eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع حرم تازه دامادشهید، شجاع 💔 🍃⚘🍃 در ۲۳ آبان ماه سال ۱۳۶۸ درتهران،چهاردانگه اسلام شهر متولدشد. متاهل بود و تازه داماد ۱۰ پس از به اعزام شد و به رسید. 🍃⚘🍃 سه خواهروبرادربودند،ایشان فرزند اول خانواده بود. خانواده اش بسیارمذهبی و متدین بودند، از کودکی در مساجد و حسینیه ها می کرداز ابتدا #خدا و بانماز بود از اول را شناخت،مادرش همیشه از می خواستند فرزندانشون، کنیزان و نوکران بیت⚘ باشند. از بچه 7 ساله تا پیر 80 ساله همه را به می شناختند. پدرش وعمویش، دفاع مقدس بودندو در حضور داشتند و این باعث شده بود ایشان از با از و خو بگیرد. 🍃⚘🍃 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @mahman11
... آغاز خوشبختی است!!! خوشبختی‌ای که پایان ندارد کهـ بشوی... خوشبختِ ابدی می شوی🌱 @mahman11
چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: "هان، آقا مهدی خبری رسیده؟" چشم هایش برق زد. گفت: "خبر که .... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم: "خب بده، ببینم". گفت: "خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت: "راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم: "خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". 📚 خاطره ى شهید محمدرضا عسگری از كتاب پرواز در قلاویزان، ص ١٣٢ @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از شهید وحید فرهنگی والا؛نماز اول وقت 📌همسر شهید نقل می‌کنند: از خصوصیات و اعمال آقا وحید کاملا برایم روشن بود که همان کسی است که دنبالش بودم و هم من او را دوست داشتم هم خدا! 🔸 آن اهمیت دادنشان به نماز و نماز اول وقت، آن تاکیدشان بر صداقت، آن همه جدیت و تلاش و کوششی که برای اسلام و هدایت افراد داشتند، همگی گویای این حقیقت بود. ‌🔹همیشه می‌گفتند: من اگر بتوانم حتی یک نفر را به صف نماز جماعت بکشانم، برای دنیا و آخرتم کافی است.... @mahman11
: «بین سعادت و شقاوت، یک قدم بیشتر فاصله نیست و آن قدمی‌ ست که بر هوای نفس گذاشته شود!» شبتون شهدایی ❤️‍🩹 @mahman11
YEKNET.IR - zamine - shabe 21 ramezan 1442 - narimani.mp3
5.83M
بزار دلم مھمونِ آغوشٺ شھ ؛ بابا !' بزار غمِ کوچہ فراموشٺ شھ ؛ بابا . . ... @mahman11
دوست دارم اگر شهـید شوم ، پیکری نداشته باشم از ادب دور است ،نزد سیدالشهدا(ع) سالم و کفن پوش محشور شوم.. اگر پیکرم برگشت ، دوست‌دارم سنگ‌قبری برایم نگذارند برایم سخت است ، سنگ مزار داشته باشم و حضرت زهـرا(س) بی نشان باشند.. شهـید محمد عبداللهـی✨️ ... @mahman11
"دو برادر ارادت و علاقه‌ی سید حسن نصرالله و حاج قاسم سلیمانی نسبت به همدیگر آن دو از لحاظ مودت، محبت، علاقه، صداقت و نزدیک بودن دیدگاه‌هایشان همچون دو برادر واقعی بودند. 🕊شهیدسیدحسن نصرالله درمورد حاج قاسم گفته بود: ″یکی از بزرگترین موهبت‌های الهی برای من، آشنایی و برادری با قاسم سلیمانی بود. «او با ما بود...» همیشه با شادیِ لبنانی ها شاد، و با ناراحتی آن ها ناراحت میشد" 🕊و همچنین ارادت و علاقه سپهبد سلیمانی به سید حسن نصرالله نیز ستودنی است. آن جا که در سخنانی می‌فرماید: «من در مقامی نیستم که برای کسی تعیین مقام فقهی کنم، اما سید حسن نصرالله ″آیت الله″ است! چون خیلی از نشانه های خدا را در مقابل دشمن دارد و آیتِ الهی است. مگر آیت اللهی فقط در فقه است؟ او آیت و نشانه ایستاده در برابر دشمنان خداست.» سرانجام آن دو مزد زندگی مجاهدانه‌شان را گرفتند و به آرزوی دیرینه‌ی خود یعنی"شهادت" رسیدند. آری ... " مزد شهامت مردان همیشه جاوید تاریخ است كه نام و نشانشان تا ابد همچون نگینی درخشان در دفتر افتخارآفرینان جهان اسلام خواهد درخشید." @mahman11
[دلنوشتہ💔🕊] -میگن‌چرا‌میخوای‌شهید‌شی؟! +میگم‌دیدید‌وقتی‌یه‌معلم‌رو‌دوست‌داری خودتو‌میکشی‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیری و‌لبخند‌رضایتش‌دلت‌رو‌آب‌کنه؟! منم‌دلم‌برا‌لبخند‌خدام‌تنگ‌شده(:" میخوام‌شاگرد‌اول‌کلاسش‌شم♥️🌿 @mahman11
عملیات رمضان تیر، تیربار چند دندانش را برد! می رفت برای ترمیم فک و دندان. شوخی گفتم: مجید (شهيد مجيد رشيدى كوچى) تو که می خوای شهید بشی، دندون به چه کارت میاد؟ 🌷جدی گفت: می خوام وقتی اسلحه ام دیگه شلیک نکرد با چنگ و دندون از کشورم و اسلام دفاع کنم. @mahman11
‍🥀 شهادت در سال ۹۵ در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۵ در قرارگاه تاکتیکی ، گفت: حاج آقاحاج، میخواهم کمی باهم صحبت و درد و دل کنیم. گفتم : سیدجان بفرما (آخه بنده سیدها رو بنام صدا نمی‌کردم). ، از وضعیت منطقه و نیروها و پیگیری‌هایش گزارش داد. بنده هم گوش میکردم. از وجود نیروهای جاسوس در بین نیروها گفت (غیر ایرانی بودند). ادامه داد... از برخوردهایش با تعدادی از متخلفین (فاطمیون) گزارش داد. بنده هم چند تذکر را جهت رعایت موضوعات گفتم. متوجه برخورد و رفتارهای خشن با غیرایرانی‌ها شده بود. درد و دل و صحبت‌های اصلی اش شروع شد. فهمیدم که همه آن گزارشات مقدمه مطالب اصلی سید هست. او می‌خواست کمی از دلش بگوید و سفره دلش را باز کند. بنده و ، علاوه بر همکار و همرزم، یه طوری بچه محل سببی می‌شدیم. بعصی اوقات لفظ بچه محل را بهش می‌گفتم. از حماسه سازی رزمندگان تعریف کرد. بعد گفت، ما باید هوای همه این رزمندگان را در عقبه داشته باشیم. از مسؤل وقت رده خودش تعریف می‌کرد که خیلی هوای نفرات را داره.. بنده گوش می‌کردم و گهگداری اشاراتی داشتم و تصدیق یا رد می‌کردم. سید ادامه داد که هوای خانواده‌ام را داشته باشید. از و پسرش و زحمات اونها میگفت. سفره دل سید باز شده بود. یکطرفه صحبت می‌کرد. از مادرش گفت و خوابی که مادرش دیده بود گفت و گفت و گفت. بنده هم با آرامش گوش می‌کردم، با هم لبخند هم می‌زدیم. ادامه داد که حاج آقا، خواب خودم را دیدم. و بحث اصلی این بود که می‌خواست به بنده بگوید. گفتم سیدجان، خواب چگونه بود؟ ‌خندید و بانشاط و شادابی گفت: حاج آقا، چند شب قبل خواب دیدم که در اثر جراحت به شهادت رسیدم. اول یاد خواب مادرم افتادم که برای شهادت یکی دیگر از پسرهایش به فرزندانش گفته بود. ( همیشه می‌گفت که شهید دوم خانواده بنده هستم.) دوم اینکه بعد از شهادت، روحم به سمت آسمان بالا آمد، از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه می‌کنم و میخندم و لذت می‌برم. ادامه داد که حتما توی این منطقه شهید خواهم شد و راضی هستم. کمی به او سفارش کردم که سیدجان برای شما که برادر شهید هستی شهادت ممنوع است. مواظب خودت باش. هم لبخندی زد. از هم خدا حافظی کردیم. چند روزی گذشت و در روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در درگیری شدید با جبهه کفر، و در کنار یکدیگر در به شهادت رسیدند. 🌹 روحشان شاد و راهشان پررهرو باد @mahman11
🔸در محضـــر شهیــد.... وقتے به نماز مےایستاد واقعا تماشایی بود فقط دلم میخواست صوت حزینش را ضبط ڪنم خلـوص نیت خاصے داشت و همیشہ هم توصیہ مےڪرد ڪہ نمازتان را اول وقت بخوانید... : ۶۵/۱۲/۰۷ ؛ همسر شهید @mahman11
هی نگاهت بڪنم، گم بشوم در چشمت گم شدن در شبِ چشمان تو پیدا شدن است... : دوست دارم اگر شهید شدم ؛ پیڪری نداشتہ باشم از ادب دور است ڪہ در پیشگاه سیدالشهدا با تنے سالم و ڪفن پوش محشور شوم... [ شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی ] @mahman11
: «بین سعادت و شقاوت، یک قدم بیشتر فاصله نیست و آن قدمی‌ ست که بر هوای نفس گذاشته شود!» @mahman11
‍🥀 شهادت در سال ۹۵ در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۵ در قرارگاه تاکتیکی ، گفت: حاج آقاحاج، میخواهم کمی باهم صحبت و درد و دل کنیم. گفتم : سیدجان بفرما (آخه بنده سیدها رو بنام صدا نمی‌کردم). ، از وضعیت منطقه و نیروها و پیگیری‌هایش گزارش داد. بنده هم گوش میکردم. از وجود نیروهای جاسوس در بین نیروها گفت (غیر ایرانی بودند). ادامه داد... از برخوردهایش با تعدادی از متخلفین (فاطمیون) گزارش داد. بنده هم چند تذکر را جهت رعایت موضوعات گفتم. متوجه برخورد و رفتارهای خشن با غیرایرانی‌ها شده بود. درد و دل و صحبت‌های اصلی اش شروع شد. فهمیدم که همه آن گزارشات مقدمه مطالب اصلی سید هست. او می‌خواست کمی از دلش بگوید و سفره دلش را باز کند. بنده و ، علاوه بر همکار و همرزم، یه طوری بچه محل سببی می‌شدیم. بعصی اوقات لفظ بچه محل را بهش می‌گفتم. از حماسه سازی رزمندگان تعریف کرد. بعد گفت، ما باید هوای همه این رزمندگان را در عقبه داشته باشیم. از مسؤل وقت رده خودش تعریف می‌کرد که خیلی هوای نفرات را داره.. بنده گوش می‌کردم و گهگداری اشاراتی داشتم و تصدیق یا رد می‌کردم. سید ادامه داد که هوای خانواده‌ام را داشته باشید. از و پسرش و زحمات اونها میگفت. سفره دل سید باز شده بود. یکطرفه صحبت می‌کرد. از مادرش گفت و خوابی که مادرش دیده بود گفت و گفت و گفت. بنده هم با آرامش گوش می‌کردم، با هم لبخند هم می‌زدیم. ادامه داد که حاج آقا، خواب خودم را دیدم. و بحث اصلی این بود که می‌خواست به بنده بگوید. گفتم سیدجان، خواب چگونه بود؟ ‌خندید و بانشاط و شادابی گفت: حاج آقا، چند شب قبل خواب دیدم که در اثر جراحت به شهادت رسیدم. اول یاد خواب مادرم افتادم که برای شهادت یکی دیگر از پسرهایش به فرزندانش گفته بود. ( همیشه می‌گفت که شهید دوم خانواده بنده هستم.) دوم اینکه بعد از شهادت، روحم به سمت آسمان بالا آمد، از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه می‌کنم و میخندم و لذت می‌برم. ادامه داد که حتما توی این منطقه شهید خواهم شد و راضی هستم. کمی به او سفارش کردم که سیدجان برای شما که برادر شهید هستی شهادت ممنوع است. مواظب خودت باش. هم لبخندی زد. از هم خدا حافظی کردیم. چند روزی گذشت و در روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در درگیری شدید با جبهه کفر، و در کنار یکدیگر در به شهادت رسیدند. 🌹 روحشان شاد و راهشان پررهرو باد. @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مناجات شهید مجاهد سید «هاشم صفی‌الدین» ساعاتی پیش از شهادتش... @mahman11
. محمدم در آخرین تماسش به من گفت: مادر دعا کن شوم، اگر شهید نشوم دیوانه می‌شوم، مادر من را رها کن. من هم روز جمعه در (ع) شرکت کردم، رو به قبله ایستادم و گفتم: (س) محمد هدیه ناقابل من به پیشگاه شماست، قبول کنید هر طور که شما می‌خواهید من هستم، روز شنبه ساعت هفت غروب، تیر به سر فرزندم می‌خورد و دم صبح به ‌ می‌رسد. @mahman11
شهدا عاشقند، معشوقشان خداست شاگردند، معلمشان (ع)است معلِّمند... درسشان است مُسلَّحند سلاحشان است مسافرند،مقصدشان لقاءالله است مستحکمند،تکیه گاهشان ست @mahman11
اینها همان کسانی هستند که و را گذاشتند بعد از .... ؟ @mahman11
معیار فُضَیل‌هاست...! پایان غربت آدمی و آغاز قربت اوست.. پیوند آسمان و زمین است شهید از تبار دیگری است که ریشه‌اش به آسمان گره خورده و قلبش ‌از معنویت‌ و ن‍ور، بارور است...!🌱 |شهید عاصمی| @mahman11
معشوق ماست...💔 آیا تا به حال دیده اید را که از معشـوق بترسد!!؟ ‎‎@mahman11
: در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک می‌زند و خواهد زد... @mahman11
شهید محمدحسین شعبانزاده: خواهرم! حجاب سیاه تو کوبنده‌تر از خون سرخ من است 📌محمدحسين در تاريخ ۱ فروردین ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی در نصرآباد از توابع شهرستان آران و بيدگل متولد شد. 🔸 در هفت سالگی به مدرسه رفت و تا سال دوم راهنمايی تحصيل كرد و پس از آن برای كمك به خانواده اش مشغول كار و تلاش شد. هنگامی كه انقلاب اسلامی به پيروزی رسيد و بسيج تشكيل شد يكی از افراد فعال در پايگاه بسيج بود . 🔹 با شروع جنگ تحميلی عراق عليه ايران، آموزش نظامی لازم را گذراند و به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام گرديد. محمدحسين تا هنگام شهادت سه مرتبه به جبهه اعزام شد. سرانجام در ۱۳ آبان ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۴ به لقاي يار رسيد و روحش به ملكوت اعلا پيوست. فرازی از وصیت نامه شهید محمدحسین شعبانزاده ▪️برادران حزب اللهی! دست از روحانیّت پیرو خط امام برندارید که اینان بازوان امام و ولایت فقیه و محور اصلی انقلاب هستند. ▫️پایگاه‌های بسیج را خالی نگذارید از هرزه‌گویی‌ها و یاوه‌گویی‌های منافقین نهراسید؛ زیرا آن‌ها مانند تار عنکبوت هستند که به محض این‌ که دست به آن‌ها بزنید، خودشان خراب می‌شوند، فقط آن‌ها چیزی که دارند زبانشان است و هیچ عملی در آن‌ها وجود ندارد. 🔻خواهرم! حجاب سیاه تو کوبنده‌تر از خون سرخ من است. دعای کمیل را حتماً در گلزار شهدا برقرار نمایید. @mahman11
. ‏سال ۴۰۱ در همین روز یعنی ۲۶ آبان حسین زینال‌زاده و دانیال رضازاده  در مشهد به رسیدند. دوسال گذشت و امنیت این روزها رو مدیون شهدای امنیت هستیم @mahman11
🌱 فقط در جبهه هاے جنگ نیست اگر انسان براے خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد شهید استـ..🌱] /♥️ .@mahman11