eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دنیا با تمام ابر قدرت هایش کم آورد مقابل ایــمــان و هــمت تو ... 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر افلاڪ از خاڪ می‌گذرد خاڪی شوید تا آسـمانی شوید ... 🌷 @mahman11
تو می‌روی و باز سفر می‌کنی از مُلک دوچشمم من تا به قیامت نگران غم چشمان تو هستم 👈سمت راست طلبه شهيد عليجان زاده، قائمشهر ●تاريخ شهادت ٦٧/٤/٤ ،جزيره مجنون @mahman11
●بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه. ●ميگفت: "دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره..." قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: "دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که مذهبي باشه و تک از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: سلما ●تو کتاب نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده. دختری زيبا که يزيد (لعنة الله عليه) عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش. ●بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: "پس اسم دخترمون ميشه، سلما گفتم: اگه پسر بود...؟ ●گفت: نه ، دختره. گفتم: حالا اگه پسر بوووود؟؟؟ گفت: حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین. بچه که دنيا اومد. دزفول بود. ●بابام تلفنی خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه دختره ، گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين. ●از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود. از همون دم در بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول داده بود. يه سبد بزرگ گلايل و يه گردنبند قيمتی هم واسم خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت: "لطفاً مرا نبوسيد..."خودشم اونقده ديوونش بود که دلش نميومد بوسش کنه. ✍به روایت همسربزرگوار شهید @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ بسیار زیبای فتح بستان در عملیات طریق القدس 🖇یاد همه شیرمردان عملیات طریق القدس جاودان @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹قدرت حقیقی اینجاست! دستِ خدا با جماعتی است که بر محور حق گِرد آمده‌اند و اصلاً وحدت جز در میان موحدین تحقق نمی‌ یابد. با این معیار ؛ بسیج قدرتمندترین ارتش دنیاست. 🌹 شهید سید مرتضی آوینی @mahman11
🌹 چهارده سالگی رفت جبهه... تو گردان مسلم لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود. شش سال تو جبهه ها بود و بیش از ده عملیات حضور داشت و خط شکن بود. هفت بار مجروح شد...بهش میگفتن ابراهیم تو چرا همش مجروح میشی شهید نمیشی .....؟ میگفت دعای مادر نمیزاره شهید شم... تو اعزام آخر مادر برایش دعای شهادت کرد و ابراهیم تو جزیره مجنون شهید شد و پیکرش هفت سال بعد برگشت... @mahman11
🌹 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌ و غریبی بود؛ توی گشت، پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقـا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🌹 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو، لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاهاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چـرا تشـکر؟!» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کـربلا! شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمـام این مسیر برای من روضـه بود؛ روضـه‌ی یتیمـان ابـاعبـداللــه (ع).» 📚 دلیـل / حمید حسام روایت نابغـه‌ی اطلاعات عملیات @mahman11
●مادر شهید یوسف داورپناه (۱۸ ساله اهل سقّز)؛ که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) پسرش را اسیر کردن، جلوی چشمان مادرش سرش را بریدند، شکمش را پاره پاره کردن، جگرش را درآوردن و با ساتور قطعه قطعه‌اش کردن... ●مادر با بدنِ ارباً اربا فرزند، ۲۴ ساعت تنها می‌ماند و خود (مظلومانه)، فرزندش را خاکسپاری می‌کند! 🌷 @mahman11
: برادران مسئول! كه به طـور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب شبـانه روز فعالیت می كنید، به در كارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید. اگر این مرز شكسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد. «عدالت را فدای مصلحت نكنید.» 📎پ ن‌: سردار جاويدالاثر ، 🌷 ● ولادت:٥ مرداد ١٣٣٨ ،تبريز ● شهادت:٢٥ اسفند ١٣٦٣ ،شرق دجله ●عمليات :بدر 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 معرفی شهید 🍃نام : 🍃تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۱۰/۷ 🍃محل تولد:مشهد 🍃 تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۸/۲۰ 🍃محل شهادت:سوریه_شمال حلب 🍃محل مزار شهید: مشهدبوستان خورشید 🍃روحشان شاد ویاد ونامشان گرامی🕊✨🌹 《 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 》 @mahman11
💠خصوصیات اخلاقی شهید مدافع حرم جواد جهانی💠 🍃جواد پسری مهربان وبا ادب وپرهیزگار بود.علاقه خاصی به اهل بیت وانجام واجبات دینی داشتند .هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند نماز می‌خواندند. وهیچ وقت نمازشان ترک نمی‌شد. روزه هایش را هم مرتب می‌گرفتند. با اینکه مسجد تا خانه دور بود ولی همیشه به مسجد می‌رفتند در مراسمات دعای ندبه وکمیل حضور داشتند.عاشق شهادت بودند و دوست داشتند مانند حضرت زهرا علیهاالسلام شهید بشوند.وایشان به آرزویشان هم رسیدند واز ناحیه کمر به شهادت رسیدند🌷🌷🌷 شاد ویاد ونامشان گرامی 🌹 🌹❤✨ @mahman11
✍قبل از موضوع عراق وسوریه آقا جواد تصمیم داشت جبهه مقاوت اسلامی بپیوندد. در سال۸۷که تروریست ها در پاکستان وافغانستان فعالیت می‌کردند. آقا جواداز طریق سپاه وبسیج به دنبال اعزام بود.حتی موقعی که سردار ناصری از بچه های اطلاعات در افغانستان به شهادت رسید.پیگیری جواد برای رفتن بیشتر شد.همسرم با آنکه شغل آزاد داشت ودر یکی از بخش های روز نامه خراسان فعالیت می‌کرد. خیلی دوست داشته عنوان نیروی نظامی در سپاه خدمت کند .بلاخره بعد از دادن تست آمادگی جسمانی در استخدامی سپاه پذیرفته شد.اما در زمانی بود که کارش برای اعزام به سوریه برای بار چهارم درست شده بود برای همین ترجیح داد به دفاع از حرم برود وگفت دوست ندارم مانند مختار بعدا پشیمان شوم که چرا نتوانستم امام حسین علیه السلام را یاری کنم.هر وقت بیایم می‌توانم باز هم استخدادم نیروی قدس سپاه شوم ولی دفاع از بی‌بی زینب (س)شاید دیگر پیش نیاید😔 🌹 ویادشان گرامی 🌹 @mahman11
🥀وصیتنامه 🌷🌷 🍂من دوست دارم شما خوانندگان وشنوندگان این وصیت نامه را به واجبات وترک محرمات دعوت کنم وتاکید زیاد به خواندن واجب نماز اول وقت که موجب رضای خدا باشد . 🍂دوستان وآشنایان عاشق اهل بیت علیهم السلام هستید ولایت مداری را فراموش نکنیدورهبر جمهوری را تنها نگذارید.که دور شدن از امام خامنه ای موجب خشنودی شیطان یا شیاطین دیگر همچون آمریکایی ها و انگلیسی ها وآل سعود وکنار می‌شود. 🍂خویشتن را به تذکیه نفس مراقبت ونگهداری کند ونگذارید بدی ها جای خود را به خوبی‌ها در نزد شما عوض کند وشما را از خداوند دور کند. 🍂کمک به همنوع وهمدردی با گرفتارها ودردمندان را سر لوحه کارهای خود قرار دهید .در اینجا اعلام می‌کنم اگر به‌حق کسی ظلم کرده ام از خطا وتقصیر بنده بگذرید.دیگر اینکه خواهرانم حجاب دینی خود را رعایت کنید ومراقب حجاب خود باشید .🌷🌷🌷 《والسلام》 🌹❤✨ ❤شادی روحشان صلوات ❤ @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷عکس رفیق شهیدم تو قاب چشمانمه هر شب😔😭😭🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 ویادشان گرامی🌹🌹🌹 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
99 ❇️ حاج آقا :در دو رکعت از نافله ظهر و نافله مغرب و نافله شب هم گفته شده که در رکعت اول سوره کافرون خونده بشه و در رکعت دوم سوره توحید (منبع:الخصال / ترجمه فهرى، ج‏۲، ص: ۳۸۹) 🔰 ساسان: بسیار ممنون حاج آقا، منتظرتون هستیم برای نماز جماعت 🌀 بعد نماز ، آقا هادی و به همراه ساسان سوار ماشین شدن تا ساسان رو به خونه خودش برسونن چون شب بود و نمیشد تنها بره تو ماشین آقاهادی گفت: ساسان جان ، امشب خوب بود؟ لذت بردی؟ 🔰 ساسان : خوب نبود ، عالی بود !!! واقعا عالی بود ، فکرش هم نمی کردم خدمت به امام زمان (عج) این همه لذت داشته باشه ، از همون بعدظهر که از مدرسه اومدیم و کار رو شروع کردیم و ایستگاه صلواتی برای مردم شربت و شیرینی پخش می کردیم تا الان که تقریبا 15 ساعت میگذره، اصلا نخوابیدم، محمد مهدی هم نخوابید، اینقدر کار لذت داشته که خوابمون نمی اومد 👈 واقعا چقدر کار برای امام زمان (عج) قشنگه ، باور کنین عمو هادی، اگه بچه های هم سن و سال ما بدونن کار و کار برای امام زمان (عج) چقدر لذت داره و به آدم حال خوشی میده، اینقدر دنبال دیدن این فیلم و اون کلیپ و فلان سایت و بازی های بیخود نمی رفتن می نشستن برای امام زمان (عج) تلاش می کردن و کار می کردن تا آقا رو از خودشون راضی نگه دارن 👈 من و محمد مهدی دیشب خیلی با هم حرف زدیم ، قول و قرارهایی با هم گذاشتیم که قراره بین خودمون بمونه و تا عمر داریم اجراش کنیم، سر سحری خوردن هم با حاج آقا زیاد حرف زدیم و مطالب خوبی گفتن سعی می کنم اونها رو هم انجام بدم در حد توانم 👈 ولی ... ✳️ ساسان سرش رو انداخت پایین و انگار بغض گلوش رو گرفته بود و نمی تونست حرف بزنه 🌀 محمد مهدی در حالیکه دستش رو تو دست ساسان گذاشت پرسید: چی شد؟ چرا ادامه نمیدی؟ ✳️ ساسان در حالیکه اشک از چشمهاش جاری میشد گفت : ولی خیلی تنهام... کسی رو ندارم تو خونه که کمکم کنه کسی رو ندارم که تو خونه برام از امامان و خدا و پیامبر(ص) بگه پدرم رو که میشناسین ، اصلا این چیزها رو قبول نداره و گاهی با صدای بلند مسخره هم میکنه تا من بشنوم و دست از این اعتقاداتم بر دارم گاهی هم که شبکه های خارجی برنامه های ضد اسلام دارن، صداش رو زیاد میکنه تا من که تو اتاقم هستم ، صداش رو بشنوم و تحت تاثیر فرار بگیرم. مادرم هم اعتقاد داره ، اما عمل نداره و اصلا هیچ چیز خاصی از دین نمیدونه تا بخواد به من یاد بده 👈 واقعا تنهام... دیگه نتونست ادامه بده و گریه اش گرفت... ادامه دارد... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا