-سلام مهدوی جان! خوبی؟ بهتری الحمدلله؟
-خدا را شکر. نه. بدترم. دعا بفرمایید.
-ای بابا. خدا نکنه. ایشالله بهتر بشی. ببین مهدوی جان! ما الان دفتر حاج آقای خلج هستیم و خدمت حاج آقا و حاج آقا سلمانی و یکی دو نفر دیگه از رفقا هستیم و صدای شما هم روی آیفونه. همه سلام میرسونن. مخصوصا حاج آقا سلمانی که خیلی نگران سلامتی شما و وضعیت مسجد و این چیزا بودند. حالا من گوشی رو میدم خدمت حاج آقا خلج. از من خدافظ!»
همین طور که گوشی را به خلج میداد، نگاهِ ریزی بین سعادت و سلمانی رد و بدل شد و خنده معناداری بین آنها شکل گرفت. خندهای که معنایِ«دمت گرم. خوب تونستی به صورت غیرمستقیم بیاریش تو باغ!» در صورت سلمانی نقش بست.
حاجی خلج گوشی را گرفت و گفت: «سلام آقا. چطوری؟»
مهدوی یکی دو تا سرفه کرد و جواب داد: «سلام از ماست حاج آقا. تشکر. صدای شما را شنیدم خوب شدم.»
-الهی شکر. ایشالله زود بهتر بشی و ببینمت. میگم مهدوی جان! شما جای خودت، کسی برای مسجد گذاشتی؟
-والا حاج آقا میخواستم چند دقیقه دیگه براتون تماس بگیرم. ببخشید. زحمت شد.
-خواهش میکنم. بگو. نظرت چیه؟
-والا من از حساسیت مسجد و مردم و موقعیتش تقریبا بیشتر از همه دوستان خبر دارم. ما سی ساله که تو این محل زندگی میکنیم. بخاطر همین حرفی که میخوام بزنم، فکر کردم و میخوام بگم. نه این که همین جوری و از روی رفیق و رفیقبازی بخوام یه چیزی گفته باشم. بنظرم اگه کسی قرار باشه بتونه مسجدالرسول رو جمع کنه و با ملتِ اروپایی مسلکش زندگی کنه و بعد از دو سه روز، مردم ازش خسته نشن و اونم از مردم خسته نشه...
همین طور که مهدوی داشت مقدمه چینی میکرد، سلمانی و سعادت و آن دو نفر دیگر، سانت به سانت بالاتر میرفتند و از هیجان نزدیک بود بچسبند به سقف!
مهدوی ادامه داد: «والا بنظرم فقط یه نفر میتونه اون مسجد و اون محل رو جمعش کنه. اونم هم مباحث خودمه.»
همه هاج و واج به هم نگاه کردند! سلمانی رو به سعادت کرد و در حالی که قیافه چندشی به خودش گرفته بود پرسید: «همبحثش دیگه کیه؟!»
سعادت که داشت چشماش از حدقه درمیآمد گفت: «دِیوید!»
صدای مهدوی در اتاق پیچیده بود که میگفت: «اسمش آقا داود هست. از بس بچه گُلیه، بچهها بهش میگن دِیوید!»
همه به جز خلج روی صندلیهاشون ولو شدند.
مهدوی ادامه داد و گفت: «خیلی پسر به روز و خوبیه. مثل بقیه بچهها مقدس نیست اما یه جورایی به دل میشینه.»
سلمانی دیگر تحمل نکرد و صدایش را بلند کرد و رو به گوشی که دست حاجی خلج بود گفت: «برادر من! حواست هست داری چیکار میکنی؟ مگه بچه بازیه؟ دست گذاشتی رو کسی که میشناسمش. خوبم میشناسمش. نه ریش داره. نه وجاهت علمایی داره. نه معمم هست. نه منبر خاصی رفته. نه اصلا معلومه اصل و نسبش کیه؟ از همشبدتر، مجررررده! مجرد!»
سعادت هم گفت: «میشناسمش. تو کلاس خودمونه. یه بچه شهرستانیِ غیر معروف! که چهار روز دیگه ول میکنه و میره قم. فایدهای برای شهر نداره. همه معمم هستند تو کلاس ما الا همین داودی که میگی.»
مهدوی دو سه تا سرفه دیگر هم کرد و گفت: «حاج آقا خلج! جسارتا اگر قراره من نظر ندم، دیگه چرا با من تماس گرفتند؟! ثانیا داود شاید نمره اول کلاس نباشه اما خیلی پسر مهربونیه. هیچ حاشیهای هم نداشته. مثل بعضی آقابونه که استاد را سر کلاس جوری به حاشیه بکشند تا این که استاد به گریه بیفته و نفرینشون کنه؟»
وقتی اینجوری گفت، سلمانی سرش را پایین انداخت.
مهدوی گفت: «یا مثلا تا حالا کسی به خاطر کارایی که دیگه نخوام بگم، نامه از دادسرای ویژه روحانیت آورده و داده دستش و تا حالا سه چهار بار سابقه در افتادن با مردم داره؟»
با گفتن این حرف، سعادت سرش را پایین انداخت و حرفی نزد.
مهدوی که تازه موتورش داغ شده بود ادامه داد: «یا مثل بعضی دیگه از آقایون هست که با این که معمم هستند، به بهانه آموزش و پرورش، دیگه نه نماز جماعت برن و نه تبلیغ و منبر قبول کنن؟ دلشون خوش کرده باشن به پنج شش میلیون تومن حقوق آموزش پرورش؟ یا فورا مثل از خدا خواستهها با تیپهای اونجوری برن سر کلاس مدارس و انگار اصلا هیچ وقت طلبه نبودند؟!»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه👇👇
با گفتن این حرف، آن دو شیخ دیگر سرشان را پایین انداختند و شروع به ور رفتن با موبایلشان کردند. خلج هم از زیر عینکش به آن سه چهار نفر نگاه معناداری کرد و سرش را به نشان تاسف تکان داد! به مهدوی گفت: «بسیار خوب. دست شما درد نکنه مهدوی جان. من به جوابم رسیدم. مراقب خودت باش. التماس دعا.»
وقتی مهدوی قطع کرد، سلمانی و سعادت فورا شروع به حرف زدن کردند.
-سلمانی: این داود میزنه همه چیزایی که حوزه و علما و مرحوم ابویتون و بقیه تا حالا بافته بودند، پنبه میکنهها. این پسره همش حرفای روشنفکری میزنه. روحیه جهادی نداره. تا حالا تو هیچ کدوم از اردوهای جهادی ما نبوده. تو هیچ کدوم از تجمعات خودجوش نبوده و موضِعش در خصوص عدالت محوری مشخص نیست. طلبهای که پایه ده باشه اما هنوز چفیه گردنش ندیده باشیم طلبه نیست. مهدوی هم گشته و گشته و اد دست گذاشته رو یه عَتیقه! خوبه والا.
-سعادت: ینی اگه میخواین فردا پس فردا در و دافهای اون محل بیفتن دنبالش، بفرستینش مسجدالرسول. اصلا ریش نمیذاره. آخه ته ریش هم شد ریش؟! خط ریشش از بس پایینه انگار ... استغفرالله... میدونین تا حالا چند بار سر کلاس، استاد در حال درس دادن بوده و این آقا دیوید(!) در حال خوندن فلان رمان خارجی بوده؟! یه سر برین حجرهاش. دریغ از یه عکس شهید! دریغ از یه عکس مراجع و علما و عُرفا! یه سر به کتاباش بزنین. اگه دیکشنری و مثنوی و عین صاد و شریعتی وسط کتاباش نبود، من اسم خودمو عوض میکنم. آخه طلبه و این کتابا؟ کجا داریم میریم ما؟
بندکدار که انگار نمیخواست از قافله عقب بماند گفت: «والا خودتون میدونینا اما ما از سر تکلیف اومدیم خدمت شما و میخواستیم مسجدالرسول بیصاحاب نمونه. وگرنه لااقل یکی رو انتخاب کنین که به اسم معتدل بودن و دوری از هیجان و افراط، به جون بچه انقلابیهای کلاس نیفتاده باشه! یکی رو انتخاب کنین که به جای جلسههای سهشنبههای هیئت، تو حجرهاش نقد سریالهای جهان کفر رو نذاره! همین. دیگه حرفی ندارم. الان مشکل ما اینه که مردم احکام طهارت و نجاست نمیدونن و اصلا طهارت نمیگیرن؟ یا مشکل ما اینه که کریستوفر نولان داره با ذهن بچههای ما چیکار میکنه و آخرین کارش چیه؟
همه ساکت شدند و به حاج آقا خلج نگاه کردند. حاج آقا خلج رو به بنکدار گفت: «ینی من اینطور طلبهی جالبی بغلِ گوشم داشتم و خبر نداشتم؟!»
بنکدار که فکر کرد پیروز میدان شده و زده وسط خال، فورا گفت: «بعله حاج آقا! بعله. همین آقا داود یا به قول حاج آقا سعادت، دِیوید! این کارا رو میکرده و...»
حاج آقا خلج نگذاشت بنکدار ادامه بدهد. همین طور که لبخند معناداری روی لبش بود، گفت: «عجب! جالبه. کجاست حالا این آقا داود؟!»
سعادت با حالت تمسخر گفت: «هیج جا. حجرهاش گرفته خوابیده. ماه رمضون که کلاسا تعطیله، این آقا تا کله ظهر خوابه! طلبه امام زمان باشی و تا کله ظهر ماه مبارک...»
خلج کلام سعادت را قطع کرد و بلند شد و به نزدیکی پنجره اتاقش رفت. مش رسول که خادم حوزه بود را وسط حیاط دید. به او گفت: «مش رسول! برو حجره داود. همین که پایه دهم هست. اگه خوابه، آروم بیدارش کنیا. بگو بیاد که کارش دارم.»
@Mohamadrezahadadpour
ادامه دارد...
22.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷سلام آقای جمهوری اسلامی🇮🇷
🎥 «داستان انقلاب تناور» به روایت رهبر انقلاب
✍ نهال «جمهوری اسلامی» امروز به «درخت تناوری» تبدیل شده است که نمیتوانند آن را از جای خودش تکان بدهند؛ این را شما بدانید! جمهوری اسلامی قویتر خواهد شد...
#اصلها_ثابت_و_فرعها_فی_السماء
#ایرانِجانم
جمهوری اسلامی ایران؛ آری
هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران؛ نه
#محرم_دل
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇
🔅__________________🔅
🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷
🔅__________________🔅
محرم دل
شست و شویی کنُ و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ... ◇◇◇◇◇◇◇◇ دوستانِ جان؛ ق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1401092342149.mp3
3.68M
دانلود فایل کامل برنامه
✳️ جلسه یازدهم
#گنج_سعادت
🎙 حجت الاسلام محمدهادی فلاح خورشیدی
💠 آثار شناخت و معرفت نفس
#استاد_فلاح
#خودسازی
#محرم_دل
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇
🔅__________________🔅
🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷
🔅__________________🔅
هدایت شده از خیریه محبین الزینب (س)
#گزارش_نیکوکاری
💠 سلام بر بزرگ بانوی اول اسلام 💠
☑️ در سالروز وفات حضرت خدیجه علیهاسلام، ۱۴۰ پرس چلو مرغ، توسط یکی از همراهان تهیه و تقدیم خانوادههای تحت پوشش خواهد گردید.
🤲 دعای خیر این عزیزان پشت و پناه شما و خانواده محترمتان
#خدا_خیرتان_دهد
#وعده_ما_با_خدا
🌐 @mohebin_zeynab
محرم دل
جمهوری اسلامی عزیز؛
با همه ی مشکلات اقتصادی و فرهنگی که وجود دارد، با سختی ها و تحریم های ایجاد شده به دستِ دشمنان تو، با ضعف ها و کم کاری های مدیریتی که حاصل تفکر غرب زدگی برخی کارگزاران اجرایی توست، با عقب ماندگی هایی که در برخی حوزه ها وجود دارد، تو همچنان قابل دفاع،عزیز، سربلند،مقتدر و ارزشمندی چون:
🇮🇷برای اسلامِ عزیز که بواسطه ی تو، پرچمش مجدداً در عالم برافراشته شد؛
🇮🇷برای قرآن کریم که بواسطه تو، بیش از پیش زیرسایه اش نفس کشیدیم؛
🇮🇷برای نعمت امیرالمومنین و اولاد طاهرینش علیهم السلام که بواسطه ی تو سرفراز به نام، محبت، زیارت و معرفتشان شدیم؛
🇮🇷برای مجاهدت های حضرت روح الله و یارانش؛
🇮🇷برای خون های پاک شهیدان و یاران حاج قاسم؛
🇮🇷برای عزیز شدنِ این مردم که سالها زیردست و محروم از هر عزتی بودند؛
🇮🇷برای جمهوریت و اعتباری که به اندیشه و انتخاب صحیح مردم دادی؛
🇮🇷برای نعمتِ روضه داری حضرت حسین علیه السلام؛
🇮🇷برای سربلندی نام ایران عزیزمان که قرن ها زیر یوق ظلم و فساد، خون داده، تکه تکه شده و به تاراج رفته بود و با تو عزتمند شدیم و تبدیل به قدرت منطقه و جهان؛
🇮🇷برای آقا شدنمان و نجات از نوکری استکبار؛
🇮🇷برای همه پیشرفت هایی که در دوران تو در علم و صنعت و تکنولوژی و پزشکی و دانش نوین و ورزش و ... کسب کردیم؛
🇮🇷برای نعمات فراوانی که از خاک ایران عزیزمان بود ولی در دوران قبل از تو، در اختیار دشمنانمان قرار داشت و به برکت تو، در اختیار ملت عزیز قرار گرفت؛
🇮🇷برای داشتن رهبری صادق، شجاع، دانشمند و فرزانه از نسل صدیقه کبری که مایه افتخار سرزمین ما و بلکه جهان اسلام است؛
🇮🇷برای آزاد بودن در چارچوب الهی که به ما عطا کردی؛
🇮🇷برای امنیتی که به ما و خانواده ها و ناموس ما عطا کردی در برابر خونخواران و مزدوران و شیاطین عالم؛
🇮🇷و برای آینده ای روشن که علیرغم سیاهنمایی های دشمنانت، در انتظارمان خواهد بود، به مدد امام زمان عج الله فرجه ان شاءلله
#ایرانِجانم
جمهوری اسلامی ایران؛ آری
هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران؛ نه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#محرم_دل
به کانال ما بپیوندید 👇👇👇
🔅__________________🔅
🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷
🔅__________________🔅