خاطره مقام معظم رهبری از شهید کاوه
خدا را سپاسگذاریم که توفیق دست داد تا شما عزیزان لشگر ویژه ی شهدا را در مقرتان زیارت کردم آرزوئی بود و یاد نیکی از شماها در دل ما، در زمان اوایل تشکیل این تیپ و لشگر .هر چه ما شنیده بودیم تعریف و تمجید و ستایش قهرمانی ها و شجاعتهای این لشگر بود. البته حقیقتا با همه دل عرض می کنم جای این شهید عزیزمان خالی است. شهید محمود کاوه و همه ی شهدا ، چه سرداران و چه بقیه ی برادرانی که به شهادت رسیده اند؛ اما خوب بعضی ها را انسان از نزدیک می شناسد، فضایل آنها را می داند ،ارزشهائی را که گاهی در یک انسان ، در یک جوان جمع شده از نزدیک لمس می کند و ای عزیزان محمود کاوه از این قبیل بود . در او ارزشهائی بود که برای یک جوان مسلمان ایده آل بود . . . فراموش نمیکنم همین شهید محمود کاوه بچه ای بود ، پدرش دستش را می گرفت ، او را به مسجدی که من آن جا صحبت می کردم و تفسیر می گفتم می آورد، ،جوانها پرواز کردند و ما ماندیم ( گریه رهبر و حضار ) بچه ها بزرگ شده اند. قدر آنها را بدانیم .کم سعادتی ماست ،ما که به اصطلاح پیشکسوت آنها بودیم ماندیم، همچنان در لجن و در عالم ماده.
@mahmodkaveh
🔴 «ذکر گفتن» چه موقع اثر دارد؟
🔸اگر ذکر ما «مرور ایمان و اعتقاد ما باشد» قطعاً اثر خواهد داشت. اگر با تفکر و احساس عمیق قلبی، ذکرها را بگوییم، یقیناً اثر خواهد داشت! مثلاً وقتی میگویی «لَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله» عمیقاً توجه کنی به اینکه واقعاً هیچ کسی جز خدا قدرت ندارد!
🔸هر روز صبح که بلند شدی، اول از دلت اندوهزدایی کن! و یکی از اصلیترین عوامل اندوهزدا این است که با ذکر، اعتقادت به خدا را مرور کنی. اغلب تعقیبات نماز صبح از همین جنس است.
mahmodkaveh
🇮🇷 #دلنوشته 🇮🇷
◽️شهدا تنها به زبان نگفتند
《 اِنّی حَربٌ لَِمَن حٰاربَکُم... 》
#عاشورا را با تمام وجود درک کردند
و مصداق «اَلَذیّنَ بَذَلوُ مُهَجَّهُم دُونَ الحُسین (ع)» شدند...
◽️رفیق!!!
#شهادت معطل من و تو نمیماند،
اگر سرباز خدا نشوی؛ دیگری میشود.
◽️ #بی_ادعا باش و
#شهدایی زندگی کن
تمام هویت و مرام #شهدا خلاصه شده در همین #بی_ادعایی...
◽️از خودت و دلبستگیهای دنیاییات
که بگذری تازه میشوی لایـــــق...
🍃 " لایـــــق #شهـــــادت "🍃
◽️یادت باشه!!!
نگاه #شهدا حاڪی از این است ڪه
بعدشان چه ڪردهایم؟!
🔻دیگر #شرمندگی ڪافیست...
رهرو #راهشان باشیم...
نه شرمنده نگاهشان...
#مهر_شهادت_پای_دلاتون✨
🌷مهدی_جان عج
سلام امام مهربانم💚
چون نی بہ نوای 🌷تُـوه
ڪہ باشم خوبم
مشمول دعای 🌷توُ
ڪہ باشم خوبم
هرچند شڪستہ بالم
ازتیرگناه
امابہ هوای🌷 توُ
ڪہ باشم خوبم
🌷اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــ❤️═══✼🍃🌹🍃✼═══
mahmodkaveh
🔷 فردوسی باید دوباره زنده شود و #کاوه را بسراید. کاوه ای که آهنگر نیست اما از آهن محکم تر است؛ مردی به محکمی ایمان، به قدرت یقین، به شجاعت حقیقت، به نام آسمانی «محمود»، - محمود کاوه - قصه ای که از این پس خیلی از قصه ها را از یاد خواهد برد.
او به گاه شهادت ۲۵ سال داشت اما نقشی که می باید در زندگی ایفا کند به خوبی ایفا کرد و پایانش را هم زیبا و سرخ امضاء نمود ...
📝 غلامرضا بنی اسدی
#شهید_محمود_کاوه 🌷
#کاوه_معجزه_انقلاب
💚 @mahmod kaveh
4_5992528780164333924.mp3
1.64M
#نواهنگ
استاد پناهیان
🌺خدایا دیگه شهید نمیخوای؟؟
خدایا دیگه درهای شهادت رو بستی دیگه؟؟
#پیام_معنوی
💞 همنشینی با آدم های معنوی
❣همنشینی با آدم های معنوی، وجود انسان را سرشار از انرژی مثبت می کند. انسان های با خدا اضطراب ندارند و دلگرم و سرگرم خدا هستند و سرشار از آرامش هستند.❣
#استاد_پناهیان
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
دستت را در دست شهدا بگذار،
تا اضطراب نداشته و غرق آرامش شوی❗️
شهدا غرق آرامش و معنویت اند....💚👇
@mahmodkaveh
⬆️⬆️شهیدی که گوشتش بدست ضد انقلاب خورده شد
#شهیداحمدوکیلی ناطق که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود.
حضور در کردستان ، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید،. در اردیبهشت سال 59 و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
حدود یك سال و چندی كه دردست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند. بعد از 18 روز قرارشد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند.
روزدادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فراركرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود بصورت كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی وآتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم راكومله نیز اجرا میكرد بااین تفاوت كه قربانیها دراینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بودپس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهربروم، دستور داده شد قربانیها رابیاورند. ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش ودو روحانی راكه همه جوان بودند، آوردند و تك تك ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میكردند.
بله، بزرگترین جرم همگی مااین بود كه میخواستیم دست اینان را از سرمردم مظلوم ومسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. سعید 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل كوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان بخاطراین بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند كه درد وسوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه باهمان جراحات داخل دیگ آب نمك میاندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل راسعید وكیلی بااستقامتی وصفناپذیر تحمل كرد ولب به سخن نگشود.
او ازایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میكرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میكرد
او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس
خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.درود بر شرف پاک این شهید وتمامی شهیدان
📚راوی :آقا بالا رمضانی
#یادشهداباصلوات
@mahmodkaveh
🔰 قدمبهقدم با نیروها
اومدند در چادر فرماندهی :
- حاجی* میای عڪس بگیریم ؟
رفت .
داشتیم مےرفتیم ، صداش زدن .
- حاجی میای با ما غذا بخوری ؟
رفت .
رو موتور بود . یڪی دوید طرفش .
- حاجی منو مٻرسونی ؟
سوارش ڪرد .
👈ڪفرم گرفت ! بهش گفتم :
ڪاوه جون ! ناسلامتی تو فرماندهای .
گفت : دوست ندارم از نیروهام جدا باشم . دوست دارم قدم بہ قدم با اونا باشم . تازه ڪجاشو دیدی؟! صبر ڪن عملیات بشہ ...
🌹 #شهید_محمود_کاوه
✅ #اسوههایتشکیلاتی
🕊 #اخلاق_حسنه
🌷ڪانال شهید محمودکاوه🌷👇
@mahmodkaveh
یا اباصالح المهدی (عج)
از امروز پرچمدار ولایت،
تــــویی 💚
و فصل انتظار ما آغاز می شود.
به امید روزی که پایان فصل انتظار،
بهار آمادنت باشد،
ای موعودِ آمدنی ما
#لبیک_یا_صاحب_الزمان_عج
ما عهد بسته ایم به پای امامتت
ما زنـده ایم از برکــــات ولایتت
#بر_سر_پیمان_می_مانیم
🌹