❤️ #مهرمادر
🌸 از حضرت زهرا (سلامﷲعلیها) دست برندارید
گلولههای دشمن پشت سر هم میریخت روی سرمان. مانده بودیم چهکار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) تا بارون بیاد».
دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران آمد و آتش دشمن آرام شد.
اللهیار داشت از خوشحالی گریه میکرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان(عجلﷲفرجه) را قسم بدین به جان مادرشان، حتماً جواب میگیرید».
🥀 شهید اللهیار جابری
@MAHMOUM01 🥀
16.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید | دانشآموزان باید بفهمند که بندگی خدا رو نکنند، بردگی غیر خدا رو میکنند‼️
🤔 آیا دست نامرئی دشمن در آموزش و پرورش وجود دارد؟
#استاد_پناهیان
#کلیپ #تربیتی
✅ @MAHMOUM01 🌴
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهلو_چهارم 🌺
مشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ریحانه اومد.
_بح بح چه عجب خانوم خانوما تشریف اوردن مدرسه
+هیسسس برات تعریف میکنم.
_عجبا
بعد اویزون کردن چادرش اومد نشست کنارم
+خوبی!؟سرما خوردی؟
_اره . صدام خیلی تغییر کرد؟
+اره
_خب چه خبر؟ بابات خوبه؟
+اره خوبن الحمدالله.قرار شد بعد عید واسه عملش بریم تهران.
_ایشالله خدا شفا بده
خودت کجا بودی تا الان ؟
+هیچی دیگه . از تهران که برگشتیم اومدم مدرسه خب.
یهو با ذوق داد زد
+اهااااااا فاطمهههه
لبخند زدمو:جانم؟ باز چی شده؟
اومد در گوشمو
+واسم خواستگار اومده
خندم شدت گرفت
_عه بختت بالاخره واشد.حالا چرا با ذوق میگی؟تو که قصد نداری حالا حالاها.....؟
حرفمو قطع کرد .
+چرا قصد دارم .
با تعجب بهش خیره شدم .
_خدایی؟
+اره.اشکالش چیه؟
_خب حرف بزن کیه این شادوماد که اینجور دلتو برده؟
مشغول تعریف کردن بود که معلمم اومد
انقد بی حال بودم که حتی از جام بلند نشدم
_بقیشو بعدا تعریف کن
+باشه .
همونجور بی حال مشغول گوش دادن ب صحبتای معلم بودم که زنگ خورد
ریحانه دوباره با همون هیجان مشغول تعریف کردن شد .
حرفش و قطع کردم و
_ ریحانه حالاجدی میخای ازدواج کنی ؟
تازه اول جوونیته دخترجون. بیخیال
بهش بگو دوسال صبر کنه برات خو .
حالت حق به جانبی به خودش گرفت
+نه من خودم دلم میخواد زود ازدواج کنم که به گناه هم خدایی نکرده نیافتم . به نظرم ازدواج زود خیلی خوبه و باعث میشه فساد جامعه کم شه .
حرفاش برام عجیب و خنده دار بود!
همینجور حرف میزد و من بی توجه ب حرفاش فقط سرمو تکون میدادم
حرفاش ک تموم شد گفتم
_باشه عزیزم ایشالله خوشبخت شی.
حالا کی عقد میکنین؟
+اگه خدا بخاد دو هفته دیگه .
چشام از حدقه بیرون زد ولی سعی کردم چیزی نگم که دوباره حق به جانب شه .
سرمو تکون دادمو رفتم سمت آبخوری تا یه آبی به دست و صورتم بزنم .
___
کل کلاس با فکر به شخصیت ریحانه و داداشش گذشت.
چه آدمای عجیبی بودن .
با شنیدن صدای زنگ رشته افکارم پاره شد وسایلمو جمع کردمو بعد از خداحافظی با بچه ها،راهیِ منزل شدم
#غزاله_میرزاپور
#فاطمه_زهرا_درزی
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙
<@mahmoum01>
⏤͟͟͞͞★⃟••
🌸••ببینخداناراحتمیشہاگہبندش
ناخوشاحوالوناراحتباشہ..🚶🏻♂
#پسبخاطردلخدا
باهمہسختۍهابسازوسعۍکن
"خوبباشۍ..."👀🌾
[ - استادپناهیان - ]
<@mahmoum01>❄️🌿
-﷽-🌸
اینآقایحاجقاسم
ازآنهاییست
کهشفاعتمیکند
انشاءﷲ...♥️
#لبیک_یا_خامنه_ای💕
#حاج_قاسم💚
#جان_فدا🕊
-<@mahmoum01>✨🌱
⧼❄️🌷⧽
منیکوقتیگفتم:
«جوانهایماافسرانجنگنرمماهستند»
جوانهابایدامیدآفرینیکنند!
بایدتوصیهیبهایستادگی،توصیهیبه
تنبلینکردن،توصیهیبهخستهنشدنکنند!
اینهاکارهاییاستکهجوانهایِماکهگفتیم
افسرانِجنگنرمهستندبرعهدهدارند!
[حضرتآقا]
🌱|<@mahmoum01>🌺✨