فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ ای اهل حرم وقت دفاع از حرم ماست
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆باورش سخته عطاءالله مهاجرانی داره یه همچین چیزایی در شبکه BBC میگه؟!!
✅ این ۴ دقیقه رو از دست ندید! 👌
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 کشورش رو دوست داره یا نه؟!
#انتخابات
@ranggarang
📎رزمنده ضدگلولهٔ دفاع مقدس
🔺مجروحيتهاي هاشم كلهر مثل خودش عجيب و منحصر به فرد هستند. جراحاتي كه شايد هر كدامشان براي يك نفر رخ ميدادند براي هميشه او را از جبهه دور ميكردند. اصابت تیردوشکا به سر ، انفجارنارنجک ۴۰تکه در دست ، اصابت گلوله پدافتد به بدن ، هیچکدام هاشم را به شهادت نرساند.
🔺يكبار همراه مهدي خندان به سوي دشمن پيشروي ميكنند، عراقيها از اينكه دو ايراني با لباس سپاه آن قدر به آنها نزديك شدهاند تسليم ميشوند.
🔺اما تكتيرانداز بعثيها، هاشم را از دور نشانه ميگيرد و تا هاشم از جايش بلند ميشود، تير قناصه درست به صورت و فك و دهانش ميخورد؛ «هاشم غافلگير شد. نفهميد چه اتفاقي افتاد، فقط ناخواسته چيزي را قورت داد. شدت ضربه به حدي بود كه در جا چند تا از دندانهايش را بلعيد. بقيه هم از دهانش بيرون ريخت. 20 دندان هاشم همان جا ريخت. فك ثابت و متحركش هم در جا متلاشي شد.»
🔺همه این جراحتها موجب شده بود تا روزی هاشم به مادرش که به نماز ایستاده بود بگوید: «ننه من دارم جونمو، قسطی میدم. بخدا این مجروحیتهای من هرکدامش یک شهادته ولی من شهید نشدم.»
🔺پس از نماز، مادر به هاشم گفته بود: «خوب مادرجان هرچه خدا بخواد همان میشه» هاشم ادامه داده بود: «ننه بعد نمازت دستهایت را بلند کن به سمت آسمان و بگو خدایا من از هاشم راضیم توهم راضی باش .» مادر هم همین جمله را به زبان آورده بود.برای همین تا هاشم این جمله را شنید ابتدا کف پای مادرش را بوسیده بود و بعد یک پشتک کف منزل زده و گفته بود:دیگه تمام شد...
#سردارشهید_هاشم_کلهر🌷
@mahman11
#خاطرات_شهید
●یزد آن موقع کوچکتر بود. مردم بیشتر همدیگر را میشناختند. هرچه میشد همه جا میپیچید. محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبانها افتاده بود.
در یک روز دیدم دستهاش را حنا بسته. به مسخره گفتم «محمد! این دیگر چه کاری است؟»
گفت «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسهایها راحت بشَم. بگند اُمُّله. کاری به کارم نداشته باشند.»
#خاطرات_شهید
●تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. توی محوطهی بیمارستان صحرایی، برای خودم میپلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد. چشمهایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهمتر هست که شما انجام بدهید. این وظیفهی کس دیگری است.»
●لبخندی زد و گفت: «چه فرقی میکند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوانها میکنی. بچهها تشنهاند.»
📎سپیدجامهٔ آسمانی ، شهیدشاخص جامعهٔ پزشکی
#شهیددکتر_محمدعلی_رهنمون🌷
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به بهانه سالگرد شهید حاج حسین خرازی
🌹اسوه شب شکاران،فخر طلایه داران...حسین خرازی...حسین خرازی...
🎙حاج صادق آهنگران
@mahman11
✍ #ڪلام_شـهید
●موقعی که شهید شدم از شما میخواهم چشمانم را باز بگذارید تا دشمن نگوید شهادت براو تحمیل گشت بلکه با دیده بصیرت در این راه قدم گذاشته و با عزمی راسخ آن را به پایان رسانید، همچنین میخواهم دستهایم رابیرون بگذارید تا دنیاطلبان و عافیتطلبان ببینند که از متاع دنیا چیزی با خود نمیبرم». ما هر چه خون بدهيم انقلابمان پايدارتر مي شود.
●به هيچ وجه سرمايه داران را به منزل و يا سر قبرم راه ندهيد و به آنها بگوييد که حسن ضد شما وحامي ضعفا بوده است. و بدانيد که عاقبت شما نابودي است بدانيد که من و امثال من هميشه آماده شهادت هستيم چه در اينجابه خنجر منافقان و چه در جبهه به دست صداميان.
📎جانشین فرماندهٔ تیپ ۲۱ امام رضا ( ع)
#سردارشهید_حسن_آزادی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۱۲/۶ مشهد
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۸ جزیرهٔمجنون ، عملیات خیبر
@mahman11
🔰گفتههایی از حاج قاسم سلیمانی که این روزها کمتر به آن پرداخته میشود
من و آدمای خودم
من و رفقای خودم
من و مریدهای خودم
مداح هستم با مریدای خودم
این بیحجابه، اون باحجابه
این اینجوریه، اون اونجوریه
این چپه، اون راسته
این اصلاحطلبه، اون اصولگراست
خب چه چیز را میخواهید حفظ کنید؟ جامعه ما خانواده ماست، آنها مردم ما و بچههای ما هستند.
@mahman11
گفت رأی بدیم که چی بشه؟
گفتم یه نمونه در این دوره با رای من و شما، سربازا جایگاه بالاتری داشتن و حقوقشون از ۴۴۰ هزارتومن به ۴ میلیون و ۸۰۰ هزارتومن (مجردها) افزایش یافت!
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات
#انتخاب_مردم
@mahman11
🔴سپاه پاسداران: انتخابات ضامن قدرت ملی است
♦️بیانیه سپاه پاسداران:انتخابات ضامن ارتقای قدرت و امنیت ملی، افزایش سرمایه اجتماعی و تقویت ظرفیتها و فرصتها برای حل مشکلات است.
♦️مشارکت حداکثری و در عین حال مؤمنانه و آگاهانه پای صندوقهای رأی، یکی از عناصر و اولویتهای اساسی برگزاری انتخابات در نظام مردمسالاری دینی ایران اسلامی بوده است.
@mahman11
دستش قطع شد ، امّـا...
دست از یاری امامزمانش برنداشت
در #کربلای_چهار
مثل اربابش فرمانده بود
فرماندهٔ قلبها
چهره نورانے اش
جز لبخند چیزی نمیگفت...
#شهید_حسین_خرازی
#شبتون_شهدایی_
@mahman11
#سلام_امام_زمانم ❤️
🌸السلام علیک یا ربیع الأنام و نضره الأیام
🌸سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگاران
🌿سبز سبز،
جان ما و جای تو!
گرم گرم،
قلب ما و دستان تو ...
چه شادمانه جان و دلم را برای آمدنت مهیا کردهام!
بهارِ جانها!
🌿طراوت هدیهای است که به یمن قدوم تو نصیب زمین خواهد شد!
تو شکوفهی کدامین باغی که با تو چهار فصل دنیا بهار میشود؟!
#اللهمعجللولیکالفرج
@mahman11
🕊🌹🕊
شــ🌷ـهدا
مسافران جنت رضوان هستند
که بال 🕊ملائک فرش قدوم آن هاست
که ملائک عالم قدس
بدان تبرک می جویند
ولی زمینیان ازمقام آنان بی خبرند...
#سلام_بر_شــ🌷ـهدا
#سلام_بر_مردان_بی ادعا
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
خدا ازمؤمن انجام تکلیف میخواهد
نه نوع کار را(بزرگ وکوچک)
فقط اخلاص،وبا دیدتکلیف به وظیفه توجه کردن.
خدامرا پاکیزه بپذیر
شهیدباکری
@mahman11
رؤیای صادقه مادر شهید محمد علی سلاجقه
محمد علی همیشه به من میگفت: «مادر جان! دعا کن که همیشه من شهیدِ گمنام باشم، شهیدی پیش خدا قرب دارد که گمنام باشد.» دعای او مستجاب شد. محمدعلی دوازده سال مفقودالاثر بود و بعد از گذشت دوازده سال مقداری استخوان و پلاک برای ما آوردند. وقتی به معراج رفتیم، استخوانها در یک پارچة سفیدی پیچیده شده بود و حقیقتاً من شک داشتم که این استخوانها مربوط به پسر من باشد! همان شب در عالم خواب دیدم پیکر مطهر محمدعلی را برایمان آوردند که در پارچه سبزی پیچیده شده بود. از خواب که بیدار شدم، یقین حاصل کردم این پیکر فرزندم بوده است.
مادر شهید محمدعلی سلاجقه
@mahman11
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸نان به نرخ روزخورهای دفاع مقدس
عندربهم یرزقون
@mahman11
اسمش قدرت الله بود ، سنی نداشت . نصف صورتش سوخته بود ، خیلی گوشه گیر بود و از جمع فاصله می گرفت . همه اش تسبیح دستش بود و ذکر می گفت.
بچه ها به من گفتند : فلانی برو بیارش تو جمع خودمان.
شب عملیات کربلای 5 گفتم : قدرت الله خدا وکیلی تو چی داری می گی این قدر تسبیح دست گرفتی پچ پچ می کنی؟
گفت : هیچی !
قسمش دادم به قرآن که چی داری می گی؟
گفت : دارم می گم "السلام علیک یا ابا عبدالله" . می خوام این قدر این ذکر را بگم که برام ملکه بشه . دم رفتن یک بار بتونم به ارباب راحت سلام بدم.
در عملیات کربلای پنج مرحله سوم، قدرت الله را اصلا ندیده بودم،
توی یک لحظه دیدم سرخاک ریز نشسته.
لحظه ای که من نگاهم بهش افتاد لحظه ای بود که تیر خورد و افتاد سر سنگر.
دویدیم بالای سنگر و یقه اش را گرفتیم کشیدم پایین.
تیر خورده بود و درد داشت ، ولی داشت می خندید. لبخند میزد .
بغض کردیم که قدرت الله چی شده.
سرش را بالا آورد و گفت : "السلام علیک یا ابا عبدالله" و سرش افتاد...
شهید قدرت الله حسین زاده
@mahman11