یه رویا که همیشه با حسرت بهش نگاه میکردم...

به بهم دوختنِ چادر سیاه‌ها و پرچما...

به رنگِ مشکی زدن به در و دیوارِ کوچه‌مون...

به نفس کشیدن زیرِ سقفی که با دستایِ خودم ساختم... ولی خب هميشه مثلِ دخترِ این عکس از بیرون تماشا میکردم:))

به جمع کردنِ پول توجیبیا به امانت گرفتنِ استکان نعلبکی‌های مامان به تکیه زدن!

من برایِ این رویا کلی اشک ریختم:) تو خونه انجامش دادما چادرایِ مامانو گرفتم و یه تکیه کوچولو واسه دلِ خودم ساختم... ولی من دلم یه هیئت میخواست قدِ یه دنیا!

یه دنیا که کلِ دخترایِ کره‌ی زمین تو دلش جا بشن🌿

شاید شد! شاید روزی یه تکیه، نه شبیه تکیه‌ی پسرایِ کوچه‌مون یه تکیه‌ی تازه شبیهِ قشنگیِ دخترایِ دنیا زدم!:)

📻🌘 دلت میاد بدون تو، تنها و بی پناه بشم دلم نمیخواد که منم، رفیق نیمه راه بشم کاشکی بتونم تا ابد به عشق تو تکیه کنم بیام تو آغوش خودت، یک دل سیر گریه کنم:)🫂 @mahraaaah🪐

+ رویای بچگی من، نفس زدن کنارته...

سلام از پشتِ ابرایِ مه‌رآه🌖 من قصه‌زی‌ام🤍 اومدم بهتون خبر بدم برایِ رفیقم، دخترکِ نامه نویس یه مشکلی پیش اومده و واسه همین نتونست این روزا اونجوری که دلش میخواست فعالیت کنه اینجا منتظرش بمونین داریم تلاش می‌کنیم مسئله رو حل کنیم و بعدش با دستِ خیلی پُر برگرده🌱 ممنون که همراه و همسفرِ مایین✨