آخرین_نماز...📿
شهید محمود کاوه🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۱ / ۶ / ۱۳۶۵
محل تولد: مشهد
محل شهادت: حاج عمران کردستان
🌹فرمانده تیپ ویژه شهدا
اسم محمود کاوه با کردستان گره خورده است؛ با اینکه او اهل مشهد بوده اما هرجا صحبت از این فرمانده میشود همه رشادت های او را در کردستان به خاطر می آورند🌷
در عملیات اولیه او در اثر اصابت ۱۳ ترکش نارنجک به شدت مجروح شد 🖤 و به مدت یک ماه بستری شد. هنوز خوب نشده بود که با سر و بدن باندپیچی شده به منطقه بازگشت و مجددا دستور انجام عملیاتی را برای بازپسگیری ارتفاعات ۲۵۱۹، از فرماندهان جنگ دریافت کرد🌷بخاطر مجروحاتش، چهل تیکه لقبی بود که همرزمان به او داده بودند🥀
همرزمش میگوید← فرمانده گفت: میخواهم دورکعت نماز بخوانم📿 بعد از نماز وقتی علت نماز خوندش را پرسیدم⁉️ گفت: این دورکعت نماز را به دو علت خواندم ؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند✅ ، ودیگر اینکه اگرخدامرا لایق بداند همچون مولایم امام حسین (ع) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا بجای آورد ،این آخرین نمازم باشد✅ همانطور هم شد🕊️او در ارتفاعات ۲۵۱۹ (یعنی دو هزار و پانصدو نوزده متر ارتفاع) در عملیات کربلای۲ با آخرین نمازی که خواند بر اثر ترکش خمپاره🖤 شربت شهادت را نوشید🕊️🕋
🌷#سردار شهید محمود کاوه
⭕️ تقویم 99 عجب رویدادهایی دارد؟
+اول روزسال باجمعه شروع میشود
+ولادت امام زمان که نیمه ی شعبان باشه روز جمعه هست
+اولین روز ماه رمضان جمعه هست.
+شب قدر و شهادت امام علی ع جمعه هست.
+ولادت امام رضا و امام حسن عسکری و علی اکبر و حضرت ابوالفضل علیهاالسلام جمعه هست
+اولین روز محرم و آغاز سال قمری جمعه هست
+اربعین امام حسین جمعه هست
+عید قربان که حضرت ابراهیم میخواست پسرش رو سر ببره جمعه هست.
+عید مباهله جمعه هست
+رحلت پیامبر و حضرت معصومه و شهادت امام حسن و امام موسی کاظم علیه السلام جمعه هست
+تاریخ جنگ جمل جمعه هست
+ ولادت حضرت عیسی مسیح جمعه هست
+ولادت امام علی و شروع ایام البیض جمعه هست
+مبعث حضرت رسول جمعه هست
🔻[ از همه مهمتر]
دحوالارض که روز آفرینش زمین و سقوط آدم و حوا از بهشت به زمین بود جمعه هست
♦️بااین همه جمعه ی پُر محتوی مگه میشه بگی بوی ظهور نمیاد؟!
هرچی مناسباتِ افتاده جمعه، انشاءالله ظهور آقاهم بهشون اضافه بشه ...
اللّهُمَ عَجِلْ لِوَلیکْ الفرج
طنز جبهه
شما همه اش راجع به بهشت می گویید
می نشست، بلند می شد، می گفت: بهشت. با این که سن و سالی از او گذشته بود، خودش را اصلاً از تک و تا نمی انداخت. گاهی وقتا سر به سرش می گذاشتیم که: فکر نمی کنی این قدر از بهشت و حورالعین و قصر و نخل و عسل و باغ و شراب طهور می گویی، بچه ها لوس بشوند؟ یک خورده هم راجع به جهنم بگو راجع به عذاب بگو، چه می دانم، راجع به قهر و غضب خدا نسبت به اهل دوزخ... لبخند ملیحی می زد و خیلی با اطمینان خاطر می گفت: جهنم را که خودتان می روید و می بینید؛ من راجع به بهشت می گویم که ممکن است راهتان ندهند و در خواب هم نبینید.😘😁😄
طعمه شدن و ضدکمین
یک بیسیم قوی برایش آوردیم، گفت: «ببندیدش به ماشینم برویم دور و بر شهر ببینیم بردش چقدرست» حدود 20 کیلومتر از شهر دور شدیم که گفت: خوب ست برمی گردیم.
پنج نفر بودیم من و محمود و راننده ومتصدی بیسیم و کاک عارف فرمانده پیشمرگان سقز، توی یکی از معبرهای خطرناک نزدیک روستای «کمن تو» برخوردیم به کمینی با زنجیره پانصد متری از آدم و اسلحه که برای ما چیده بودند اطراف جاده، ماشین محمود را کاملا میشناختند. از رنگش بگیر تا شماره پلاکش و معلوم بود در مسیر برگشت منتظرمان بودند تا بزنندمان.
راننده که نامش آقای کاظم افخمی و از پاسداران مشهد بود، اصلا خودش را نباخت و با حدود صدکیلومتر سرعت، فرمان را کج کرد و یک چرخ را برد تو خاکی و پایش را تا ته گذاشت رو پدال گاز. ما هم شیشهها را دادیم پایین و از تو قاب پنجره شلیک میکردیم. صدای پوکهها غوغایی به پا کرده بود. دو طرف همدیگر را به رگبار بسته بودیم، با این تفاوت که ما پنج نفر بودیم که دو نفرمان راننده و بیسیم چی بودند، اما آنها زنجیره پانصد متری از چریک بودند.محمود به بیسیم چی داد زد گفت: زود بگو بچههای گروه ضربت آمادهباشند کارشان دارم.
از کمین رد شدیم و رسیدیم به بچههای گروه ضربت سپاه سقز، نشسته توی ماشین و مسلح به کالیبر پنجاه، محمود از ماشین پرید پایین گفت:«آمادهاید؟» همه با صدای بلند گفتند «بله» ماشین ما آبکش شده بود ولی خودمان حتی زخمی کوچک هم بر نداشته بودیم.به کاظم که رانندهاش بود، گفت: ماشین را سروته کند، و با دست علامت داد حرکت میکنیم.و به من گفت: یک ستون نیرو بردارم و بروم توی درهای نزدیک مرز، که هردومان میدانستیم راه فرارشان آنجاست.
خودش و بچههای گروه ضربت هم با شتاب رفته بودند به محل کمین،کمینیها آمده بودند توی جاده که ببیند چه کار کردهاند که بر میخورند به محمود و کالیبر پنجاههای گروه ضربت. فراریهایشان میآمدند طرفی که منتظرشان بودیم. فرصت تعجب هم بهشان ندادیم، همهشان را بستیم به گلوله، هیچکدامشان نتوانستند از برد تیرهامان در بروند.
شهید کاوه منطقه را این طور امن میکرد، با ضدکمینی که حتی خودمان ازش خبر نداشتیم، چه برسد به آنها که کمین زده بودند.1
راوی: سیدمجید ایافت
@mahmodkaveh
امشب که شب مبعث احمد باشد
مشمول همه عطای سرمد باشد
یارب چه شود طلوع صبح فردا
صبح فرج آل محمد باشد
عید بزرگ مبعث مبارک
مبعث، عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی، بر محضر مولایمان امام زمان عج وشما همراهان گرامی مبارک🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #زیارت_مجازی | یادمان های راهیان نور جنوب کشور
🔻یادمان شهدای عملیات فتح المبین
#پیشنهاد_دانلود
شاید جالب باشد بدانید شهید کاوه اون زمانیکه #شهید نشده بود خیلی #معروف و پرآوازه بود و یکی از دلایلی که نیرو راضی میشد داوطلب به کردستان بره، وجود شخصیت کاریزماتیک و نامداری بنام #محمود_کاوه بود.
میامدند که او را ببینند ، کاوه ایی که آنقدر اسم در کرده بود، در زمانی نامی شده بود که #شبکه های اجتماعی اینستا و واتساپ و فیسبوک و.... نبود و #روزنامه و #تلویزیون و....هم تولید محدود داشتند و محمود کاوه در چنین شرایطی ورد زبان #مرد های #جنگ شده بود نامش نقل محافل
دوربین میاوردند، باهاش #عکس یادگاری میگرفتند، و میدانستند که دیر یا زود بشهادت میرسد و وقت را مغتنم میشمردند.
خود #آقا محمود کاوه هم میدانست، و از همه بهتر میدانست، که جنگ کردستان مظلوم است و سخت و طاقت فرسا و هر جنگاوری مرد میدانش نیست.
#میدان کردستان #فینال مردشناسی بود و #کاپیتان تیم مردها بنام #لشکر_ویژه_شهدا هم سردار_شهید_محمود_کاوه
"محمود کاوه ستاره طلایی"
نردبان اسمان
عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم
پلی به سوی بهشت
شما ۱۴تماس بی پاسخ از بهشت دارید
اهل بیت میزبان شما در بهشت هستند
دست رد به سینه اهل بیت نزنی ها
طنز جبهه
سفره خاکی
در منطقه سومار، خط مقدم بودیم که با ماشین ناهار را آوردند. به اتفاق یکی از برادران رفتیم غذا را گرفتیم و آوردیم. در فاصله ماشین تا سنگر، خمپاره زدند. سطل غذا را گذاشتیم روی زمین و درازکش شدیم؛ برخاستیم دیدیم ای دل غافل، سطل برگشته و تمام برنج ها نقش خاک شده است. از همان جا با هم بچه ها را صدا زدیم و گفتیم: با عرض معذرت، امروز این جا سفره انداخته ایم، تشریف بیاورید سر سفره تا ناهار از دهان نیفتاده و سرد نشده. همه از سنگر آمدند بیرون. اول فکر می کردند شوخی می کنیم، نزدیکتر که آمدند باورشان شد که قضیه جدی است.😔😄😳
#کلام_نور
#شهیدچمران
حضرت امام خمینی (ره):
مثل چمران بمیرید ؛
مثل این سربازهایی که در مرزها کشته میشوند بمیرید.
این وصیتنامههایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید...
پنجاه سال عبادت کردید ، و خدا قبول کند ،
یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید....
📗 صحیفه امام خمینی ، ج ۱۴، صفحه ۴۹۱
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خودم را به تـ♥️ــو
منسوب می دانم با لفظ #شیعه
نمی دانم این #انتساب را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف⁉️
منتظر دل سوخته ات💔 هستم؟
یا باعث و بانیِ
به چاه #غیبت افتادنت!
ادعای #انتظارت را دارم
اما در مواقع اضطرار به "غیر از تو"
پناه می برم!!!
#وای_بر_من اگر اینگونه باشم😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفـرج🌸🍃
|
#شهادتـ🥀 فقط در خون
غلطیدن نیست!
شهادٺ هنگامےرخ مےدهد
ڪہ دلٺ از زخمِ
ڪنایه و تڪه پراڪنے دیگران بگیرد.
و خون هماݧ
اشڪے ســــٺ
ڪہ از آه دلٺ جارےمے شود...
و آن هنگام ڪہ مردان بہ دنباݪ
راهے براے شهادٺ هستند
ٺُ اینجا هرروز شهید🕊 مےشوے🙂💚
هدیه ازدواج
در بحبوبه جنگ و درگیریهای کردستان و درست زمانی که محمود کاوه تصمیم قطعی خودش را مبنی بر حمله به خطوط نبرد عراق و درگیری همزمان با گروهکهای تروریستی کومهله و دمکرات گرفته بود فرصتی پیش آمد و رفتم پیشش، گفتم: «آقا محمود وضعیت من را که میدانید، متاهل شدهام و بالاخره تعهداتی دارم. از وقتی همسرم را به ارومیه آوردهام دائما خودم درگیر عملیاتهای پیدرپی شدم و این رسم همسرداری نیست بنده خدا، از ترس اینکه مبادا چه اتفاقی در عملیات بیفتد دچار وضع روحی خوبی نیست حداقل اجازه بدهید من مدت کمی در کنارش باشم.»
کاوه وقتی شنید ابتدا به دلیل شرایط بحرانی مخالفت کرد، اما با زحمت مدت کمی مرخصی گرفتم.
یک روز کاوه به من و چند تا از بچهها گفت آماده بشوید برویم داخل شهر گشتی بزنیم؛ امری که خیلی کم اتفاق میافتاد، با همان لباس فرم که از او سبز بود و از ما خاکی. البته بیشتر هدفش این بود که برخورد مردم را متوجه شود. چند نفری راه افتادیم داخل شهر تا اینکه به یک مغازه عطرفروشی رسیدیم و آقا محمود وارد مغازه شد و بعد از سلام و علیک از مرد فروشنده سراغ عطرهای مشهوری را گرفت و خریداری کرد. ما مانده بودیم کاوه که اهل عطر نبود و وقت خود را دائم در جبهه و درگیری میگذراند، چرا چنین عطرهایی خرید؟
پس از آنکه فروشنده هر دو عطر را برایش بسته بندی و تزیین کرد آمد پیش من و عطرها را داد و گفت: «این هدیه از طرف من به شما و همسرتان است. به ایشان بگویید ما را حلال کنند که در این مدت بابت مسائل عملیاتها و دوری از تو سختی و مرارت کشیده است.»
الان که دارم این خاطرات را بازگو میکنم بغض کردم وگریهام گرفته. هنوزم که هنوزه، پس از گذشت این همه سال من و همسرم آن شیشههای عطر که هدیه شهید کاوه بود را نگه داشتهایم.
راوی: جواد نظامپور
@mahmodkaveh
هدایت شده از هواداران حاج حسین یکتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ارمنیها هم عاشق شهدا هستند
🎙به روایت حاج حسین یکتا
@Pelak_channel
instagram.com/pelak.page