشقان_کربلا
@mahman11