جنگ بر سر روسری صورتی
بالا میگیرد، چون ننه زینت
مرض بی درمون داره😕
از هر روسری ای که طرفدارش
بیشتره یه دونه بیشتر نمیزنه🥲
مشخصات مثل روسری قبلی
ثبت 👇🏻
@mahroo_admin
کاربنی با کلاس😇
نمیدونم چی درموردش بگم😅
مشخصات مثل قبلی🤓
ثبت سفارش👇🏻
@mahroo_admin
آبی آسمونی🌨
هرکاریش کردم اون گل رو
دست نگیره، قبول نکرد😅
و چون کارم بهش گیر بود،
مجبور بودم اجازه بدم😁
مشخصات مثل روسری های قبلی
ثبت سفارش👇🏻
@mahroo_admin
و تمام😎
من برم یه چای بزنم برگشتم
توی پی وی حداقل ۵۰ تا پیام
باشه ها،
نباشه سگ سیـــاه افســــردگی
دوباره گازم میگیره🥲
بی ننه زینت میشید دوباره🤷🏻♀
@mahroo_admin
آخرشبی یه چیزی بنویسم براتون؟
دیشب یکی بهم گفت :
تیپ شخصیتی شما
اهل برنامه ریزی و ...
نیست.
واقعیتش اینه که خیلی بهم
فشار اومد که نقطه تاریک
زندگیم برای کسی رو شده.
برای همین یه تصمیم خوب
گرفتم، امروز از بعد نماز صبح
نخوابیدم، و به خودم اجازه ندادم
از گوشیم استفاده کنم و تا ظهر:
غذا پختم،
خونهمونو مثل یه دستهگل مرتب کردم،
ظرفای دیروز رو شستم،
صبحانه خوردم،
پیاده روی کردم،
۶۰ صفحه کتاب خوندم.🥲
وتازه ساعت ۹ ونیم صبح بود :)
مشقای زهرا رو نوشتیم
دوباره صبحونه خوردیم😅
محتوامو آماده کردم،
بسته های ارسالی رو بستم
روسری هاشونو اتو کردم و ...
لباس شستم،
با حیدر یه ربع بیست دقیقه بازی کردم...
این وسط مسطا به دختر کوچیکه
هم رسیدگی میشد و پوشکش عوض
میشد و بادگلوش گرفته میشد...
و یه شعلهی جدید در من
افروخته شد :)
کسی که دیروز وقت نکرد ناهار
بپزه و با خجالت زنگ زد به همسرش
و گفت تخم مرغ بخر برای ناهار
امروز به همهی کاراش رسید :)
درصورتی که فکر میکرد، شرایط
جسمیش اجازه نمیده موفق بشه
یکی یه حرف خوبی بهم زد🙂
گفت: وقتی فکر میکنی همهی
انرژی تو گذاشتی، اونموقع فقط
سی درصد از انرژی و توانایی هات
رو استفاده کردی ...
و حق بود این جمله
حق به توان صد!
گفتم شاید مامانی اینجا باشه،
که مثل من به این حرفا نیاز
داشته باشه🥲🫂
شبتون بخیر✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه خبر بد 😕🥲
میل به حجاب در کودکانِ
تازه مکلف شده در ایران،
نسبت به ده سال گذشته
۷۵٪کاهش یافته.🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من برم بنزین بیارم 🙂😂
کی میاد باهم بریم
خودمونو آتیش بزنیم؟😁
@mahroo_admin
من یادمه بچه که بودم ،
تقریبا ۶ سال اینا، یـــه
قیافـــهی همیشه نالانی
داشتم، ۹۰ سانت هم
قد داشتم 😂
همیشه با یه چادر مشکی
ایرانی در مجامع عمومی
همراه با مادر حاضر میشدم😄
صبح به صبح ازین خونه به اون
خونه، ختم انعام و قرائت قرآن
و ...، یه بساطی اصلا...😄
این چادرم از سرم نمیفتاد😅
تازه میخواستم یه چیزی رو
از زمین بردارم یا به دستام
احتیــــاج داشتــــم، چادرمو با
دندون میگرفتم روم باز نشه😂
حالا الان دختر خودم😬
سال دیگه به سن تکلیف
میرسه، یه روسری خشک
و خالی سر میکنه، با حاجی
کلی قربون صدقه ش میریم
هی بهش میگیـم: تو مایهی
فخر ما و فخر اسلامی :/
اصلا باید اسم تورو میذاشتیم
فخر الدین😕
پ.ن: میدونم فخر الدین اسم پسره
داشتم فکر و تحقیق میکردم
چی کار میشه کرد، که این
فخر الدین خانوما از این که
هستن داغون تر نشن😅
به چند تا راهکار رسیدم
اومدم به شماهام بگم😃