eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.3هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
275 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ماجرای ژنرال عراقی که اسیر شهید آبشناسان شد 🔹️ آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می کرد، شهید حسن آبشناسان نامه ای به او نوشت:" اگر جناب صدام حسین ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد،بجنگد؛نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد".   🔹️ در جواب نامه شهیدحسن آبشناسان ، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به شهید آبشناسان یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. 🔹️ سال ها قبل در اسکاتلند، شهید حسن آبشناسان ، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه شهید آبشناسان اول شد و عراقی ها هفتم شدند. 🔹️ حالا در میدان جنگ حقیقی ، شهید حسن آبشناسان دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد! @mahman11
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید 🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود. من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم  پيش من بمان  و به جبهه نرو ،  تا اينكه يك روز  محمد علی رضایت گرفت و رفت 🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند. روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود. من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم  گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم. 🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند. 🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد. @mahman11
🌷 به خورشیـد نگاه کن به باغچه و درخت و اطلسی... و رقص پروانه به روی شانه های گل... بنگر به روز که از راه رسیده تا مـن دوباره عاشـقت شوم... @mahman11
چشمانت را باز کن ... لبخندی بزن... می سازی تـــو با همان لبخندِ اولِ صبـحت ، بهتریـن روزم را‌‌‎‌ ... @mahman11
🌷 ای کاش... همیشه رنگ غم‌ها باشم در سنگر عشـق، مرد تنها باشم دلخسته‌ام از خاطره‌ها، بگذارید، گمنام‌ترین شهیـد دنیا باشم ... در این همهمه ی زندگی، مشغول شمـا بودن چه زیباست... 🌷 @mahman11
نازم به غیرت تان، که ترکش و خمپاره و گلوله را... به سخره گرفتید... و جز رضای محبوب ، هیچ ندیدید... لبخندتان، بوی عشق، و بوی شهادت می داد... @mahmab11
💕 🌴 بچه های خوب جبهه، جبهه ها یادش بخیر 🤲 در دل سنگر، مناجات و دعا یادش بخیر ☀️ صبح روز جمعه در سنگر، به عشق اهل بیت 🌱 در دعای ندبه، «یا مهدی بیا» یادش بخیر @mahman11
آسمان را طی کن که در این صبح دل‌انگیز تو را می‌خواند ... آسمان راه همان مردانی است که با لباسی خاکی و دلی مملو از عطرِ خدا پای در ره دارند ...🕊🌱 ☀️ ✌️🏻 🤍 @mahman11
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌‌🎞 وصف جوانان عاشق شهادت از زبان امام دلها 💕‌ ‌‌ ‌ ‌‌🌴 دوران ‌ ‌‌‌ ‌‌ 📽 من به این چهره‌های نورانی و بشّاش شما و به این گریه‌های شوق شما حسرت می‌برم. من می‌کنم. ‌ ‌‌ 🏴 به مناسبت ایام سالروز رحلت امام خمینی ‌ 🪴 @mahman11
اصلاً زنِ شیعه باید شهید پرور باشد! درست مثل زینب‌کبری (س) عون و محمّد می‌خواهد کربلا ... 📸 عکاس: محمدرضا امیری مادر مهربانی با عکس دو قهرمان شهیدش @mahman11
📌آمپول محرم... 🔸در اردوگـاه وقتی می‌خواستیم عـزاداری کنیـم دو سه روز قبل از عزاداری به ما یک آمپولی تزریق می‌کردند 🔹در اثـر آن، بیمـار و بی‌حس می‌شدیم بطوری که اصلا نمی‌توانستیم تکـان بخوریم. اسـم این آمپول را ما گذاشته بودیم «آمپـول مٌحـرم». ▪️با این حال و با همه مصايب، مراسم عـزاداری محرم را به هرنحو ممکن برگزار می‌کردیم؛ ▫️به‌ویژه که اعتقاد داشتیم نهضت محرم و مراسم عزاداری نعمتی است که خدا به ما عنایت فرموده است. 🎙 راوی: مرحوم علی اصغر رباط جزی @mahman11
«تا کربلا راهی نمانده» خستگی را بدر می‌کرد...! جنگ به رغم خاطرات زیبایی که دارد، مملو از سختی‌ها و مشکلات متعدد بود. یک رزمنده در فضای جبهه‌ها گاه به قدری خسته می‌شد که چین به صورتش می‌افتاد و چشم‌هایش را خون می‌گرفت، اما یک شعارِ دلشاد کننده می‌توانست خستگی را از تن او رفع کند؛ بنابراین شعارِ «تا کربلا راهی نمانده» قلب‌ها را جلا می‌داد و روح‌ها را تازه می‌کرد. طوریکه می‌توانست به یکباره خستگی را از دل خسته‌ترین رزمنده نیز خارج کند... @mahman11