#عصرتونمهدوی
دل بی تو به جان آمد
وقت است که باز آیی...
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرج
#تلنگر 👌
زینب روی همه ی صفحات دفترش نوشته بود : #او_میبیند
با این کار میخواست خدا را فراموش نکند.
🌷 شهیده زینب کمایی🌷
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمونه بارز یک فرمانده انقلابی
#شهید_محمود_کاوه 🌷
سی و چهار سال پیش در چنین روزهایی
روح بی قرار سردار رشید اسلام
شهید والامقام محمود کاوه
بر بلندای ارتفاع ۲۵۱۹ منطقه حاج عمران به پرواز در آمد و برای همیشه آسمانی شد، و معبر آسمان را در نوردید و میدانگاه ایثار و جوانمردی را برای جوانان جویای نام در هفت آسمان وا گذاشت و بر سریر شهادت تکیه زده و ما را داغدار نبودنش کرد همو که در نبودش هم بودن ها را جبران میکند و حی و حاضر است مصداق آنکه الله جل جلاله فرمود، شهیدان زنده اند و نزد ما روزی میخورند.
معراج شهداء ارومیه
نمیدانند
بهانه هایم
گوشه گیری ام
و گریه های نیمه شبم
از فراق تو است یا شهید....💔
#شبتون_معطربه #عطرشهدا
❣☘❣☘❣☘❣☘❣
#سلام_امام_زمانم
نذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو...😍
چشم های خسته پر انتظارم مال تو...
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو...💜
آرزویم هیچ قلب❤️بی قرارم مال تو
☘اللهم عجل لولیک فرج☘
🔶هرکی آرزو داشته باشه
خیلی خدمت کنه
شهـــید میشه...!
🔸یه گوشه دلت پا بده،
شهدا بغلت میکنن ...
🔸مابه چشم دیدیم اینارو...
🔸ازاین شهــدا مدد بگیرید،
🔸مدد گرفتن از شهدا رسمه...
🔶دست بذار رو خاک قبر شهید بگو...
حُسین به حق این شهید،
یه نگاه به ما بکن...
#حاجآقاپناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ موشن گرافی "حماسه کاوه" قسمت اول
(مؤسسه فرهنگی شمیم اخلاص - قرارگاه فرهنگی شهید کاوه)
هرکسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو ازاو گرفت
📎تعریف میکرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند.
.
ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم .
یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم .
چراغ موتورش روشن میرفت .
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . .
خندید . من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو میزنند .
دوباره خندید . و گفت:«مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی .
که گفته شب روی خاک ریز راه میرفت و تیر های رسام از بین پاهاش رد میشد
نیروهاش میگفتن . فرمانده بیا پایین . تیر میخوری .
در جواب میگفت . اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده .
حسن میخندید و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه .
هنوز وقتش نشده .
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهای براش افتاد . و بعد چه خوب به شهادت رسید .
راوی:🌷شهیدمصطفی صدرزاده🌷 🌷شهیدحسن قاسمی دانا
💫درعالم رویا به شهید گفتم چرا برای
مادعا نمیڪنید ڪه شهید بشیم؟!
میگفت: ما دعا میڪنیم؛
براتون #شهادت مینویسن؛
ولی گناه میڪنید پاڪ میشه..🥀😔
#حاجحسینیکتــا