eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
7.1هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
💧🌻سلام آقا 🌻باد هم كم نكند سوز ِ دلِ صحرا را 🌻قطره يِ عشق به آتش بكِشَد دريا را 🌻اين ترك خورده دلم وحشت آن را دارد 🌻كه بميرد وَ نبيند پسر ِ زهرا را   💧اللہم عجل لولیڪ الفرج💧
هر شہـید،... نشانے ست از یڪ راه ناتمامـ... و حالا؛ تو... یڪ شہید...😔 و یڪ راه ناتمام....😔 🌹روزتون شهدایی
. 🌹خــدایـا 🌹بجز تو در همه عالم ❣دگر دلبر نمی‌بینم 🌹بجز تو در همه گیتی ❣دگر جانان نمی‌دانم 🌹بجز غوغای عشق تو ❣درون دل نمی‌یابم 🌹بجز سودای وصل تو ❣میان جان نمی‌دانم الهی به امید تو
دعاي روز بيست و چهارم ماه مبارك رمضان بسم الله الرحمن الرحیم 💠اللهمّ إنّي أسْألُكَ فيه ما يُرْضيكَ وأعوذُ بِكَ ممّا يؤذيك وأسألُكَ التّوفيقَ فيهِ لأنْ أطيعَكَ ولا أعْصيكَ يا جَوادَ السّائلين. 💠خدايا من از تو ميخواهم در آن آنچه تو را خوشنود كند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بيازارد واز تو خواهم توفيق در آن براى اينكه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمايم اى بخشنده سائلان
🌺 حضرت فاطمه سلام الله علیها: وَ برَّ الْوالِدَيْنِ وِقايةً مِنَ السُّخْطِ؛ 🔹 خداوند، را سبب امان از خشم خود قرار داد. 📚 بحارالانوار، 223/29
‌ شبِ سنگر، شبِ اشک و دعا بود چراغ سینه ها، نور خدا بود فقط رنگ شهادت جلوه گر بود و طوفانی زآتش بی اثر بود ندای « یا علی » تا می سرودند دل هر ذره ای را می ربودند صفای آینه در چشم هاشان شبتون شهدایی
.سحر بیست و پنجم 🌹خــدایـا 🌹بجز تو در همه عالم ❣دگر دلبر نمی‌بینم 🌹بجز تو در همه گیتی ❣دگر جانان نمی‌دانم 🌹بجز غوغای عشق تو ❣درون دل نمی‌یابم 🌹بجز سودای وصل تو ❣میان جان نمی‌دانم
🔻 نماز اول وقت...🔺 رسم خوبی داشتیم، ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتا از مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا. یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. علی گفت: وحید بریم بخونیم؟ وقت نمازه. من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا میخونیم. نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا! از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت: کاری که موقع انجام بشه، ابتر میمونه!!!! 👤 راوی: دوست شهید 🌷 نماز اول وقت التماس دعا
صد شکر که قسمت شده هر صبح بگیریم ما، اِذنِ نفس از پسرِ شـاهِ نجف را #صبحتون_حسینی
💠✨💠 💠السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ الله ِ💠یا اباصالحَ المهدی 💠یا خلیفةَ الرَّحمنُ 💠یا شریکَ القران 💠ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ 💠سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان
🇮🇷در گلشـݩ عشـق آب و تاب است شـهید     شیرازه ے سـرخِ انقلاب است شـهید داردچـ‌ه اگر غروب خورشید اماتفسیرطلوع آفتاب است شهیـد روزتون شهدایی
. 💛ﯾﺎ ﺭﺏ.! 🌻ﺗﻮ ﮐﺮﻡ ﻧﻤﺎ 🌻ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺍ ﻧﺸﻮﻡ 🍂ﺍﻧﺪﺭ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ 🍂ﻏﺮﯾﺐ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﻮﻡ 🌻ﺗﻨﻬﺎﺷﺪﻥ ﺍﺯ 🌻ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺳﻬﻞ ﺍﺳﺖ 🍂ﻟﻄﻔﯽ ﺑﻨﻤﺎ ﮐﻪ 🍂ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﻮﻡ آمین الهی به امید تو
دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِكَ ومُعادیاً لأعْدائِكَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِكَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن. خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت و دشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت اى نگهدار دل‌هاى پیامبران.
💢 آیت الله الهی طباطبایی: (عج) که ، ما هم هیچ وقت بدون رابطه نیستیم، و ارتباط بین ما و حضرت همیشه وجود دارد. 📕 آداب انتظار عارفان، ص۲۱
🌹🌹 رزمنده ی دروغگو! یکی از ساختمان های دشمن حال خاصی داشت؛ وقتی آن جا را تصرف کردیم، فهمیدیم که دارای زیرزمین مخفی است. با هر زحمتی بود، راه ورودی زیرزمین را پیدا کردیم. آن جا مقر مخابرات مرکزی عراقی ها بود. یک عراقی درشت هیکل هم با خیال راحت پشت میز نشسته بود و با دستگاه هایش ور می رفت. وقتی او را به اسارت درآوردیم، یکی از بچه ها که عربی می دانست، از او خواست تا کار با دستگاه ها را به او یاد بدهد. وقتی اسیر را به عقب انتقال دادیم، آن برادر رفت پشت دستگاه ها و شروع کرد به مخابره ی خبرهای غیر واقعی. هر جا که نیروهای ما بیشتر و سرحال تر بودند را به عنوان مکان های قابل تصرف به عراقی ها معرفی کرد. آن ها هم چند بار پاتک زدند و با دست خالی بازگشتند. یک روز بعد، از آن طرف کاغذی مخابره شد که پر بود از فحش و بد و بیراه برای آن برادر رزمنده ی دروغگو که باعث آسیب و خسارت عراقی ها شده بود. راوی: محمدرضا جعفری
بگـذرد شبـۍ بـ‌ه خلوٺـــــ ایڹ همنشیـ‌ڹ درد ٺا شـرح آڹ دهمـ ڪ‌ه غمٺـــــ بادݪمـ چـ‌ه ها نڪرد 💚شبتون شهدایی 💚
  بیست و ششم   •❥❥ شمارش معڪوس •❥❥ 🍂🌹🍃‌‌ ⁉️ ﺭﻣﻀﺎﻥ دارد از ﺩﺳﺖ می‌رود ﯾﺎ ﻣﻦ؟ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﻔﺎﻭتے نڪرده‌ام! شرمنده‌ام… ڪہ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺳﺎﻋﺖ ﻏﺬﺍیےام ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻣﻦ از مهمانے تو ﻓﻘﻂ ﮔﺮﺳﻨگے ﻭ ﺗﺸﻨگےاش را فهمیدﻡ! ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺴﺎﻁ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ… ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﺗﻮ! ✨ ﺧﺪﺍﯾـــﺎ... ڪمڪم ڪن در این زمان باقی‌مانده، ﻧﺴﺨﮥ شفابخش ﺭﻣﻀﺎﻧﺖ بشود درمان دل گنهڪارم. ----^_____➖🍃🌹🍂➖__
مقام_معظم رهبری در مورد او می گویند : او تنها نظامی ای بود که در نماز به او اقتدا کردم در واقع شهید شیرودی یک عارف وارسته بود همواره می گفت من و همرزمانم برای اسلام می جنگیم نه چیز دیگر نماز اول وقت
🍁حسیـݩ جاݩ ازهمان‌روزڪه مسڪینِ سراےتو شدم بہ‌توسوگندڪه نمڪگیر عطاےتو شدم گرڪسے سلطنتےیافٺ بہ خود مینازد من ڪنم نازبہ عالم ڪه رفیقِ تو شدم ❣السلام علیڪ یااباعبدالله❣
سلام آقا یا مهدی (عج) 💫غم هجران تو ای یار مرا شیدا کرد 💫غیبت و دوری تو حال مرا رسوا کرد 💫دوری تو اثر جمع بدی های من است 💫شرمسارم گنهم چشم تو را دریا کرد
خوشا آنان ڪہ شہـــادتــــ را عاشــــــق بودند؛ و شہادتــــ ،شیداے آنان ... و خوشا شہداے مدافع حرم ڪہ چون عباس دفاع از حرم ، افتخارشان و شہــادتـــــ ، مزدشان... روزتون شهدایی
❣❣❣ 🌼🍃پروردگارا به من بیاموز که دلتنگ و محزون نشوم آنگاه که تو چیزی را نمیخواهی که من میخواهم😔 🌼🍃پروردگارا به من بیاموز...... آمین یا ربی الهی به امید تو
بیست‌و‌ششم ماه مبارک رمضان 🌸 اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِي فِيهِ مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي فِيهِ مَغْفُوراً وَ عَمَلِي فِيهِ مَقْبُولاً وَ عَيْبِي فِيهِ مَسْتُوراً يَا أَسْمَعَ السَّامِعِين خدايا كوششم را در اين ماه مورد سپاس، و گناهم را آمرزيده، و عملم را پذيرفته، و عيبم را پوشيده قرار ده، اى شنواترين شنوايان.
همین الان اگر سر رسد و تو را به عالم باقی فرا بخواند، هرچند با ؛ آماده ای...؟ 🌸
🌺🌺 جان دادن رفته بوديم براي شناسايي که توسط کردهاي حزب دموکرات به اسارت گرفته شديم. رضا غلامي هم که از ناحيه ران پا مجروح بود، اسير آن‌ها شد. يکي از آن‌ها به رضا گفت: بلند شو. رضا سعي کرد اما نتوانست بایستد. فرمانده هم با ديدن اين صحنه به اطرافيانش گفت: خلاصش کن. رضا بچه‌ي خنداني بود. نگاه نگرانم رفت روي صورت رضا، هنوز لبخند مي ز‌د. صداي گلنگدن آمد و چشمم چرخيد سمت اسلحه. بعد با اسلحه مسلح شده‌اش آمد روبه‌روي رضا ايستاد. رضا به او نگاه کرد و گفت: مي‌خواي چه کار کني؟ مرد کرد گفت: مي‌خوام بزنمت. رضا دوباره گفت من مجروحم نمي‌توانم بلند شوم. صداي رضا مي‌لرزيد. نفس‌هايش به شماره افتاده بود. اسلحه را کشيد پايين، سمت سينه‌ي رضا. رضا به صورتش نگاه مي‌کرد. بي‌معطلي ماشه را کشيد. گلوله، سينه رضا را دريد. رضا غلت خورد. کمي به خودش پيچيد. رويش دوباره به سمت تيرانداز بود. فاصله‌ي نوک اسلحه از سينه‌ي رضا به دو وجب بيش‌‌تر نمي‌رسيد. من ديدم که پشت سينه‌ي رضا، کنده شد. دوباره ماشه را کشيد. اين بار طرف راست سينه‌ي رضا را سوراخ کرد. آن طرف پشت سينه‌اش هم کنده شد. رضا درجا دور خورد، غلت خورد. باز هم رويش به طرف تيرانداز بود. نشت روي سينه‌ي رضا. يک گلوله ديگر روي قلبش نشست. رضا نمي‌توانست جان بدهد. غلت مي‌خورد. حالا پايش را مي‌کشيد روي زمين داشت جان مي‌داد. خون تمام محوطه‌اي که او روي آن پاهايش را مي‌کشيد. گرم کرده بود. قرمز شده بود. مشت، مشت به خاک چنگ مي‌زد. تيرانداز آمد، بالاي سر رضا، رضا با خوني که از لب‌هايش جاري بود پرسيد: مي‌خواي چه کار کني؟ کرد گفت: مي‌خوام بزنم. رگه‌هاي خاک را مي‌ديدم که از لاي مشت رضا بيرون مي‌آمد. رضا التماس مي‌کرد. گفت: تو رو خدا نزن. دارم جون مي‌دم. حرف رضا تمام نشده بود که چهارمين تير هم شليک شد. زد به سر رضا. درجا رضا شهيد شد. خون همه جا را گرفته بود. مرد کرد بي‌تفاوت از آن‌جا دور شد... راوی: میکائیل فرج پور یادش گرامی و راهش پر رهرو اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم