#ثقلین
امام صادق علیه السلام:
إنّ المَيِّتَ إذا ماتَ بَعَثَ اللّهُ مَلَكا إلى أوجَعِ أهلِهِ، فَمَسَحَ على قَلبِهِ فَأنساهُ لَوعَةَ الحُزنِ، و لو لا ذلكَ لَم تَعمُرِ الدنيا
هرگاه كسى بميرد، خداوند فرشته اى را به سوى دردمندترين عضو خانواده او مى فرستد. پس بر قلب او دستى مى كشد و سوز و گداز غم را از ياد او مى برد و اگر چنين نبود، دنيا آباد نمى شد
الكافی جلد۳ صفحه۲۲۷
🆔 @MAHMOUM01
نماز بلندترین فریادهاست
و به جز نمازگزاران هیچڪس
نیست ڪہ جرأت فریاد کشیدن
در برابر ظلم داشته باشد.
#شهیدآوینی🌱
#نماز اول وقت
🆔 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رسانه در آخرالزمان
👆اطلاعات این «مهندس الکترونیک» ارزش چندبار شنیدن دارد
▪️ سلطه بر روح و روان انسانها، با شگردهای رمزآلود و پیچیده «سحر و جادو»، هزاران سال تحت عنوان «علوم غریبه»، در اختیار ساحران و جادوگران ملل، بویژه کاهنان یهودی برای تسخیر روانی بعضی سلاطین با کمک اجنه و شیاطین و یا برای مقابله با پیامبران خدا و سرکوب بندگان خاص الهی قرار داشتهاست؛
▪️امروزه کسانی که دارندهی فناوریهای مدرن، مانند انواع ماهوارهها، اینترنت و پلتفرمهای شبکههای اجتماعی هستند، برای وارد کردن اجنه و شیاطین در زندگی انسانها، خاصه جوامع هدف، از توانمندیهای فوق تصوری برخوردار شدهاند و تمام علوم و فنون نوین را ابزار نفوذ و سلطه و شرارت خود قرار دادهاند!
▪️در آخرالزمان، پیشرفت علوم و فنون، یا در اختیار صالحانی برای هدایت و نجات بشریت قرار می گیرد یا در اختیار اشرار یهودی برای گمراهی و نابودی انسانیت
#پیشنهاد دانلود
🆔 @MAHMOUM01
-﷽-🌺
پیامبراکرم ﷺ :
بهشتیان،بر هیچ یک از امور دنیا
اظهار ندامت پشیمانی نمیکنند
جز آن ساعتی که بر آنها گذشت
و خدا را در آن یاد نمیکردند... ‼️
-【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•❄️🦋•⊱
.
هرڪسۍپیـرشـود
ازبَـرورُومۍافـتد!
پیـرِمیخـانھمـا
اشـرفِمخلوقـاتاسـت..(:
.#لبیک_یا_خامنه_ای💕
#یا_علی🍀
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌷
•••🌱
- ازگناهمپشیمونشدم،چیکارکنم؟😔
+ هیچی، خدا بخشیدِت :)🌷
[ هر بنده ای که از گناهی که مرتکب شده پشیمان شود پیش از آنکه استغفار کند بخشیده میشود - امام صادق (؏)🌸 ]
•.【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌊❄️
⊰•🌼✨•⊱
.
🌸🕊️ و خداوند آنچه در دل های شماست میداند!
#خدای_مهربونم🌷
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】❄️🦋
هدایت شده از فاطمیـسم
تکه تکه های وجود مقطعهام فدای
تکه تکه کاشیهای حرمت ضامن زندگیم:')
تقدیم به:
وصله ناجور
شاید منو تو @shayadmanoto
مهموم @mahmoum01
آجوما @ajooma
گمشده @gomshodam
ارکیده آبی @Blue_Orkideh
و بقیه همسایههایی که نمیشناسمشون..
من همون جدید قدیمیام:)🖐🏻
#فورکنبامرام
نىـــیمِبـهـار
『مـهموم』
تکه تکه های وجود مقطعهام فدای تکه تکه کاشیهای حرمت ضامن زندگیم:') تقدیم به: وصله ناجور شاید منو
ای جانممم🥺😍❤️
_متشکر از شما☺️🌸
⏤͟͟͞͞❄️⃟🦋••
[میدونۍعزیزمناگہمیخواۍ؛
#رشدوصعودمعنوۍداشتہباشۍ
بایدکسانۍوتحملکنۍکہباتو..!(:🌾-
"جورنیستن"❗️🚶🏻♂
[ - استادپناهیان - ]
-【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌱🌸
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#زینب_کمایی🌷
#قسمت_چهلو_پنجم🌱
او به شرکت در کلاس های اعتقادی و اخلاقی علاقه داشت و در کنار درس و مدرسه در کلاس های عقیدتی بسیج و جامعه زنان شرکت میکرد.
جامعه زنان در خیابان فردوسی قرار داشت استاد کلاس اخلاق زینب آقای «هویدافر» بود او و خواهرش هردو از معلم های دوره عقیدتی بودند.
آقای هویدافر در یکی از جلسات از همه افراد کلاس خواست که دعای نور حضرت زهرا را حفظ کنند و در همان جلسه تاکید زیادی روی دعای نور کرد و قول داد بعد از حفظ دعا توسط افراد کلاس، تفسیرش را هم درس بدهد.
زینب همان شب در خانه دعا را حفظ کرد شب که خوابید خواب عجیبی دید و صبح خوابش را برای من تعریف کرد.
او دید که یک زن سیاه پوش در کنارش می نشیند و دعای نور را برایش تفسیر می کند آنقدر زیبا تفسیر را می گوید که زینب در خواب گریه میکند.
زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد به یک گروه کودک یاد می دهد. کودکانی که در حکم بزرگان بودند.
او دعای نور را در خواب می خواند البته نه خواندن عادی بلکه از عمق وجود.
هنگامی که زینب دعا را میخوانده رودخانه و زمین و کوه هم گریه می کردند زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی شنید و صحنه هایی دید که خبر از یک عالم دیگر می داد.
او از من خواست که خوابش را برای هیچکس حتی مادرم تعریف نکنم با وجود روحیه معنوی اش در جمع دوستان و خانواده رفتارش خیلی عادی بود.
با خوش رویی و لبخند با همه برخورد میکرد. یک روز قرار بود از طرف جامعه زنان به اردو بروند صبح زود با هم از خانه بیرون رفتیم.
قرار بود او را به جامعه زنان برسانم و خودم به خانه برگردم آن جا که رسیدیم تعدادی دانش آموز و معلم جمع شده بودند.
تا رسیدیم زینب رفت و یک سفره نان آورد و مقداری پنیر و خرما هم که از قبل تهیه کرده بودند روی سفره گذاشت و خیلی فرز و زرنگ نان و پنیر و خرما را لقمه درست می کرد و در کیسه فریزر میگذاشت تا در اردو به دخترها بدهد.
خیلی از معلم ها نشسته بودند و نگاه میکردند اما زینب تند تند کار میکرد من بعد از رساندن زینب به آنجا به خانه برگشتم.
در مسیر برگشت به خانه به این فکر می کردم که او خیلی زود توانسته بود آدمهایی مثل خودش را پیدا کند و با جوّ شهر کنار بیاید
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙
【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#زینب_کمایی🌷
#قسمت_چهلو_ششم🌱
زینب در جمع از همه شادتر و فعال تر بود. کتاب انجیل و تورات را گرفته بود و در خانه مطالعه میکرد. دوست داشت همه چیز را بداند. و همه فکرها را با هم مقایسه کند.
مرتب از من می پرسید: مامان اگه جنگ تموم بشه برمیگردیم آبادان؟ آبادان را خیلی دوست داشت خیلی دلش میخواست دوره دبیرستان را در آبادان درس بخواند.
با وجود علاقه زیادش به آبادان در شاهینشهر طوری زندگی میکرد و دنبال فعالیتهایش بود که انگار برای همیشه قرار است آنجا بماند.
او هر روز بعد از مدرسه اول به مسجد «المهدی» فردوسی میرفت و نماز ظهر و عصرش را به جماعت میخواند
اگر دستش میرسید نماز صبح هم به مسجد میرفت از همه کس و همه چیز درست می گرفت.
رادیو، معلمش بود. خطبه های نماز جمعه تهران یا اصفهان را گوش میکرد و نکته های مهمش را می نوشت.
روزنامه دیواری درست میکرد و از سخنرانی های امام، خطبههای نماز، کتاب های آقای مطهری و شریعتی مطلب جمع میکرد و در روزنامه دیواری مینوشت.
یکبار سر نماز سجده اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم مامان تو را به خدا این همه گریه نکن آخه تو چرا ناراحتی؟
با چشم های مشکی و قشنگش که از زور گریه سرخ شده بود گفت: مامان من برای امام گریه می کنم امام تنهاست به امام خیلی فشار میاد.
به خاطر جنگ مملکت خیلی مشکل داره امام بیشتر از همه غصه میخوره برای من که مادر زینب بودم و خودم عاشق امام، این حرف ها سنگین بود.
از اینکه زینب این همه می فهمید و رنج میبرد داغ شدم ای کاش زینب این همه نمی فهمید و کمتر رنج میبرد.
ما در خانه مینشستم و فیلم سینمایی نگاه میکردیم زینب نماز یا کتاب میخواند.
معمولاً عصرهای پنجشنبه برای خیرات مرده ها حلوا درست می کرد خودش پای اجاق گاز می ایستاد و بوی حلوا را توی خانه راه میانداخت. او حتی مردها را هم از یاد نمیبرد.
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙
【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】