#مـهدے_جان💗
🍃توصیف قشنگےسٺ دراین عالم هستے
تو عرش بَرینے ومن از فرش زمینم
🍃آواره نہ! درحسرٺ دیدار تو بےشک
ویرانہ ے ویرانہ ے ویرانہ ترینم
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
«🌸🎈بـِسْمِ رَبِّ الشُہَدَآْ🎈🌸»
هنوز براے
#شہادت 🕊
فرصـت هست
فقط
دل را باید صاف کرد...✋🏻♥️
🌺شهید سيد مرتضي آويني :
راز خون را جز شهدا در نمی یابند.
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است
و نگو شیرین تر، بگو بسیار بسیار شیرین تر است.
راز خون در آنجاست که همهی حیات به خون وابسته است.
اگر خون یعنی همهی حیات و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست،
پس بیش ترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند.
راز خون در آنجاست که محبوب، خود را به کسی می بخشد که این راز را دریابد.
و آن کس که لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمییابد.
بیاد همه آنهایی که بدن هایشان زیر تانک ها له شد تا ما امروز
همچون سرو بر روی خاک های سرزمین عزیزمان قدم برداریم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#شهید_مرتضی_آوینی
گفت: می خواهم دورکعت نماز بخوانم
بعد از نماز وقتی علت نماز خوندش را پرسیدم…
گفت: این دورکعت نماز را من به دوعلت خواندم ؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند ، ودیگر اینکه اگرخدامرالایق بداند همچون مولایم امام حسین (ع) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا بجای آورد ، این آخرین نمازم باشد...
همانطور هم شد...
@mahmodkaveh
✨﷽✨
💌 ﺍﺯ عالمی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺧـــــﺪﺍ ،
چه به دست ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟
🍃ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴــﭻ ...!
ﺍما ، ﺑﻌﻀﯽ چیزﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ؛
ﺧﺸﻢ ، ﻧﮕﺮﺍنے ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ، ﺍﻓﺴﺮﺩگۍ ،
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮۍ ﻭ ﻣﺮﮒ
🍃ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑـه دﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ڪﻪ ﺣﺎلماﻥ
ﺧﻮﺏ می شوﺩ ؛
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍدن ها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ و
راحت مان می ڪند ... 🌸🍃
مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» اخلاقش دستم بود. بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! این اخلاق را خدابیامرز از همان بچگی داشت. گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا نمیرفتی و تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. من اما حیفم آمد مزاحمش شوم. رفتم به کارم برسم. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و من دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» خب محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. از شهادت محمود، فکر کنم حدود ۴۰ روز میگذشت.
پدر شهید کاوه: معلم ریاضیاش را میخواهی بگویی؟
مادر شهید کاوه: بله حاج آقا!
پدر شهید کاوه: هر وقت یاد این خاطره میافتم ناخودآگاه اشک میریزم…
مادر شهید کاوه: ۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که یک آن زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! پرسیدم؛ «چرا؟» جواب داد؛ «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم».
پدر شهید کاوه: آن شب… {گریه برای لحظاتی، اجازه صحبت به پدر معزز شهید محمود کاوه را نمیدهد!} رفتم اتاقش، دیدم روی انبوهی دفتر و کتاب گرفته خوابیده! کلا زیاد میشد که در همان حین انجام تکالیف مدرسه خوابش ببرد
🌸🕊
گاهی اوقات برخی از جوانان می گویند:
"من نمی توانم چشمم را کنترل کنم."
آن یکی می گوید: "من نمی توانم زبانم را کنترل کنم."
هر کسی هر کار خوبی را که می گوید نمی تواند انجام دهد، به خاطر این است که یک کار خوب را می توانسته انجام دهد ولی انجام نداده،
آن همه اینکه
" سر وقت بلند شود و نمازش را بخواند.."
#استاد_پناهیان
#نماز
#التماس_دعای_فرج
💡 حکم روزه ماه رمضان هنگام شیوع بیماری کرونا مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای
🔻 دفتر استفتائات حضرت آیتالله العظمی خامنهای حکم روزه ماه رمضان هنگام شیوع بیماری کرونا را مطابق با فتاوای ایشان منتشر کرد.
متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است.
🔰 سؤال: در شرایط کنونی که بیماری کرونا شیوع پیدا کرده است، روزه گرفتن در ماه رمضان چه حکمی دارد؟
📚 پاسخ: روزه به عنوان یک تکلیف الهی در حقیقت نعمت خاص خداوند بر بندگان است و از پایه های تکامل و اعتلاء روحی انسان به شمار می رود و بر امت های پیشین نیز واجب بوده است.
از آثار روزه پدید آمدن حالت معنوی و صفای باطن، تقوای فردی و اجتماعی، تقویت اراده و روحیه مقاومت در برابر سختی هاست و نقش آن در سلامت جسم انسان نیز روشن است و خداوند اجر عظیمی برای روزه داران قرار داده است.
روزه از ضروریات دین و ارکان شریعت اسلام است و ترک روزه ماه مبارک رمضان جایز نیست مگر آنکه فرد، گمان عقلایی پیدا کند که روزه گرفتن موجب:
ایجاد بیماری
و یا تشدید بیماری
و یا افزایش طول بیماری و تأخیر در سلامتی می شود. در این موارد روزه ساقط ولی قضای آن لازم است.
بدیهی است در صورتی که این اطمینان از گفته پزشک متخصص و متدین نیز به دست آید، کفایت می کند.
بنابراین اگر فردی نسبت به امور یاد شده خوف و نگرانی داشته و این خوف منشأ عقلایی داشته باشد، روزه ساقط ولی قضای آن لازم است.
°•|-
#حرفقشنگ🌼🌿
از عارفی پرسیدند:
براۍ خوب بودن ڪدام
روز بهتر است؟
عارف فرمود:
یڪ روز قبل ازمرگ!
گفتند:
ولى مرگ راهیچڪس
نمیداند!
عارف فرمود:
پس هر روززندگۍ
را روز آخر فڪرڪن
وخوب باش:)
شایدفردایی نباشد!
••• #حرف_قشنگ🌱🌼
_خدا خدا بنده!
+بنده به گوشم!!
_حواست باشه؛ دارم نگاهت می کنم:)
+مفهوم شد...