هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
🔶مسجدالرسول-حجره داود🔶
کمکم داشتند به اذان ظهر نزدیک میشدند. داود و احمد در حجره مسجد که حاجی مهدوی و خانمش آماده کرده بودند نشسته بودند. احمد گفت: «جای بدی نیست. نزدیک درِ اصلی مسجد هست. سالمه و نیازی به تعمیر و تزیین نداره. این از مکان. درسته خیلی بزرگ نیست. ولی میشه حدودا... بیست سی بچه کودک و نوجوون... شایدم بیشتر جا داد.»
داود گفت: «من دیروز تا شعاع حدودا دو کیلومتری اینجا از چهار طرف پیاده روی کردم. کوفته شدم با دهن روزه. اما واجب بود. خیلی چیزا دستم اومد.»
-مثلا؟
-مثلا این که دو تا مدرسه ابتدایی داریم. دو تا متوسطه اول. دو تا متوسطه دوم. ینی شش تا مدرسه. سه تاش دخترونه و سه تاش هم پسرونه.
-اصلا فکر کار کردن تو این مدرسهها نباش که بچههای خودمون اونجان. ممکنه فکر بد کنن.
-نه. من فکر مدرسه نبودم. جای من اینجاس. کاری به داخل مدرسهها ندارم. راستی... اینم بگم که نصف بیشتر خانوادههای این محل، برخلاف سطح و کلاس بالای مثلا خودِ محل، آنچنان فرهنگ بالا و یا وضعیت اقتصادی عالی ندارن. خیلی معمولی هستن. اینم بگم که وقتی نشسته بودم تو پارک و آموزشگاه دخترانه تموم شد، حتی یه دختر چادری ندیدم. هفتاد درصدشون هم مقنعههاشون رو انداخته بودند یا کلا برداشته بودند.
-خب من فکر نمیکنم ما بتونیم کاری واسه دخترا بکنیم. چون هم مجردیم. و هم ظرفیت مسجد طوری نیست که بتونیم هم زمان به پسر و دختر رسیدگی کنیم. باید بسپاریمشون به دست خدای مهربون!
-درسته. دلم خیلی میسوزه اما تو این بیست روز و یک ماه نمیشه دست تنها واسه دخترا کاری کرد. حالا با پسرا بریم جلو. شاید یه در و پنجرهای خدا باز کرد و تونستیم یه ایده برای دخترا داشته باشیم. پس فعلا تمرکزمون میذاریم رو پسرا.
-باشه. موافقم. خب الان من چیکار کنم؟ طراحی همین چیزی که گفتی انجام بدم؟
-آره. احمد میتونی بیایی اینجا؟
-دلم میخواد اما نمیتونم. تو که از حال و روزم خبر داری؟
-تو مگه قرار نشد بری پیشِ روانپزشکت و درمانت رو ادامه بدی؟
-الان وقت این حرفا نیست. من نمیتونم این همه قرص بخورم تا فقط شاید بتونم زود از دستشویی بیام بیرون و یه مرتبه وضو بگیرم! شایدم اصلا نتونم و اثری نداشته باشه.
-خب اینطوری خودت اذیت میشی. بازم خدا را شکر که خودت میدونی وسواسیت در طهارت و نجاست داری. اگه قبول نداشتی که مشکل داری، خیلی درمانت سخت بود. جان داود دنبالش باش. اینطوری همیشه اذیت میشی. خب وقتی میشه درمانش کرد، برو درمانش کن.
-باشه واسه بعد از ماه رمضون. الان کم غم و غصه ندارم. اینا. یکیش خودِ تو! گفتی اینو طراحی کنم؟
-آره. خدا خیرت بده. زود باش تمومش کن که باید زود بدیم پرینت کنن و محله رو بترکونیم.
احمد رو به طرف لبتاپِ داود کرد و داود هم هر چیزی که روی در و دیوار حجره آویزان کرده و یا چسبانده بودند را برداشت.
حدودا یک ساعت بعد، یعنی وقتی نماز جماعت ظهر و عصر و سخنرانی داود تمام شد، داود سریع به حجره برگشت. دید احمد با سه چهار تا پلاستیک، تازه از راه رسیده و خستگی و عطش از سر و رویش میریزد. پلاستیکهایی که مملو بود از کاغذهای آپنج و کوچکتر. با طراحیهای رنگی و جذاب.
-دستمریزاد. چند تا شد؟
-حدودا هزارتا. فقط داود... شَر نشه یه وقت!
-خب اگرم بشه، گردن من! نگران نباش. این دو تا بسته با من. امشب توزیع میکنم. تو هم این دو تا بسته که تعدادش بیشتره رو ببر درِ مدرسه پسرونه و توزیع کن و از اون طرف هم برو حوزه تا بعدا خودم خبرت کنم. راستی لب تاپم خالی کردی؟
-آره. همش ریختم رو هاردِ خودم. ولی نفروشش. به خدا حیفه. دیگه سیستمی مثل این با این مبلغ پیدا نمیکنی. لبتاپ واسه بقیه یه چیزِ زینتی شاید باشه اما واسه تو ابزارِ کارِت هست. نفروش به نظرم.
-خدا بزرگه. برو داداش. الانه که دیگه کمکم مدرسهها تموم بشه و بچهها بریزن بیرون.
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
احمد خداحافظی کرد و رفت. قدمهایش را تندتر برمیداشت تا زود به نزدیکی یکی از مدارس برسد. مدارسی که فاصله آنها با هم زیاد نبود. فکری به ذهنش رسید. در راه، سه چهار تا شیرکاکائو و کوکی کشمشی خرید و رفت.
به در مدرسه متوسطه اول رسید. دید مدرسه آنها تمام شده. فورا دو سه تا از بچهها را دور خودش جمع کرد. بچههایی که شیطنت و آزار بیخود و بیجهت از سر و کله آنها میبارید. به آنها گفت: «هر کدوم از شما که این بسته کاغذها رو درِ مدارس پسرونه... فقط پسرونه... توزیع کنه، اولش این کاکائو و کوکی بهش میدم. بعدش هم که برگشت، یه ساندویچ همبرگر مهمون من!»
آن سه چهار تا پسر با شنیدن شیرکاکائو و کوکی به وجد آمدند. چه برسد به این که قرار بود بعد از آن، ساندویچ همبر و نوشابه هم بزنند بر بدن. احمد گفت: «ببین! داداش من خودم دو دَره بازما. از دور دارم نگاتون میکنم. باید دست هر بچهای که داره از طرف شما میاد، یکی از این کاغذا باشه. حله؟»
آنها گفتند«حله» و کاغذها و شیرکاکائوها و کوکیها را گرفتند و رفتند. بقیه کاغذها را خودِ احمد در همان پیادهرویی که ایستاده بود توزیع کرد. کاغذهایی که در آن کاغذها نوشته بود:
🔺😍 [بزرگترین لیگِ مسابقات ps4 و ps5 جامِ رمضان.
در سه سطح ابتدایی و متوسطه اول و متوسطه دوم.
بشتابید.
کاملا رایگان.
به همراه جوایز نقدی و غیر نقدی در روز عید فطر.
ضمنا ظرفیت محدود نیست و مسابقات در راند اول به صورت دستگرمی و آموزشی و راند دوم به صورت حذفی برگزار میشود.
از امشب ثبت نام و قرعه کشی داریم. فقط یک شب برای ثبت نام فرصت دارید. نگی نگفتی.
قول پذیرایی نمیدهیم اما اگر جور شد چشم.
مکان: مسجدالرسول! حجره دیوید!] 🔺😍
@Mohamadrezahadadpour
ادامه دارد...
محرم دل
ما در زمان جنگ تحمیلی حتی برای تهیه سیم خاردار مشکل داشتیم به ما سیمخاردار نمیدادند. اما الان چه؟
✍️بخش دوم
🔶حال که سخن از مسئولیت شما در دفتر نمایندگی حضرت امام خمینی در نیروی هوایی به میان آمد، همینجا این پرسش را مطرح میکنیم که از چه مقطعی و چگونه با رهبر کبیر انقلاب اسلامی آشنا شدید؟
🟡سابقه آشنایی خاندان ما با حضرت امام «رضوانالله تعالی علیه» طولانی است. پدرم نقل میکردند که جدّ ما، یعنی مرحوم آیتالله میرزا محمدمهدی محمدی با امام صمیمی بودند. موقعی هم که ایشان فوت کردند، حضرت امام به هنگام تدفین ایشان در قبرستان مرحوم حاج شیخ در قم حضور داشتند. خود امام هم تلقینات میّت را خوانده بودند. پدرم میگفتند ایشان آمدند و مرا از روی قبر بلند کردند و چند بار فرمودند: «عاشَ سَعیداً ماتَ سَعیداً» و به من تسلیت گفتند و دلداری دادند. حضرت امام به مرحوم والد بنده هم خیلی لطف داشتند. خود حضرت آقا برای من نقل کردند که یک وقتی من پیش امام از نقش شما در نیروی هوائی تعریف کردم. امام فرمودند: «شما پدرش را ندیده بودید.»
🔶فرمودید که ارتباطتان با حضرت آقا پس از پیروزی انقلاب شکل گرفت. چه شد که رهبر معظم انقلاب از میان انبوه یاران و دوستان قبل و بعد از انقلاب، شما را برای مسئولیت دفترشان برگزیدند؟
🟡واقعیت این است که هنوز خودم هم نمیدانم چرا ایشان بنده را انتخاب کردند، چون من کوچکترین قدمی برای به عهده گرفتن این مسئولیت برنداشتم. اعتقادم همواره این بوده و هنوز هم هست که باید مسئولیت به سراغ آدم بیاید، نه اینکه آدم به سراغ مسئولیت برود. علاوه بر این، این اعتقاد را داشتهام که خدمت به ایشان، خدمت به امام زمان «عج» است. عملاً هم میبینم که ایشان مؤید به تأییدات الهی هستند.
این لطف و اعتماد حضرت آقا، به خودی خود توسعه پیدا کرد و نهایتاً منجر به این شد که پسر من داماد ایشان شود.
🔶ممنون میشویم اگر از جنبهها و جهات آموزنده این پیوند هم به نکاتی اشاره بفرمایید.
🟡من نامه کوتاهی خدمت ایشان نوشتم که پسر من چنین خصوصیاتی دارد. اگر افتخار بدهید این پیوند انجام بشود. ایشان قبول کردند. البته برای قبول، مراحلی طی شد. من عرض کردم که تحقیق کنید. تا بالاخره توسط آقازادهشان، حاج آقا مصطفی«حفظهالله» (فرزند بزرگ و ارشدشان)، آقا به من پیغام دادند که قبول کردهاند.
بعد صحبت مهریه شد که این نکته درس مهمی است. خدمت ایشان عرض کردم: «آقا! این قلم و این کاغذ. هرچه مرقوم بفرمائید، پذیرا هستم.» ایشان فرمودند: «یعنی میگوئید آنچه را که به دیگران توصیه میکنم، خودم رعایت نکنم؟ هرگز! همان بیشتر نبودن مهریه از ۱۴ سکه که به بقیه توصیه میکنم، برای ایشان هم همان است.» این درس مهمی از صداقت ایشان بود. برنامههایمان را هم خیلی ساده برگزار کردیم.
🔶درباره برنامههای حضرت آقا در خصوص خواندن عقد ازدواج جوانان و سفارشاتشان به زوجین هم اگر نکتهای هست بفرمایید.
🟡زمانی بعضاً ۱۰-۱۵ عروس و داماد میآمدند، عروسها یک طرف مینشستند دامادها یک طرف، آقا از طرف عروس وکیل بودند و بنده از طرف داماد قبلتُ میگفتم. ایشان عقد را بسیار مختصر میخواندند. مِهر را هم میگفتند من بیشتر از ۱۴ سکه عقد نمیکنم. این ماجرا مربوط به زمانی بود که خطبههای عقد را حضوری میخواندند.
🔶سفارش آقا به عروس و دامادها معمولاً چیست؟
🟡ایشان اولاً اشاره میکردند به فرمایش امام «رضوانالله علیه». حضرت امام، وقتی خطبه عقد را میخواندند، آخرین حرفشان این بود: «بروید با هم بسازید.» آقا میفرمودند اولین و مهمترین چیز این است که نسبت به همدیگر گذشت داشته باشید. میفرمودند احترام همدیگر را داشته باشید. با کلمات و الفاظ سبک و سرد همدیگر را صدا نزنید.
🔶از نظر شما بارزترین ویژگی شخصیتی مقام معظم رهبری چیست؟ ایشان را بیشتر با چه خصلتی به خاطر میآورید؟
🟡دنیاگریزی از مهمترین خصوصیات ایشان است. دنیا با همه جاذبههایش که میبینیم بعضیها دارند برایش چه میکنند، دراختیار آقاست، اما ایشان مطلقاً و ابداً و به هیچوجه به دنیا دلبستگی ندارند. من این را شهادت میدهم.
شما آن منظره را دیدید که وقتی خانواده شهیدی آمدند و آقا این شعر را خواندند: «ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند» بغض آقا شکست و زدند زیر گریه و دیگر نتوانستند حال عادی خود را حفظ کنند. چیزی که من دیدهام، ایشان دنیا را پس میزنند!
👇👇👇
محرم دل
✍️بخش دوم 🔶حال که سخن از مسئولیت شما در دفتر نمایندگی حضرت امام خمینی در نیروی هوایی به میان آمد، ه
👇👇👇
گاهی هدایای بسیار ذیقیمتی هم برایشان میآورند که یا قبول نمیکنند و یا اصلاً نگه نمیدارند و سریعاً به جایی واگذار میکنند. اگر این را بخواهم بگویم، شاید درست نباشد. فرزندان ایشان هم همگی مستاجرند و اجاره میپردازند. کدام آقازادهای اینطور زندگی میکند؟ همه سادهزیست و بیآلایش هستند. فرزندانشان را اینطوری تربیت و بزرگ کردهاند.
ویژگی بارز دیگر ایشان این است که بسیار مهربان و رئوف هستند. وقتی یادم میآید بغض گلویم را میگیرد؛ حتی تحمل دیدن گریه یک بچه را هم ندارند. وقتی میبینند بچه شیرخواری در آغوش مادرش گریه میکند، ناراحت میشوند. این قد آدم رحیم؟! این قدر مهربان؟!
این مهربانی و لطافت حتی شامل سایر موجودات هم میشود. فصل بهار که میشود گنجشکها بچه میگذارند و گاهی این بچهها از لانه پایین میافتند. یک وقت ایشان با دیدن این صحنه بلافاصله گفتند بروید ببینید جوجه گنجشک چیزیش نشده و بگذاریدش سر جایش.
ویژگی بارز دیگر، سعه صدر حضرت آقاست. در موارد متعدد دیدهام که جفاها و بیمهریهای افراد را با سعهصدر و گذشت، مهربانانه پاسخ گفتند. اما نکته مهمتر و جالبتر اینکه ایشان وقتی به رهبری انتخاب شدند من خودم از ایشان شنیدم که گفتند: من از هرآنچه از گذشتهها بود گذشتم؛ همه را از ذهن خود پاک کردم. هر کسی هر جفایی در حق من کرده، از او گذشتم. ایشان حتی بعضاً به دیدن کسانی رفتند که خیلی در حق ایشان جفا کرده بودند و حتی بعضی از آنها را دعوت به کار و مسئولیت هم کردند.
✍️ادامه دارد...
#امام_خامنه_ای_حفظه_الله
#خیمه_گاه_ولایت
#مجله_پاسدار_اسلام
#محرم_دل
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇
🔅__________________🔅
🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷
🔅__________________🔅
هدایت شده از گرکانیها
🔰 جلسه هفتگی هیئت متوسلین به حضرت علی ابن موسی الرضا (علیهالسلام)
🌸 جشن میلاد آقا امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
🗓 زمان: پنجشنبه مورخ ۱۴۰۲/۰۱/۱۷ از ساعت ۱۷
📍نشانی: خ سیرجان ، ک شهید قریب ، ک اختر
💠 منزل آقای داوود قاسمی
🆔 @dehestanegarakan
هدایت شده از قلب صبور
بِسْمِ الله الرَّحْمَٰن الرَّحيمِ
🗓 اطلاعرسانی - مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی (علــیه الــســلام)
📜 سخنران:حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمود ریاضت
🎙 مدیحه سرایی: حاج امیر هاشمی،حاج محمدجواد مرادی، کربلایی محسن طهماسبی
🕰 پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ از ساعت ۲۰
📍 خ پیروزی،خ شکوفه،خ کرمان،کوچه شهیدابوالقاسمی
(سفید) کوچه ستاره، حسینیه بیــت الـرقیه علیهاسلام
🚩هیئت محبین الزینب(علیهاسلام)_ بیت الرقیه(سلاماللهعلیها)
@ghalbesaboor
✳️ ۱۷ توصیه رهبر انقلاب حفظه الله برای #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
۱. بدانید که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهی از منکر کرد!
۲. معروف و منکر را بشناسید!
۳. در متن مسائل کشور باشید و اتفاقات جامعه برایتان مهم باشد.
۴. تذکر همیشه اثر دارد، شک نکنید، به دنبال بررسی احتمال تاثیر نباشید، که تذکر شما فایدهای نداشته باشد، بگویید!
وظیفه شما فقط تذکر با زبان است، هیچ وظیفهی دیگری ندارید.
۵. دایره معروفها و منکرها را به حجاب و چند کار جزئی محدود نکنید! جامع و کلان ببینید.
۶. با اخلاق خوب، محبت و مدارا تذکر دهید ولی تمنا نکنید!
۷. یک کلمه بگویید آقا، خانم، برادر این منکر است، این معروف است، این بد است این خوب است.
۸. شکستن دل مردم، تمسخر، اسراف، گرانفروشی، غیبت، زورگویی، تهمت و... همه از انواع منکرهاست!
۹. درس خواندن، ورزش کردن، محبت، عبادت، دفاع از نظام اسلامی، صدقه، همکاری جمعی و .... همه از انواع معروفهاست!
۱۰. اگر به شما فحش دادند به خاطر خدا تحمل کنید.
۱۱. در دلتان از آن منکر بدتان بیاید و به آن معروف علاقهمند باشید.
۱۲. زبان گزنده نداشته باشید، سخنرانی هم نکنید!
۱۳. خجالت نکشید، نترسید، دچار ضعف نفس نشوید، منتظر دستگاههای دولتی هم نباشید.
۱۴. به هیچ عنوان حق اِعمال خشونت یا برخورد فیزیکی ندارید، به هیچ عنوان!
۱۵. اگر حرفتان اثر نکرد دفعههای بعد از گفتن ناامید نشوید.
۱۶. دیگران را وادار کنید به امر به معروف و نهی از منکر، تاثیر چند نفر خیلی بیشتر است.
۱۷. باهوش باشید، نگذارید کسی به نام این فریضه چهره مومنین را تخریب کند!
#امام_خامنه_ای_حفظه_الله
#محرم_دل
#لبیک_یا_خامنه_ای
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇
🔅__________________🔅
🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷
🔅__________________🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_تلخ
🟠 علی گودرزی، عضو ستاد ملی جمعیت:
❌️نرخ باروری ۲۶ کشور اسلامی بررسی شده است و ایران بیست و پنجمین کشور به لحاظ پایینترین نرخ باروری است.
❌️ایران در آینده جزو پیرترین کشورهای جهان خواهد بود.
❌️همچنین دو استان در سیاهچاله جمعیتی افتادهاند و نرخ زاد و ولد با نرخ مرگومیر برخی از استانها یکی شده است، حتی در استان گیلان مقداری نرخ مرگومیر بیشتر شده است.
منبع: تسنیم
#فرزند_آوری
#فرزند_پروری
#جهاد #امر_به_معروف
#سبک_زندگی_ایرانی_اسلامی
#دیریندیرین
#محرم_دل
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇
🔅__________________🔅
🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷
🔅__________________🔅
محرم دل
شست و شویی کنُ و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ... ◇◇◇◇◇◇◇◇ دوستانِ جان؛ ق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا