eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.6هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿فرازی‌ از وصیت‌ نامه‌💌 ...در آیات تدبر کنید و به فرامین آن عمل نمایید. عاجزانه درخواست دارم که این حقیر راعفو کنید. در سفارش به احترام به پدر و مادر به آیات قرآن اشاره میکنیم که خداوند فرمود"بالوالدین احسانا فلا تقل لهما اف" حتی به پدر و مادر خود اف نگویید. سفارش میکنم همه ی شما را به نماز اول وقت و به جماعت چرا که ساده ترین و زیبا ترین رابطهی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است. ♥️🕊 @mahman11
مادرانه.. آنکه مادر شده این فاجعه را می فهمد بعد از این حادثه فرزند نیاید سخت است ... شبــــتون شهــــدایی @mahman11
🌹بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم🌹
💓 (عج) 💓 ❤️ 🌺 حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط 🌺 فهمی به من بده که بخواهم تو را فقط 🌸 دردی حواله کن که بفهمم چه میکشی؟ 🌸 بی فایده ست ناله ی آقا بیا فقط 🌺 پایی بده که در به در خیمه ات شویم 🌺 فانی شویم در جَلَوات شما فقط 🌸 هوشی بده که وقت بلایا و فتنه ها 🌸 تکیه کنیم بر غم آل عبا فقط 🌺 جانی بده به پای نگاهت فدا کنم 🌺 پرپر زدن ز عشق تو دارد صفا فقط 🌸 عزمی بده به دغدغه ی تو عمل کنیم 🌸 کی میشود وصال تو با ادّعا فقط 🌺 شوری بده شرر بزند بر شعور من 🌺 آهی بده به سوی تو باشد رها فقط 🌸 سوزی بده به سینه ی من تا که روز و شب 🌸 روضه بخوانم از شَه کرببلا فقط 🌺 روزی خبر بده به غلام سیاه خود 🌺 یک شب بیا به خیمه ی ما بی صدا فقط 🌸 ما از کسی به جز تو نداریم انتظار 🌸 عالم درست میشود آقا بیا فقط 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۴.mp3
10.06M
[تلاوت صفحه هشتاد و چهارم قرآن کریم به همراه ترجمه] @mahman11
• امام محمد باقر (علیه السلام): خداوند عزّوجلّ از ميان بندگان مؤمنش بنده اى را كه بسيار دعا كند دوست مى دارد پس همواره در سحرگاهان تا طلوع خورشيد دعا كنيد زيرا اين وقتى است كه در آن درهاى آسمان باز مى شود و روزى ها تقسيم مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود @mahman11
صد‌رکعت‌نمــٰا‌زبخون‌ . . . صدتا‌ڪار‌خوب‌انجام‌بده . . . ولۍ‌کسۍ‌نتونہ‌باهـات‌حرف‌بزنه، اخلاق‌نداشتہ‌باشۍ‌بہ‌هیچ‌دردۍ‌نمیخوره! مومن‌بــٰاید‌شاد‌باشہ! اخلاق‌ِ‌خوب‌داشته‌باشہ...シ! _شهید‌محمدهادی‌امینی🌿' @mahman11
پسࢪاول‌گفت: مادر،اجازه‌هست‌‌بࢪم‌جبهھ‌؟ گفت‌:بروعزیزم.. رفت‌و؛والفجࢪمقدمآتےشھیدشد..🕊" پسࢪدوم‌گفت: مادر،داداش‌کہ‌رفت‌من‌هم‌بࢪم!؟ گفت‌:بروعزیزم.. رفت‌وعملیات‌خیبرشھید‌شد🕊" همسࢪش‌گفت‌: حآج‌خانوم‌بچہ‌هارفتند،ماهم‌بریم‌ تفنگ‌بچہ‌هاروۍزمین‌نمونھ‌.. رفت‌وعملیآت‌والفجر⁸شھیدشد🕊" مادربہ‌خداگفت: همہ‌دنیام‌روقبول‌کࢪدۍ خودم‌روهم‌قبول‌کن.. رفت‌ودرحج‌خونین‌شھید‌شد🖐🏻 ⟦ :))'' ‎‌‌‎‌‌@mahman11
🚩| 🌱|تقريباً اوايل سال 72 بود كه در خواب ديدم در محور «پيچ انگيز» و شيار «جبليه» در روي تپه ي ماهورها، شهيدي افتاده كه به صورت اسكلت كامل بود و استخوان هايش سفيد و براق! شهيد لباسي به تن داشت كه به كلي پوسيده بود. وقتي شهيد را بلند كردم، اول دنبال پلاك شهيد گشتم و پلاك را پيدا كردم، بسيار خوانا بود، سپس جيب شهيد را باز كردم و يك كارت نارنجي رنگ خاك گرفته از جيب شهيد درآوردم. روي كارت را دست كشيدم تا اسم روي كارت مشخص شد، بنام «سيد محمدحسين جانبازي» فرزند «سهراب» از استان «فارس» كه يك باره از خواب بيدار شدم. خواب را زياد جدي نگرفتم ولي در دفترچه ام شماره پلاك و نام شهيد را كه هنوز به ياد داشتم، يادداشت نمودم. حدود دو هفته بعد به «تفحص» رفتيم، در محور شمال «فكه» با برادران اكيپ مشغول گشتن شديم. من ديگر نااميد شده بودم، يك روز دمدم هاي غروب بود كه داشتم از خط برمي گشتم. رفتم روي يك تپه نشستم و به پايين نگاه كردم. چشمم به يك شيار نفررو افتاد. در همين حين چند نفر از بچه ها كه درون شيار بودند، فرياد زدند: «شهيد! شهيد!» و چون مدت ها بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم همگي نااميد بوديم. جلو رفتم، بچه ها، شهيد را از كف شيار بيرون آورده بودند، بالاي سر شهيد رفتم. ديدم شهيد كامل و لباسش هم پوسيده است. احساس كردم، شهيد برايم آشناست. وقتي جيب شهيد را گشتم، كارت او را درآوردم و با كمال حيرت ديدم روي كارت نوشته شده: «محمدحسين جانبازي»! وقتي شماره پلاك را با شماره پلاكي كه در خواب ديده بودم مطابقت دادم، متوجه شدم همان شماره پلاكي است كه در خواب ديده بودم، فقط تنها چيزي كه برايم عجيب بود نام «سيد» بود! من در خواب ديده بودم كه روي كارت نوشته: «سيد محمدحسين جانبازي» ولي در زمان پيدا شدن شهيد فقط نام «محمدحسين جانبازي» فرزند «سهراب» اعزامي از استان «فارس» ذكر شده بود. اين جا بود كه احساس كردم لقب «سيدي» را بعد از شهادت از مادرش زهرا (س) عاريت گرفته است! و جز اين نبود! 🗣| راوي : برادر نظرزاده | 🌱 | | 🌺 | @mahman11
ای شہید ... مے‌دانم از ایـنجاڪہ من نشسته‌ ام تا آنجا که تو ایستاده‌اے فاصلہ بسـیاراسـت امّــا ڪافیست تو فـقط دستم رابگیرے دیگر فاصلہ اے نمےماند ... @mahman11