٢٠-عصرها که می شود فوتبال بازی کردنش ⚽️هم دیدنی است 😳. همه ی نیروهای گردانها و واحدها دور زمین حلقه می زدند تا او، بازی کردن، خنده و عصبانیتش را در جایی غیر از صحنه ی جنگ ببینند 😀.
بچه ها می گویند ضد انقلاب یک دشمن😱 سرسخت دارد، آن هم #کاوه است؛ برای اینکه ادعایشان را ثابت کنند، نمونه هم می آورند. یکی از آنها می گوید : در عملیات آزادسازی جاده پیرانشهر – سردشت، بچه ها این طرف جاده سنگر گرفته بودند و آنها آن طرف از لابه لای درختها 🌳و صخره ها🗻 تیراندازی🔫 می کردند . #کاوه سریع اوضاع را بررسی کرد ، بند پوتین هایش⛸ را محکم بست و گفت : من می روم دوشیکا را بیاورم . بروجردی گفت : این کار عملی نیست ، در جا تکان بخوریم می زننمان، تو چطوری می خوای از جلوی این همه آدم .... که #کاوه مجال نداد و با گفتن ذکر مقدس #یاعلی مثل فنر از جا جهید . با سرعت شگفت آوری روی جاده می دوید 🛤، گویا دشمن🙀 تمام سلاح هایش را به کار انداخته بود تا نگذارد او قسر در رود😩 . به پیچ آخر که رسید نفس راحتی کشیدم ، تحرک ضد انقلاب😱 کم شده بود ، انگار دیگر کاررا تمام شده می دانست، می خواستند به راحتی اسیرمان کنند . در همین وضعیت سر و کله ی ماشین دوشیکا پیدا شد . دوشیکاچی یک ریز تیراندازی می کرد می آمد جلو. ماشین 🚍که نزدیکم رسید، #محمود کنار دست دوشیکاچی ایستاده بود دائما با اشاره ی دست👈 می گفت کجا را بزند. وقتی به خودم آمدم همه داشتند تیراندازی🔫 می کردند. اگر هوا تاریک نمی شد، تا هر کجا که فرار می کردند مثل سایه تعقیبشان می کردیم . رعب و وحشتی که بعد از این کمین توی دل ضد انقلاب🙀 افتاد،
🌹ادامه دارد...