eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
113 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
مسابقه (۴)🍃 1⃣ دو ماه بعد از ازدواج،خبرِ پدر شدن "" را مادرش به او داد.در مدت بارداری ام،"" زیاد تلفن می زد. چندبار هم آمد مشهد.من به خاطر تنهایی اکثراََ خانه مادرم بودم.وقتی هم "" می آمد،همه خانه مادر او بودیم.🌿 در این مدت هربار تماس می گرفت و از او می پرسیدم:"کی می آیی؟"، می گفت:"هروقت خدا بخواد." زمانی که به مشهد می آمد و می خواست برود، دلتنگی خاصی سراغم می آمد جلوی او هیچ واکنشی نشان نمی دادم و خیلی عادی رفتار می کردم.🍀 اما هم چین که پایش را از خانه بیرون می گذاشت، بغضم می ترکید و گریه امانم نمی داد.نزدیک زمان وضع حمل،یک بار که "" به مشهد آمد،از من پرسید:"اسم بچه ت رو چی می خوای بذاری؟"🍃 گفتم:"اگه پسر باشه مهدی،اگه دختر باشه زهرا." این اواخر،محل کارم عوض شد و به حراست فرودگاه مشهد منتقل شدم. "" زود به زود تلفن می زد و زمان وضع حمل را می پرسید.🌱 ادامه دارد... راوی:فاطمه عماد اسلامی 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه (۴)🍃 2⃣ می گفت:"هروقت بچه به دنیا بیاد،حتماََ خودم رو می رسونم." ۱۲ اسفند۱۳۶۳، "زهرا" در بیمارستان"بنت الهدیِ" مشهد به دنیا آمد.همکارانم تلفنی خبر پدر شدن "" را به او دادند.روز اول "" زنگ زد و احوالم را پرسید. سه روز در بیمارستان بستری بودم.هر لحظه انتظار رسیدنش را می کشیدم.🌱 چشمم به در خشک شد؛اما نیامد.حسابی از دستش دلخور شدم.زیر قولش زده بود. خیلی گریه کردم.به قدری ناراحت شدم که با خودم عهد بستم با او قهر کنم و اگر هم تلفن زد،جوابش را ندهم‌. روز هفتم بود که تماس گرفت.همه با او صحبت کردند، مادرش،خواهرهایش،مادر خودم.🍀 دست آخر با اکراه گوشی تلفن را گرفتم و کمی حالش را پرسیدم.بعد از آن تلفن،با خودم گفتم همین روزها خواهد آمد.نشان به آن نشان که سه هفته بعد سر و کلّه اش پیدا شد.در این مدت به حدّی عصبانی بودم که به هیچ عنوان قصد صحبت کردن با او را نداشتم.🌿 گفتم اگر آمد،یک کلام هم با او حرف نخواهم زد.اما وقتی آمد و قیافه اش را دیدم،ورق برگشت؛چهره ای خسته و پژمرده و مصداق کامل یک انسان از جنگ برگشته.این جا بود که من هم زدم زیر تمام قول و قرارهایی که با خودم داشتم و به خوبی از او استقبال کردم.سه روز بعد دوباره برگشت.🍃 پایان این قسمت راوی:فاطمه عماد اسلامی 📚 🆔@mahmodkaveh