eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.5هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺۲۹ فروردین روز ارتش جمهور ی اسلامی ایران بر فرمانده معظم کل قوا ،ملت عزیز ایران وارتشیان غیور ودلاور مبارک باد @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️اِی آنکه تمنای دلِ اهلِ ولایی سر تا به قدم جلوه ای از نور خدایی ♦️از فتنه گران نیست مرا دلهره ، تا تو بر مسند فرماندهی کل قوایی... (۲۹ فروردین سالروز تولد امام خامنه ای گرامیباد) @mahman11
🌺شجره نامه خورشید انقلاب، پدر مهربان امت... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سال ها بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهید گمنامی پیدا شد. در جیب لباس خاکی‌اش برگه‌ای بود که نوشته‌هایش را با کمی دقت می‌شد خواند: «بسمه تعالی جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم برای شما می‌نویسم: «به تو خیانت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش تو را می‌ستایند، فریب مخور تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن مردم شهر از تو بد می‌گویند، اندوهگین مشو. همه‌ی مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش... آن‌گاه از ما خواهی بود.» دیگر نایی در بدن ندارم؛ خداحافظ دنیا... @mahman11
🌹 سـر پست نگهبـانی نشسته بـود رو به قبلــه با خودش زمزمه میکرد و اطـراف رو می پائیـد. نفـر بعـدی که رفت پست رو تحـویل بگیـره دید مهـدی رفته سجـده؛ هر چی صداش زد صدایی نشنید. اومد بلنـدش کنـه دید تیـر خـورده تـوی پیشونیش و بشهادت رسیده. فکـر شهـادتش اذیتمـون میکـرد؛ هم تنهـا شهـید شده بود هـم مـا دیـر فهمیدیم. 🌷 خیـلی خـودمـون رو خـوردیم. تـا اینـکه یـه شـب اومـده بـود بـه خـواب یکـی از بچـه هـا و گفـت: « نگـران نبـاشید! تنهــا نبـودم. همـین کـه تیـر اثـابت کرد بـه پیشـونیم؛ به زمیـن نرسیـده افتـادم تـو آغـوش آقـام امـام حسـین (ع).» 📚 خـط عاشقی / حسین کاجی 🔻تک بیتی سروده عاشـق که شدی تیر به سر باید خورد زهـریست کـه مانند شکـر بایـد خـورد " صـلواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهــر شـهدا " @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش.... 🎙حاج صادق آهنگران @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ما ملت شهادتیم؛ ما ملت امام حسینیم! بپرس؛ ما حوادث سختی را پشت سر گذاشته‌ایم. بیا! ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. @mahman11
💢 (( بیاد فرمانده گردان امام حسن مجتبی لشکر ویژه ۲۵ کربلا سردار شهید علی اصغر پولادی ) 🌷انتشار به مناسبت سالروز شهادت . ▪️متولد ۱۳۳۶ روستای ییلاقی گزناسرا از توابع شهرستان نور.فرزند هشتم خانواده.دوران کودکی موذن مسجد بود.سال ۱۳۵۷دیپلم گرفت.عاشق سپاه بود به حدی که وصیت کرد : مرا با لباس سپاه دفن کنید...سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام ( محدثه) شد...با شروع جنگ علی اصغر✨ مسئول اطلاعات سپاه کامیاران شد و بعد آن ✨مسئول سپاه رودسر و لنگرود گیلان.✨مسئول واحد بسیج لشکر در هفت تپه و ✨فرمانده گردان امام حسن مجتبی.علی اصغر بیش از ۴۰ ماه تو منطقه حضور داشت‌. . ▪️علی‌نقی اباذری : « ۱۳۶۷ تو فاو کنار علی‌اصغر ایستاده بودم. در حال شلیک گلوله بود. خمپاره ای از سمت دشمن نزدیک اصغر به زمین نشست. ترکش به شاهرگ گردن پولادی اصابت کرد و خون فواره زد. لحظه‌ای به یاد کربلا و فوارۀ خون از گلوی علی‌اصغر امام حسین(ع) افتادم. علی‌اصغر ما به سوی علی‌اصغر امام حسین(ع) پرواز کرد». . 🌷پیکر پاک سردار شهید علی‌اصغر پولادی، فرمانده مقتدر گردان امام حسن مجتبی(ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا برای همیشه در فاو ماند و به مانند شهدای کربلا بدون غسل و کفن، کربلایی شد.تو وصیت نامه ش نوشت :از مال دنیا چیزی ندارم که برای تقسیم آن وصیت کنم.( شادی روحش صلوات) @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تمامی جوانان حاضر در این کلیپ از لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ سی و پنج سال پیش در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ در فاو بشهادت رسیدند! @mahman11
37.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💢میگفت :شناسنامه مو دستکاری کردم. فرار کردم بزور آمدم؛ رفتم زیر صندلی قطار قایم شدم....( خب کجا فرار کرد ؟ مثل خیلی ها که امروز به بهونه های مختلف فرار میکنن و میرن اونور آب!!!! نهههههههههههههه حاجی !!!!! فرار کرد رفت جبهه...با ۶۵ درصد جانبازی هم برگشت .... . 🎥 کلیپ با گرانقدر حمید بلوچ قرائی ( رزمنده ی اهل که مدتی را در بین لشکر ویژه ۲۵ و بود ....) . @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 با اینکه مجروح بود و درد داشت ، اما جلوی لنز دوربین عکاس برای من و شما خندید 😊...فدای استقامتتون... @mahman11
لحظه‌‌ ی تلخ وداع ؛ ۲۸ فروردین ۱۳۶۶ شمالغرب بانه ، بوالحسن از راست نشسته: شهید احمد قندی بالایِ سر خواهرزاده‌اش "شهید خیام‌نیا" @mahman11
30.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای دوران دفاع مقدس 🌴 آماده پیکارم، آماده پیکارم، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا (س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔲◾️▪️ تصویری کم یاب از ضریح مطهر ائمّه بقيع (علیهم‌السلام) پیش از تخریب به دست وهابیت ملعون @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: نافع که کشته شد، انگار سپاه عمر سعد جانی تازه گرفت و همانجا که امام ایستاده بود را نشانه گرفتند و با هم حمله کردند تا شاید با کشتن امام، جنگ خاتمه یابد. مسلم بن عوسجه پیرمردی هشتاد ساله که چونان جوانان شمشیر میزد، متوجه هدف شوم دشمن شد و همانطور که رجز می خواند: «من شیر قبیلهٔ بنی اسد هستم » به قلب دشمن زد، همه او را میشناختند، زمانی ایشان در رکاب پیامبر صلی الله علیه واله مشق جنگ میکرد و انگار اینک و اینجا می خواست درس پس بدهد و به پیامبر که از ملکوت نظاره گر او بود بگوید: به خدا مسلم بن عوسجه به محمد ایمان آورد و تا آخرین نفس از دین محمد دفاع کرد. لشکر کوفه که هنرنمایی مسلم بن عوسجه را دید، دسته جمعی به او حمله کردند، گرد و غباری غلیظ همه جا را گرفته، معلوم نیست چه بر سر مسلم آمده، امام به همراه حبیب به قلب گرد و غبار میروند تا از مسلم حمایت کنند. رباب که می بیند تمام هستی اش به قلب دشمن زده، قلب در سینه اش فشرده میشود، هراسان از جای برمیخیزد و کمی جلوتر میرود و سرا پا چشم میشود تا قامت مولایش را ببیند. گرد و غبار می خوابد و همگان سر مسلم بن عوسجه را روی دامان امام میبینند... حبیب که زخم های تن مسلم را می بیند و میداند که عنقریب ملکوتی می شود، به او میگوید: ای دوست قدیمی آیا وصیتی داری که برایت انجام دهم؟! مسلم تمام نیروی خود را جمع میکند و با سر انگشت امام را نشان می دهد و میگوید: تمام وصیتم حسین است، نگذار مولایم غریب و بی یاور بماند.. اشک از چشمان حبیب سرازیر می شود و میگوید: به خدای کعبه قسم می خورم که جانم را فدای جان نازنینش کنم و مسلم آرام در آغوش حسین جان می دهد. عابس با دیدن صحنه کشته شدن مسلم و شنیدن وصیتش خون جوانمردی در رگهایش به جوش می آید، عابس همان کسی ست که پیغام مسلم را از کوفه برای مولایش آورده و به حسین گره خورده و اینک میل آن دارد که در این وادی دلبری کند، پس خدمت امام میرسد و میگوید: مولای من! در این ارض خاکی هیچ کس را به اندازه شما دوست ندارم، کاش چیزی عزیزتر از جانم داشتم و آن را فدایتان میکردم،پس اجازه دهید این جان ناقابل را فدایی وجود نازنینتان نمایم. امام با نگاه و لبخند مهربانش اذن میدان به او میدهد و برایش دعا می کند. عابس به قلب سپاه میزند و در یک لحظه عده ای را به درک واصل میکند، ربیع که از دیر زمانی همرزم او بوده و اینک در لشکر عمر سعد است و خوب جنگاوری عابس را میداند ،فریاد میزند: او عابس است، به نبرد با او نروید، به خدا قسم هر کس با عابس بجنگد، کشته خواهد شد. پس رنگ از رخ سپاهیان میپرد ، عابس هل من مبارز میطلبد و هیچ کس، یارای مبارزه با او نیست. عمر سعد که حقارت سپاهش را میبیند فریاد میزند: خاک بر سرتان، جرات رودر رویی و جنگیدن با او را ندارید، حداقل محاصره اش و او را سنگباران کنید. عابس با شنیدن این حرف عمر سعد، لباس رزم از تن بیرون می آورد و به کناری می اندازد و فریاد میزند: اکنون به جنگ من بیایید اما کسی جلو نمی آید و عابس به سوی سپاه کوفه حمله می کند و عده زیادی را به خاک سیاه می نشاند، به یک باره سپاه او را محاصره میکند و از راه دور باران سنگ و تیر باریدن میگیرد و عابس در حالیکه خون از بند بند وجودش میتراود به دیدار محبوب و معبود خود می شتابد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @mahman11