فرزند شهید محسن رضایی روز اول کلاس اول بابا نداشت😔😭
شهید محسن رضایی
تاریخ شهادت 10/10/1401سمیرم اصفهان
#روحش_شاد_و_راهش_پر_رهرو
@mahman11
🌹 طی آن چندروزی که داخل کـانال کمیـل
درگیر محاصره و نبرد با دشمن بودیم؛ خـاطره رزم و رشادت سـید جعفـر طـاهری هـرگز از صفحه ذهن من پاک نمی شود.
🌷 گویی خـدا به او یک نیروی خـارق العاده و تمـام ناشدنی داده بود. هرگـز ندیدم بخوابد! از سـر صبـح که حملات دشمن شروع می شد، مدام می دوید به این طرف کـانال و آر پی جی میزد. می دوید به آنطـرف و با دوشـکا شلیک میکرد. دوباره می دوید به سویی دیگر و اسلـحه دیگری برمی داشت و می جنگید. تا شب کـارش همین بود. نمیدانم چـرا خسته نمیشد؟!
با لبهـایی ترک خورده از عطـش و شـکم گرسـنه، واقعاً یک تنه با آنها می جنگید. یعنی نبرد این یک نفر یکطرف و درگیری بقیه ی ما با دشمن هم یکطرف. شب هنگـام از کـانال خـارج می شد و به سمت دشـمن میرفت تا از سـربازان کشـته شده ی بعثی مهمـات به دست بیاورد.
🎙 راوی: احـمد بویانی
🌹 تصویـر فـوق، آخــرین قـابی است کـه از لبهـای خشکیده و چهـره خسته اما مقـاوم سـید جعـفرطـاهـری، ساعاتی قبل از شهادت در کانال آسمانی کمیل، به حـافظه تاریـخ اسـاطیر ایــران سپـرده شده.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
صـلواتی هدیه کنیم به ارواح طیبـه شـهدا
@mahman11
31.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 #دروازهی_قرآن
🎥 تصاویری از دروازهی قرآن و لحظه اعزام رزمندگان دلاور لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع) برای آغاز عملیات
🎙 #شهید_آوینی :
🕌 كربلا ، ما میآییم... بچههای تبلیغات لشگر سیدالشهدا (ع) دروازه قرآن را بر میافرازند و همه چیز را برای ساعت اعزام سپاهیان رسول خدا آماده میسازند.
بچهها در كنار رودخانه ، در پناه صخرهها و لا به لای نیزارها ، آخرین ساعات روز را به سوی شبِ انتظار طی میكنند. ماسكهایشان را امتحان میكنند ، قرآن میخوانند ، نان و پنیر میخورند و هر چه به شب نزدیكتر میشوند ، تپش قلبهای مشتاقشان بیشتر میشود و احساس انتظاری بسیار خوش و لذتبخش بر جانشان مستولی میگردد...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
@mahman11
34.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«أَنَا لا أُنسی اَياديَكَ عندي
و سَترك عليَّ في دارِ الدُّنيا»
″خدایا...من محبت هایت را فراموش نمیکنم
و فراموش نمیکنم پرده پوشی هایت را در دنیا..."
مناجات ابوحمزه ثمالی
#التمــاس_دعا
@mahman11
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_بیست_هفتم🎬:
کودکان که میفهمند راه آب را بسته اند، انگار که هُرم آفتاب داغ کربلا بیشتر به جانشان می نشیند و در طلب آب،همهٔ خیمه ها را جستجو می کنند.
یکی از یاران امام، جلو میرود و رو به عمر سعد که با افتخار تمام خبر بستن آب را داده، می کند و می گوید: ای عمر سعد! تو با حسین جنگ داری،این کودکان چه گناهی کرده اند که باید در این صحرای داغ، لب تشنه باشند؟!
عمر سعد قهقه ای میزند و میگوید: این بستن آب، به تقاص همان آبی که به روی عثمان و خاندانش بستید می باشد..
ناگاه زهیر از میان جمع جدا میشود و جلو می آید و میگوید: همه میدانید که من شیعهٔ عثمان بودم، آن زمان را خوب درک کردم، به خدا سوگند که امثال شما و آن امیر مکارتان معاویه، آب را به روی عثمان و خانواده اش بستید، شما ید بیضایی در این میدان دارید و ان زمان به حکم علی، همین حسین و برادرش حسن مأمور رساندن آب به خانه عثمان بودند، اینان جوانمردی را به تمامی دارند و جوانمردان عالم برگرد وجودشان می گردند، حنای شما دیگر رنگی ندارد و حیله تان احمقانه است، این وصله ها به خاندان علی نمی چسپد، با اینکه ظلم بسیاری در حق محمد و آل محمد شد،اما به خدا قسم از اینها رئوف تر، رحیم تر، کریم تر و جوانمردتر در تمام عالم نمی باشد.
عمر سعد در مقابل حرفهای حق زهیر جوابی ندارد، راه اسب را کج می کند و به سمت خیمه اش میرود.
کودکان کربلا بی تابند و در جستجوی آب، حصین همدانی این صحنه ها را می بیند و دلش آتش می گیرد، نزد حضرت می رود و از او اجازه می خواهد تا برود و با عمرسعد صحبت کند تا شاید قلب سنگی او را کمی نرم کند و به کودکان آب برساند.
امام موافقت میکند و حصین به سمت اردوی دشمن می رود.
حصین روبه روی عمر سعد قرار می گیرد و بر او سلام نمی کند.
عمر سعد با ناراحتی می گوید: چرا به من سلام نکردی؟ مگر مرا مسلمان نمی دانی؟
حصین سری تکان میدهد و میگوید: تو چه جور مسلمانی هستی؟ اصلا مسلمان هستی؟ چرا آب فرات را بر خاندان پیامبر بسته ای؟! آیا درست است که همه شما و حیوانات این صحرا بتوانید از این آب بنوشید اما فرزندان پیامبر تشنه لب باشند؟! آخر در کدام مذهب، آب را بر کودکان می بندند؟!
عمر سعد سرش را پایین می اندازد ومی گوید: می دانم تشنه گذاردن خاندان رسول حرام است اما چه کنم که حکم ابن زیاد است و تخلف از حکم همان و از دست دادن حکومت ملک ری هم همان...مصلحت من نیست که خلاف حکم امیرم رفتار کنم، بیش از این سخن مگو که من کاری مغایر با نظر ابن زیاد انجام نخواهم داد
و حصین همدانی فهمید که صحبت کردن با انسانی که فریفتهٔ زر و زیور دنیا شده و آخرت و خوشبختی ابدی را به وعده ای پوچ و گذرا معاوضه کرده، فایده ای ندارد. پس دست خالی به سوی کاروان امام می آید.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
@mahman11
هدایت شده از رنگارنگ 🌸
4_293413254921716281.mp3
4.1M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
💐 #جزء_21#قرآن_کریم
🌷هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج)
⏱ «در۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
💌 به دوستان خود هدیه دهید.
💟هرروز ماه مبارک رمضان در کانال:
@ranggarang
هدایت شده از رنگارنگ 🌸