eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.4هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
7.3هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
۲۸ اردیبهشت ماه ، #سالروز_شهادت سردار رشید سپاه اسلام، چریک #شهید_سید_مجتبی_هاشمی «فرمانده جنگ های ن
سيد هاشمي در سال 1319 در تهران ديده به جهان گشود. وي دوران كودكي را در خانواده‌اي مذهبي سپري كرد و پس از اتمام دوران تحصيلات متوسطه به ارتش پيوست؛ و به دليل قدرت بدني قابل توجهي كه داشت، عضو نيروهاي ويژه كلاه سبز گشت. اما پس از مدتي به دليل شناخت ماهيت رژيم طاغوتي از ارتش خارج شد؛ او در تاريخ 15 خرداد سال 42 به همراه دوستانش يك خودروي ارتش را به آتش كشيد و به مدت 3 ماه تحت تعقيب مأموران رژيم قرار گرفت. هاشمي بدون توجه به تهديدهاي مأمورين همدوش با ديگر مردم ايران به مبارزه عليه رژيم پرداخت و پس از ورود امام (ره) به ايران عضو كميته استقبال از امام گشت. او در ايام مبارزه مردم جهت براندازي رژيم طاغوت، كالاهاي ناياب را، با قيمت پايين در اختيار مردم مي گذاشت. وي كميته انقلاب اسلامي منطقه 9 را سازماندهي كرد، آن‌گاه به فرمان امام (ره) براي پاكسازي منطقه غرب به آن‌جا رفت. هاشمي با آغاز جنگ تحميلي عازم جبهه‌هاي جنوب گشت و در مدرسه «فداييان اسلام» در شهر آبادان اولين نيروي انتظامي نامنظم براي مقابله با تهاجمات بعثيون را به وجود آورد. ايشان پس از مدتي ستاد فداييان اسلام را به هتل كارونسرا منتقل كرد و تا مدت‌ها تنها مركز اعزام به خط مقدم و آموزش فعاليت‌هاي رزمي اين هتل بود. در آن زمان به دليل كمبود اسلحه سيد مجتبي با آقاي خامنه‌اي تماس گرفت و از طريق ايشان اقدام به تهيه اسلحه نمود، و با هزينه شخصي، مايحتاج عمومي را تهيه كرد. طرح هوشمندانه او منجر به آزادسازي ميدان تير آبادان از اسارت بعثيون عراقي شد. منافقان كوردل كه نمي‌توانستند شاهد تلاش شبانه‌روزي شهيد هاشمي در پشتيباني رزمندگان اسلام باشند، سرانجام در آستانه ماه مبارك رمضان سال 1364 او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشي‌اش از پشت سر آماج گلوله هاي خود قرار دادند و به شهادت رساندند.
🌸 به ياد دارم روزي در اوايل ازدواج من با شهيد هاشمي، به بازارچه شاپور رفتيم تا خريد كنيم. در حال خريد بوديم كه برخورديم به پدر و مادر آقا سيد. لحظه‌اي نگذشت كه با صحنه‌اي تماشايي مواجه شدم. 🌸 آقا سيد خم شد و زانو زد روي زمين و شروع كرد به بوسيدن پاهاي پدر و مادرش. اين صحنه براي من كه اولين بار بود چنين رفتاري را مي‌ديدم، تعجب‌آور بود، ولي براي آنان كه بارها اين صحنه را ديده بودند، عادي به شمار مي‌آمد. 🌸 آقا سيد با آن قامت رشيد و تنومندش و با آن شهرتش خيلي مردمي و خاضع،‌ دل‌رحم و فروتن بود. 🌷🕊| شهید
4_5774108729427365316.mp3
16.52M
🤚🌱سلام فرمانده 🤚🌱سَنه سلام اولسون بو مَهدَویلَردَن 🤚🌱سلام فرمانده... 🤚🌱سَنه سلام اولسون آقا بوآذریلَردَن 🤚🌱سلام فرمانده... به زبان ترکی😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 ۱۲ رمز زندگی بهتر از زبان سید عبدالله
ڪݪام_شـھید💌 بی‌تفاوتی را از خود دور ڪنید در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید!🍃 فرزندانتان را آگاه ڪنید و تشویق به فعالیت در راه الله ڪنید‌.✨ 🌷
✳️ آب و جاروی نَفْس! 🔻 آفتاب بالا آمده بود و سکوت آرامش‌بخشی بر محوطه سایه انداخته بود. راهم را گرفتم و رفتم سمت ساختمان. از دور دیدم یکی تا کمر خم شده و اطراف ساختمان را جارو می‌زند. گفتم «هر کی هست خدا خیرش بده، این‌جا یه آب و جاروی حسابی لازم داشت.» نزدیک‌تر که شدم، از بین گردوخاکی که بلند شده بود، را دیدم. دهانم از تعجب باز ماند. گفتم «حاجی! شما چرا این کار رو می‌کنید؟ بدید به من. خوب نیست کسی شما رو این‌طوری ببینه؟» و به زور جارو را از دستش گرفتم. ناراحت شد. گفت: «اجازه بدید خودم محوطه رو تمیز کنم. این‌جوری حس می‌کنم هر چی بدی دارم همراه این خاک‌ها روفته می‌شه و می‌ره.» گیج حرف‌هایش شده بودم و چیزی برای گفتن نداشتم. جارو را به دستش دادم و رفتم. آن روز گذشت و روزهای دیگر پشت سر هم آمدند و رفتند اما ابراهیم سر حرفش ماند. هر روز صبح از خواب بیدار می‌شد، یک‌راست می‌رفت سراغ نظافت. تا همه خواب بودند کل محوطه را می‌شست و جارو می‌کرد. 📚 📖 صص ۳۹-۳۸ ❤️
خوشا آنانکه چو ابراهـیم ؛ اسماعیل خود را فدای امرِ الله کردند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔و عجبا که آدمی زادگان به لحاظ ظاهر همه در یک عالم واحد می‌زیند، اما به لحاظ باطن هرکس در عالمی زیست می‌کند که در درون خویش بنا کرده است
🔻شب های قبل از ماموریت پدر ، محمد مهدی به درون کوله پشتی نظامی پدر می رفت که ایشان به ماموریت نرود یا این که او را هم به دنبال خود ببرد .
بد جوری زخمی شده بود رفتم بالای سرش نفس نفس میزد بهش گفتم: زنده‌ای؟ گفت: هنوز نه ! او زنده بودن را در شهادت می دید ..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزت‌دست‌خداست! وبدانیداگرگمنام‌ترین‌هم‌باشید ولی‌نیت‌شمایار‌ی‌مردم‌باشد می‌بینیدخداوندچقدرباعزت وعظمت‌شمارادرآغوش‌می‌گیرد :)) 💖
خاکهای نرم کوشک ۴۳.m4a
6.03M
📔کتاب : خاکهای نرم کوشک🌹 ❇️ سرگذشت . زندگی نامه و خاطرات شهید عبدالحسین برونسی🌹 🖌 نویسنده : سعید عاکف🌹 قسمت : چهل و سوم🌹 @mahman11🌺🌙
ای شهاب‌های شب شکن بر آسمان دل ما هم گذری کنید و شیاطین آسمان دل ما را برانید ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌱✨خدا کند که دل من در انتظار تو باشد 🌱✨درون کلبه قلبم همیشه جای تو باشد 🌱✨در آستانه شب در قنوت سبز دعایت 🌱✨خدا کند که مرا سهمی از دعای تو باشد 💚🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 💠14💠 علاقه به فرهنگ و هنر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ...🤚✨ 🌱سلام بر سجده های تو و بلندای سجده گاهت که ماه و خورشید روی تاریکشان را از لمس نور آن روشن می کنند، و سلام برشکوه رکوع تو که کائنات در برابر عظمتش خضوع می‌کنند. 📚 زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان 🤲🌱 ارواحنا فداه 💚🍃
🌸امام خامنہ ای ✅شهادت ، مرگ انسان های زیرڪ و هوشیاراست ڪہ نمیگذارند این جان بہ مفتی از چنگشان در برود . جانم فدای رهبر ❤️