#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_شوشتری 🌷🌷🌷🌷
دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست؛ الآن مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.
#روحشان_شاد🕊
#نام_یادشان_گرامی🌹
#راهشان_پر_رهرو✨❤🌹
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از شهدای دیروز کرمان، عادل رضایی از مداحان اهلبیت بوده که ساعتی قبل از شهادت این روضه را خوانده:
آقا جان یه مرگی رقم بزن بفهمن نوکر تو بودیم. نگن فلانی تصادف کرد و مرد...💔🙂💚
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
#کرمان
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 127
🔰 بعد سخنرانی شبانه ، کم کم آماده شدن برای مراسم پرفیض شب قدر
👈قرآن ها رو پخش کردند برای مراسم قرآن به سر و حاج اقا هم روی صحبت هاش رو برد به سمت شب قدر
👌 حاج آقا: مردم عزیز ، امشب شب قدر هست، قدر امشب رو باید دونست، من همیشه سعی می کنم در ابتدای مراسمات شب قدر ، مباحث مربوط به استغفار رو بگم و از مردم بخواهم که استغفار کنن، چون ما تا وقتی استغفار نکنیم و گناهانمون پاک نشه، نمیتونیم حال خوشی داشته باشیم برای مراسم و برای دعا کردن
👈 دعای کمیل رو بارها و بارها خوندیم تو همین مسجد با هم، همون اول دعا حضرت امیرالمومنین (ع) چه می فرمایند؟
اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا ، یعنی خدایا ببخش آن گناهانی که باعث حبس شدن دعاها می شود.
👈 در دعا کردن به ما توصیه کردن که قبلش استغفار بفرستین و دل خودتون رو پاک کنین، دل ابتدا باید پاک بشه از گناهان و سیاهی ها ، تا بوی خدا و اهل بیت (ع) بگیره ، تا دل آماده بشه برای ارتباط با خدا ، تا دل بتونه رحمت خدا رو جذب کنه
👈 مردم عزیز ، یکی از بهترین دعاها برای استغفار کردن ، مناجات اول از مناجات خمس عشر هست، یعنی مناجات تائبین
وقتی ما می خواهیم با خدا حرف بزنیم، چه طور حرف زدن هم مهمه ، با ادب حرف زدن هم مهمه ، من و شما که مسجدی هستیم و عمری هست خداروشکر اهل نماز و روزه هستیم ، انتظار از ما بیشتره، ما نمیتونیم همینطوری با هر لفظی با خدا حرف بزنیم، البته گناه نیست، هر چه می خواهد دل تنگت بگو
اما ...
اما خوب هست انسان وقتی از خدا چیزی میخواد و یا میخواد با خدا مناجات کنه ، کمال ادب رو رعایت کنه ، رعایت ادب در محضر خدا ، خودش یکی از مهمترین راههای جلب رضایت و خشنودی خدا هست
👈 اگر با برای توبه کردن و استغفار ، از این دعاها استفاده کنیم ، چون کلام معصوم هست، ادب بیشتری رعایت شده،
انشالله با هم این دعا رو قبل از شروع اعمال شب قدر میخونیم . مناجات تائبین
👌 اما نکته مهمی که درباره شب قدر باید بگم این هست که...
ادامه دارد..
@mahman11
🙂❌✌️ غایب نزنید
🔻فردا شنبه است.
به همکلاسیهای این دانشآموزان بگویید؛ اگر معلمان نام هریک این ۲۰ دانشآموز شهید را خواندند همه با هم بگویند «حاضر»✌️✌️
🔻این دانشآموزان شهید، «غایب» نیستند
از همیشه حاضرترند
از همیشه زندهترند
از همیشه شادابترند
میهمان سفره حضرت زهرا هستند و سفرهدار این میهمانی، قهرمان ملیشان #حاج_قاسم سلیمانی است.
#ایران_تسلیت
#کرمان_تسلیت
@mahman11
...
🪴🦋
بیچارهها از ملتی میکُشند
که دعای بعد از نمازشان
شهادت است.
🤲اللهمالرزقناشهادت🦋
#کرمان
#ایران_تسلیت
#مرگ_بر_اسراییل
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مادر شهید ابوتقوی:
مامان تو بری،
هزار نفر بهجای تو میان.
بهخدا ترسو هستن
وگرنه با شما رودررو میشدن..
#کرمان
#ایران_تسلیت
#ما_ملت_شهادتیم
@mahman11
🔴میراحمدی: دستگیری عاملان جنایت حادثه تروریستی کرمان در ۵ استان / هر دو عملیات انتحاری بوده است
♦️معاون امنیتی وزیر کشور در گفتوگو با ایرنا آخرین آمار شهدای حادثه تروریستی را به تفکیک جنسیتی تشریح کرد
♦️به گفته وی تعداد شهدای
زیر ۱۸ سال ۳۰ نفر
افراد زیر ۱۰ سال ۹ نفر
که مردان ۳۶ نفر و زنان ۵۳ نفر هستند که جمع شهدا ۸۹ نفر است که ۷۶ نفر ایرانی و ۱۳ نفر افغانستانی هستند.
♦️باقیمانده اجساد تروریستهای خبیث نیز به.دست آمده و هردو تروریست عملیات انتحاری انجام دادهاند که بخشهایی از بدن آنها در محل انجام عملیات بهدست آمده است.
♦️درباره مجروحان نکته مهم این است که تعداد انگشتشماری هستند که در بخش مراقبتهای ویژه متصل به دستگاه هستند و ممکن است تعداد بسیار کمی به شهدا افزوده شود.
♦️افراد مختلفی را سربازان گمنام #امام_زمان در ۵ شهر و ۵ استان دستگیر کردهاند که این عوامل عوامل پشتیبان و مرتبط با این حادثه هستند که در ساعات آینده گزارش مشروح آن توسط دستگاههای امنیتی اعلام می شود. اجازه دهید گزارش نهایی را دستگاههای امنیتی بدهند.
#کرمان
#ایران_تسلیت
@mahman11
شهدای حادثه تروریستی کرمان در گلزار شهدا آرام گرفتند.😔
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍چرا تو این چهار سال هیچ انتقامی از آمریکا و اسرائیل نگرفتیم..
✖️نمونه ای از انتقامهای غیرمستقیم رو ببینید
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من سربازم
میخوام الگو بگیرم
عطر و بو بگیرم
مثل تو واسهی مهدی زهرا بمیرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
#گلزار_شهدای_کرمان💔
#ایران_تسلیت💔
@mahman11
#خاطرات_شهید
علیرضا اسوه ایمان و اراده، صبر و بردباری و خلاقیت و ولایتمداری بود؛ هرگز دوست نداشت از مأموریتهایش سخنی به میان بیاورد؛ با اینکه بیشترین پروازهای جنگی را با هواپیمای (اف ـ 4) انجام داده بود و قهرمان پروازهای برونمرزی محسوب میشد اما در بازگو کردن آن همه رشادت و از خودگذشتگی ابا داشت تا مبادا فداکاریهایش به شائبه ریا آلوده شده و خدای نکرده خودنمایی کرده باشد.
علیرضای من به قهرمان پروازهای برونمرزی شهره بود و حتی زمانی که مسئولیتهای مهم داشت و قانوناً از پروازهای جنگی بر حذر بود، به پرواز درمیآمد و همین امر روحیه سایرین را برای جنگیدن تقویت میکرد.
پسرم از جمله خلبانانی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس سختترین عملیاتهای جنگی را انجام داد و به کابوسی برای نیروهای عراقی تبدیل شده بود.
#سالروز_شهادت🌷
#شهید_سید_علیرضا_یاسینی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تصویری دیده نشده از شهید ۱۳ ساله "مرحمت بالازاده" که با روضه حضرت قاسم(ع) مجوز اعزام به جبهه را از رهبر انقلاب گرفت...
آخرین دعای شهید آزادی قدس بود
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_هشتم
زینب سادات ظرف غذا را در دست گرفت، در خانه را باز کرد و رو به زهرا
خانم گفت: زود میام مامان زهرا!
زهرا خانم غر زد: زود بیای ها! میخوایم شام بخوریم.
زینب سادات خنده بی صدایی کرد: چشم مامان خانم!
از پله ها پایین میرفت که صدای بازشدن در را شنید. با لبخند برگشت تا به زهرا خانم اطمینان بدهد که زود باز میگردد اما احسان را دم راه پله دید.
لبخندش را جمع کرد و نگاه دزدید: سلام. بااجازه.
از پله ها پایین رفت و احسان آرام پشت سرش رفت.
زینب در خانه صدرا را زد و در انتظار باز شدن آن ماند. احسان با فاصله از او ایستاده بود. رها در را باز کرد و با لبخند از مهمانانش استتقبال کرد.
زینب تعارفش را رد کرد و بعد از وارد شدن احسان به خانه رو به رها گفت:
زود باید برم بالا برای شام. ایلیا داره سفره رو میچینه. این رو براتون آوردم.
کاسه بزرگ آش را مقابل رها گرفت و ادامه داد: کلاس آشپزی امروز مامان زهرا! اینم سهم شما! انتقادی پیشنهادی اگه بود، بفرمایید استاد.
رها آش را نفس کشید و گفت: عالیه! کاسه آش میان سفره قرار گرفت.
احسان کمی برای خودش از آش در کاسه کوچکی که رها کنار بشقابش گذاشته بود، کشید و گفت:
واقعا این آش رو زینب خانم پخته؟
رها کاسه کنار دست صدرا را برداشت و برایش آش ریخت: آره. دست پخت خوبی داشته همیشه. الانم که مامان زهرا اراده کرده از این دختر یک کدبانو بسازه مثل مادرش.
صدرا کاسه را از رها گرفت و زیر لب تشکر کرد و بعد رو به احسان ادامه داد: زینب سادات تو خانومی تکه. خدابیامرزه مادرش رو، دختر نجیب و اهل زندگی تربیت کرده.
بعد نگاهی به رها کرد و با تردید ادامه داد: خیلی دوست داشتم برای تو بریم خواستگاریش.
رها مخالفت کرد: چی میگی صدرا؟ تو زینب سادات رو نمیشناسی؟
احسان و زینب اصلا به هم نمیخورن.
احسان قاشق را از دهانش در ٱورد و گفت: چرا به هم نمیخوریم؟
رها اخم کرد و صدرا با لبخند گفت: زینب سادات خیلی مقید هستش. تو هم که ٱزادی اندیشه ای و در قید و بندهایی که اون هست نیستی!
احسان جدی شده بود. قاشقش را درون بشقاب گذاشت و رو به صدرا و رها گفت: منم قید و بندهایی دارم. منم به بعضی چیزا معتقد هستم. شاید مثل شما نباشم اما دور از شما هم نیستم.
نگاهش را به چشم رها دوخت: رهایی! از تو انتظار بیشتری داشتم.
بعد به صدرا نگاه کرد: چند وقته ذهن خودم هم درگیره. از روزی که با مادرش اومد اینجا و نامزدیش به هم خورده بود، از اون روز ذهنم درگیره. خوب میدونم که خیلی تفاوت داریم. بخاطر همین تفاوته که تا حالاحرفی نزدم. اما حالا که حرفش شده، میگم که من دارم به این موضوع فکر میکنم و مایل به این اقدام هستم، لطفا خواستگار براش پیدا نکنید و کسی هم اومد منو در جریان بذارید.
رها لبخند زد: اگه من به صدرا گفتم حرفی نزنه، بخاطر این بود که منتظر بودم خودت بگی. میدونستم، فکرت رو درگیر کرده، چون زینب اونقدرنجابت داره که فکر هر مرد نجیبی رو درگیر خودش کنه. نمیخواستم فکر کنی از طرف ما فشاری روی تو هست.
صدرا گفت: حالاپسرها کجان؟ نمیان شام؟
رها به همسرش نگاه کرد: آقای حواس جمع! مهدی رفته پیش مامانش، زنگ زد گفت اگه اجازه بدیم، شب بمونه اونجا! منم دیدم خودش مایل به موندن هست، گفتم بمون. محسن هم دید مهدی نیست، رفت بالاپیش ایلیا!
صدرا کاسه اش را دوباره پر کرد: پس کل این ظرف آش مال خودمون سه تا هست؟
رها بی صدا خندید: آره بخور شکمو.
صدرا رو به احسان گفت: خوبه زنیبگیری که نه تنها آشپزیش خوب باشه، که آشپزی هم انجام بده! ببین من بعد ازدواج با رها جان چقدر شاداب شدم! بخاطر دست پخت خوبشه! اصلا بخاطر دست پختش گرفتمش!
احسان بلند خندید: رهایی یک چیز دیگه است! خدا رحم کرد اون مادر فولادزره رو نگرفتی.
صدرا زیر چشمی به رها نگاه کرد که سر به زیر غذایش را میخورد و به غمی در چشمانش موج میزد، اما صداقت بهتر است، پس گفت: دیروز اومده بود دفتر.
قاشق رها از دستش رها شد و در ظرفش افتاد. صدرا فورا ادامه داد: بخدا چیزی نشده رها! میخواست طلاق بگیره، گفت وکیلش بشم، منم قبول نکردم. بخدا پنج دقیقه هم باهاش حرف نزدم.
رها به سختی لبخند زد. جلوی احسان حرفی نزد اما صدرا از نگاه پر تلاطم اش میدید که نگران است....
در تمام طول صرف شام، احسان به
زینب سادات و اعتقاداتش فکر میکرد، رها درگیر رویای قدیمی صدرا بود، صدرا در اندیشه وابستگی مهدی به معصومه.
ادامه دارد...
🌷نویسنده:سنیه_منصوری
ادامه دارد.....
@mahman11
🔰انسان یکی از سه زوایای غیرت را باید داشته باشد؛
یا غیرت دینی،
یا غیرت انسانی،
یا غیرت ملی.
نمیشود کسی نام انسان برخود بگذارد فاقد این سه عنصر باشد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شبتون_شهدایی_
@mahman11