eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم, شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر, من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده, انسان کر میشود, کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد, انسان خواب نمیفهمد, درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد. راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا تو هوشیارمان کن, تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س)به حرمت نگاه خسته ی زینب(س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_اول که رفته بودیم گفتند: «کسے حق ورزش‌کردن نداره.»☝️🏾 یه روز یکے از بچه‌ها رفت ورزش کرد🤸🏻‍♂ مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝 برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو اومد و گفت:«ما اسمک؟😐» ( اسمت چیه؟) رفیقمون ، هم شوخ بود و هم زرنگ ؛ کم نیاورد و برگشت و گفت: «گچ پژ.»😎 باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻‍♂ و ما هِی مےخندیدیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم ... 🌷 💚 ✨ 🌼 جانم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃جای شهدا خالی... ‌ 🔸کودک: میخوام برم سوریه دشمنا را بکشم 🔹عمو: دشمنا چی کار کردن؟ 🔸کودک:بابامو کشتن!💔 ‌ شهید مدافع حرم اسماعیل غلامی یاراحمدی🕊
هر وقت ازش درباره درجش می پرسیدم ،می گفت امام زمان از ما درجه نخواسته بلکه،ازمون انجام وظیفه خواسته،لباساشو که می آورد خونه بشورم درجه اش رو می ذاشت پادگان ... راستش خیلی تلاش کرده بودن مثل من در جشو بفهمند اما واقعا میشد ناراحتیش رو از این سوال توی چشماش دید ... توی وصیت نامه اش نوشته بود ،اگر عکسی از من چاپ می شود،برایم درجه نزنید لازم نیست..اما قبل از اینکه وصیت نامشو بخونن عکساش با لباس سرهنگ تمامی شهر تهران ،و همدان رو ازین کرده بود - اون وقت بوده بود که،فهمیدم آقا رضا درجش چی بود... شهید محمد رضا الوانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹✨💛› ‌پلاک رو پاره کرد و انداخت دور... گفتم چیکار می‌کنی؟! گفت یه لحظه تصور کردم مراسم تشییع جنازم با شکوه میشه... از اخلاص دور شدم حالا مطمئن شدم دیگه پیدام نمیکنن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلیمانی : نگین انگشتری من از شیشه های حرم امام رضاست که از انفجار [ ۳۰ خرداد ۷۳ ] به جای مانده ... فردا حرف درنیاورید که زمرد دستش است 😉 🌷 (ع) 💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1556403251.mp3
10.53M
چه میجویی؛عشق؟ همینجاست چه میجویی؛انسان؟ اینجاست همه ی تاریخ اینجا حاضر است بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار او هم اینجا باشد! این شاید که گفتم از دل شکاک من است؛که برآمد؛اهل یقین پیامی دیگر دارند!بشنو!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴قسمت سوم:روزي حلال🌴 🌸راوی:خواهر شهيد پيامبراعظم ميفرمايــد: 《فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.》 بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلاً كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر ميفرمايد: 《عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است》 براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه)شاپور(آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد، مغازه ايی كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره مي ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه اي كوچك بخرد. ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاي خوبي تربيــت كرد. به خاطر سختيهائي بود كه براي رزق حلال مي كشيد. هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد ميبرد. بيشــتر وقتها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم.آنجا هيئت حضرت علي اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت. يادم هســت كه در همان سالهای پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند. شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود. ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد. نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد. دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولانی نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايتهاي پدر را از دســت داد. در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد. 📚 منبع : کتاب ۱
أَنِّی أُحِبُّکَ دوست داشتنت عاقبتم را به خیر می‌کند یا ثامن الحجج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌱اگر بہ دیده ے ظاهر تو را نمے بینم 🌱ولے تو را ز جان و دل جدا نمے بینم 🌱چنان ڪہ شیفتہ ے آن جمال زیبایم 🌱بہ هر چہ مے نگرم جز تو را نمے بینم أَللِّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَجَ 🤲✨ ارواحنا فداه 💚🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست 💔 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا