7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
🔺 دلش نیامد به مادرش بگوید میخواهد شهید شود
برادر #شهید_جلیل_خادمی از آخرین دیدار با او میگوید، شبی که حتی به مادرش هم نگفت دارد میرود، چون میخواست شهید شود ...
#شهید_جلیل_خادمی
@mahman11
تابِ مانــدن نـدارد
آنکہ مجنون میشود ...
یادگار و جـانباز دفـاع مقـدس
سومین شهید مدافعحـرم زنجـان
در بوکمـال سوریه به سال ۱۳۹٦
#شهید_خیرالله_صمدی🌷
#روحش_شاد_با_صلوات
@mahman11
#فرازی_از_وصیت_نامہ :
من به عنوان سرباز کوچک ولایت،
وظیفه خود میدانم هرچند قدم کوچک
در این راه بردارم و از حریم ائمه دفاع کنم
و ننشینم برای تکه نانی، به اسلام و انقلاب و
راه امام عزیز که غیر از سعادت و خوشبینی
برای مردم چیزی نمیخواست، نق بزنم...
از فرزندانم میخواهم
که در هر کجا که خدمت میکنند،
چه در منزل و چه در خدمت به مردم،
فقط برای خدا کار کنند نه برای دیده شدن؛
که اگر خدا ببیند همه میبینند و اگر خدا
نبیند هیچ کس نمیبیند...
#شهید_حاجمحمدرضا_ابراهیمی
#جانبـاز_دفاع_مقدس
#سردار_مدافع_حرم
#روحش_شاد_با_صلوات🌷
@mahman11
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹تصویری خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت با نوحه ای از حماسه خوان جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران
🌹 از سینه ی پر جوشش چاووش می خیزد صلا
گر عاشقی هم گام شو با راهیان کربلا
برگیر زاد و راحله ، همراه شو با قافله
کاین راهیان یک دله ، پویند راه ابتلا
پر می کشد بر سینه دل ، با بانگ چاووش متصل
آتشد فتد بر آب و گل ، از گرمی شور ولا
دل در لهیب این نوا ، ماند به کاه و کهربا
سوزد ز پاکی و صفا ، با عشق چون شد مبتلا
چاووش بردارد خروش ، کی زائر احرام کوش
وقت است همت کن بکوش ، بگزین برای تن بلا
از سینه ی پر جوشش چاووش می خیزد صلا
گر عاشقی هم گام شو با راهیان کربلا...🌹
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
#دل_باخته
@mahman11
🌹عاشقانه ترین بوسهها
بوسههایی که بوی خداحافظی میداد
چند بار پشت هم بوسیدن
بوسهی خواهر ...
#خواهر_شهید
@mahman11
❣آقا،برادر عزیز،هیچ وقت توجیه غیرشرعی خودتان رانکنید.یک موقع می بینی انسان می خواهد یک عملی انجام بدهد،هی خودش را توجیه می کندو می خواهد به یک شکلی خودش را راضی کند.در انسان دو نفس هست..یکی می کشد به طرف شیطان،یکی می کشد به طرف خدا.انسان باید خودش موقعی که یک تصمیم گرفت،خدای خودش را در نظربگیرد.
شهید#حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
@mahman11
#خاطرات_شهید
●هاشم دو خصوصیت بارز داشت که در کمتر کسی پیدا میشود, دلسوزی و خیرخواهی؛ اگر کسی چیزی از او میخواست تمام سعی و تلاشش را میکرد تا او را به خواستهاش برساند.
●هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم میشد. هیچ وقت خودش را دست بالا نمیگرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار میشد او در صف کمک رسانی حاضر میشد.
●خیلی مرا دوست داشت متفاوت با سایر بچههایم با من رفتار میکرد همیشه دستم را می بوسید سرش را روی پاهایم میگذاشت و میگفت: بوی بهشت را استشمام میکنم.
●خیلی هم دست و دلباز بود هر کجا میرفت برای بچههای خواهر و برادرش و دوستان و همسایهگان هدیه میآورد و از این کارش لذت میبرد.
هاشم عشق به حضرت زینب (س) را به عشق دوقلوی شش ماههاش ترجیح داد
✍روایتی از مادر
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا🌷
@mahman11
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه_های_شهدایے ❤️
●هروقت که از ماموریت میومد،به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد.منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه قلبی با گل رز درست کنم....
●یبار که از ماموریت های زیادش،خیلی ناراحت بودم،به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم،یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
روز پنجشنبه بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.میخواد یه کاری انجام بده...
صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.آشپزیشم خوب بود.
گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای،سفره که چیده شد شما بیا...
●بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده.یه گوشه سفره یه قلب با گل رز درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...
✍راوی: همسرشهید
#شهید_محمدحسین_میردوستی 🌷
@mahman11
🌹مکانیکی که فرمانده شد ...
.
🔸اگر بگویم آچار فرانسه ی گردان بود اغراق نکردهام. اگر یک نفر او را نمیشناخت و برای اولین بار او را میدید، خیال میکرد، نیروی خدماتی گردان است. چون از آرایشگری گرفته تا مکانیکی خودروها و ... همه را او انجام میداد.یک روز که داشت پلاتین انگشتهای دستش را با انبر دست در میآورد، گفتم:
- «خلیل! چرا دستات این طوری شدند؟»
خندید و گفت:- «عملیات والفجر 8 با یک عراقی گلاویز شدم و او 16 تیر به شکم و دستانم زد.»گفتم:«خودش چی شد؟»
گفت: «با این که منو سخت مجروح کرده بود با هزار بدبختی با سرنیزه او را از پای در آوردم.»گفتم:- «چرا خودت پلاتینها را در میآوری؟!»گفت: «خوشم نمیآد وقتم را در بیمارستان هدر بدهم.»
.
▪️شب عملیات کربلای 4 مثل یک شیر غران به دشمن هجوم برد. با این که دشمن از شروع عملیات با خبر بود، ولی او تا خاکریز سوم جزیره پیش رفت. وقتی او را دیدم دستانش باند پیچی شده بود. گفتم: «خلیل چی شد؟» گفت: «دوباره ترکش خوردند.».
🌹#سردار #شهید خلیل زالپولی از #فرماندهان #گردان #مالک_لشکر ویژه ۲۵ #کربلا(به نقل از سید حشمت الله شهرزاد) _ شادی روحش صلوات.
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
@mahman11