nodbeh mirdamad.mp3
12.07M
🌹 دعای ندبه روز جمعه» بخوانیم..
@mahman11
باغ در ایام بهاران خوش است
موسم گل با رُخ یاران خوشست ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#رزمندگان_لشکر۴۱ثارالله
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
یاد مردانی که چون شیران روز
حمله فتح و ظفر کرده بخیر ...
منطقه دالپری
خوزستان ، سال ۱۳۶۰
محل تجمع لشکر۱۴ امامحسین(ع)
پیش از عملیات فتح المبین
قهرمان شهید حسین محمدی پور
و دیگر قهرمانها شهید احمدی
و شهید سید علی بانکی
عکاس : حسین ارکدستانی
#عملیات_فتح_المبین
#رزمندگان_لشکر14_امامحسین
@mahman11
روزه هایی که در ماه رمضان
با عطش و خون افطار شد ...
.
#تیرماه_۱۳۶۱
#عملیات_رمضان
#لایومکیومکیااباعبدالله
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایید ای شهیدان خدایی؟
وصیت شهید باکری شنیدنی
حتما ببینید😞
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را هم مهمانِ سفرهتان کنید...
#شهیدابومهدیالمهندس
@mahman11
📌 #خاطرات_شهید
🔹 "عکس دخترش فاطمه رو با خودش به جبهه می برد و پشت عکس آنقدر می نوشت فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه ... و یک ذره نقطه خالی نمیگذاشت و میگفتم که چرا این جوری میکنی؟
◇ می گفت: اون وقت که دلم تنگ می شه می روم سر عکسش اون کارها را می کنم و خاطرم جمع می شود و دیگه راه نمی افتم که بیام.
◇ می گفتم: به همین قدر قانعی؟ می گفت: کسی که برای اسلام و انقلاب کار می کند باید از زن و بچه اش بگذرد.
◇ می گفت: من وقتی که از خط بر می گردم می روم سر کیفم و چیزی بگیرم تازه یادم میاد زن و بچه ای هم دارم، تو جبهه همه چیز فراموش می شود."
🔹 ″آخرین باری که برای مرخصی آمده بود کمتر حرف میزد و همش تو خودش بود. پسرش، حسین خیلی کوچک بود و چشمهایش زاغ بود و خیلی قشنگ بود. حسین را بغل می کرد و همین جور دور می زد. می گفتم: مرد دیوانه شدی؟ چرا این کارها را می کنی؟
◇ می گفت: نه بگذار سیر سیر آنها را ببینم و تو خاطرم باشند و چند وقتی که جبهه هستم و این لحظه ها که یادم بیاید خاطرم جمع می شود. خداحافظی کرد و می خواست دوباره به جبهه برود.
◇ تا سپاه رفت ولی دلش طاقت نیاورد و دوباره به خانه آمد و برای بچه ها یک جعبه پر از پفک، بیسکوئیت و شکلات خریده بود. دوباره بچه ها را بغل می کرد و میبوسید.
◇ همان موقع دلم گرفت که نکند برود و دیگر برنگردد و همش این فکر را می کردم که چرا سبزعلی دوباره برای خداحافظی آمده بود. رفت و بعد از پنج یا شش روز خبر شهادتش را آوردند.″
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#فرماندهتیپ۲لشکر۲۵کربلا
#شهیدسبزعلیخداداد
@mahman11
🩸«دعا کن شهید شوم»
🔹 روزی با هم نشسته بودیم که یک دفعه سبز علی گفت : «دعا کن شهید شوم.» من که حیران شده بودم ،
◇ گفتم: چرا؟ ... نه دعا نمی کنم، دعا می کنم زنده باشی و خدمت کنی.
◇ نگاهی که هیچ وقت از یادم نمی رود به من انداخت و گفت :
◇ «آن دنیا خیلی فرق می کند و من باید به آن دنیا بروم.»
◇ دوباره گفتم: اگرتو بروی من تنها می شوم. جواب داد : «چه تنهایی؟»
◇ بچه ها را به یادگار گذاشتم. گفتم یعنی چی؟ گفت: «کمکت میکنم.»
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهیدسبزعلیخداداد
#ایامولادت
@mahman11
moetz-aghaei-joze11(1).mp3
4.07M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
💐 #جزء_11 #قرآن_کریم
🌷هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج)
⏱ «در۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
💌 به دوستان خود هدیه دهید.
💟هرروز ماه مبارک رمضان در کانال:
@mahman11
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_هفدهم🎬:
چند ماه بود که حسین و اهل بیت و یارانش در خانهٔ عباس بن عبدالمطلب در شعب علی علیه السلام در مکه ساکن شده بودند و هر روز مشتاقان حجت خدا از اطراف و اکناف که به بهانهٔ حج و زیارت به مکه مشرف میشدند، به حضور حسین علیه السلام می رسیدند و رباب میدید که همسرش حسین، این حجت خدا در روی زمین، این ذبیح الله الاعظم با کلامشان روشنگری می کردند و به همگان می فرمودند که هدف از هجرتشان از مدینه به مکه امر به معروف و نهی از منکر است، حسین با زبان و کلام و اشاره و حرکات به همگان می فرمود که یزید دنباله رو معاویه است منتها باسبکی دیگر، اگر معاویه نفاق پیشه کرده بود و در ظاهر پیشانی اش از عبادت پینه بسته بود و در باطن با خدا در جنگ بود، اما پسرش یزید، آشکارا دین خدا را تباه می کرد و به بیراهه می کشید، حسین تاکید می کرد که اگر او بنشیند و نظاره کند، چیزی از اسلام به نسل های دیگر نمی رسد، پس حسین باید هجرت کند، باید با اهل بیتش هجرت کند و به همگان بگوید که اگر منکری دیدید نهی کنید و اگر معروفی زایل شد، به آن امر کنید.
مشتاقانی از اطراف به کاروان حسین می پیوستند تا هر آنکه حجت خدا امر کند آن را به دیده گذارند.
یزید والی مکه را عوض کرد و به او امر کرد تا حسین را به بیعت بخواند و اگر حسین بیعت نکرد در خفا و پنهانی او را بکشد...گرچه حسین و اهل بیت علیهم السلام در مکه غریب بودند و مکیان جز کینهٔ علی و اولاد علی علیه السلام، در سینه نداشتند، آنها به خاطر جانفشانی های حیدر کرار در لشکر رسول، از او کینه داشتند و گویی باید این کینه را تا قیام قیامت در سینه پنهان کنند و شیعهٔ علی علیه السلام، در مکه همیشه زمان مظلوم بماند.
حسین علیه السلام که اوضاع را چنین دید، صلاح دید تا قاصدی به بصره که سنگ ارادت به اهل بیت علیه السلام را به سینه می زدند بفرستد تا حجت بر آنان تمام کند، پس سلیمان بن زرین را به سمت بصره فرستاد و نامه هایی برای بزرگان و اشراف آنجا نوشت، چون حسین، حجت خداست و خوب میداند که مردم بصره چشم و گوش به دهان اشراف این شهر دارند.سلیمان را فرستاد و علم الهی داشت که سلیمان اولین شهید راه امر به معروف و نهی از منکر می شود، اما باید میرفت تا دیگر بهانه ای نباشد که از مظلومیت حسین نشنیدیم ، از هدفش چیزی ندانستیم، از حرکتش چیزی ندانستیم که اگر میدانستیم با شمشیر آخته به دفاع از حریم اسلام و حجت خدا به پا می خواستیم.
و رباب می دید که هر روز چندصد نامه از طرف کوفه و عراق به حسین علیه السلام می رسید که آقاجان! به سمت ما بیا که ما جانمان را کف دست قرار دادیم برای دفاع از نواده رسول، به طوریکه فقط یک روز ششصد نامه به مولا رسید، پس حسین مسلم بن عقیل را به حضور خواند و او را راهی کوفه نمود تا مسلم بررسی کند که کوفیان چقدر روی حرفشان می ایستند، آخر کوفه و کوفیان در بستن عهد و شکستن آن قدمت داشتند که اگر نبود این ، علی مظلوم در شهری که داد دفاع از اهل بیت می زد یکه و تنها نمی ماند و حسین می خواست، پسر عمویش مسلم، بررسی نماید که باز آن واقعه تکرار نشود...باز حسین را نخوانند و عهد ببندند و عهد بشکنند و سرانجامش بشود فرق خونین علی علیه السلام....
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 راه روشن است وقتی شهدا را چراغ هدایت می دانیم
🔷️ اين پنجاه و چند ثانيه فيلم، برشهايى از تاريخِ سربلندى است كه نامشان در قلب ايران ما تا ابد مىدرخشد.
◇ این اسمها و چهرهها را بخاطر بسپارید، شاید تا هزار سال دیگر ایران فرزندانی به این کیفیت به خود نبیند.
◇ خوب نگاه کنید: چشمهای درخشان «محمدابراهيم همت» و نگاهی که آدم را در خود نگه میدارد.
◇ صورت هميشه خندان «محمد بروجردى» مسیح کردستان.
◇ قاطعيت دلنشين «ولىالله فلاحى».
◇ نماز و نجواى «مهدى زينالدين».
◇ دستهاى الهامبخش «مصطفى چمران».
◇ سخن گفتن «يوسف كلاهدوز».
◇ سربهزيرى و سربلندى «جواد فكورى».
◇ زانو بغل گرفتنِ «احمد متوسليان» يار ناپيداى تمام اين سالهاى ما.
◇ «مهدى باكرى» كه پاى تخته حرف مىزند و باد مىوزد و قلبم آرام مىشود.
◇ حرف و خنده «عليرضا موحد دانش».
◇ سر برگرداندنِ« حسين خرازى» و جاى خالى دست راستش كه در جزيره مجنون جا گذاشت.
◇ «داود كريمى» و تمام زخمهاى مقدسِ تناش.
◇ خواب كوتاه «حميد باكرى» كه مىارزد به يك عمر بيدارى من.
◇ كلمات «محمد جهان آراء» نام الصاقى به خرمشهر.
◇ «على صياد شيرازى» و نقش و نشان سرزمين ما و ...
🔸️ این شهدا رفتند تا مسیر راه را به ما نشان بدهند.
🔹️ این شهدا نور و چراغ هدایت هستند که در مسیر باقی بمانیم.
🔸️ این شهدا الان چشم بر مسیر و جاده دارند که راه را گم نکنیم.
#راه_شهیدان_ادامه_دارد
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 سرود زیبای مادران شهدا
🔷️ گروه سرود دختران نجم الثاقب در برنامه تلویزیونی محفل در وصف مادران شهدا این سرود را اجرا کردند.
#نهضت_زندگی_با_آیه_ها
#مادران_شهدا
@mahman11