شعر پرتقال 🍊🍊
🌸سلام خدای مهربون
🌱من یه دونه پرتقالم
🌸فکر میکنم که گم شدم
🌱دو ماهه که تو یخچالم
🌸از بس کسی منو نخورد
🌱هستههامم کپک زدن
🌸تنم له و کبود شده
🌱انگار منو کتک زدن
🌸خداجونم به آدما
🌱بگو شاید گوش بکنن
🌸خیلی بده که اینجوری
🌱منو فراموش بکنن
#شعر
👫@majaleh_khordsalan
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اهنگ شاد سلام 👋
برای دوستان خود فوروارد کنید
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏾♂️ مهر اسفنجی بامزه بساز😍
#خلاقیت
👫@majaleh_khordsalan
⭕️آش دندونی
🌼مواد لازم برای۶ نفر
✅گندم پوست کنده ۱ پیمانه
✅نخود ۱/۲ پیمانه
✅لوبیا قرمز ۱/۴ پیمانه
✅لوبیا چیتی ۱/۴ پیمانه
✅پیاز درشت ۲ عدد
✅آب قلم ۱ لیتر
✅نمک و فلفل به مقدار لازم
🌼طرز تهیه
گندم، نخود و لوبیاها را بشویید و از شب قبل خیس کنید. چند بار آب آن را عوض کنید تا باد حبوبات گرفته شود.
یک تا دو لیتر آب را به جوش آورید و گندم و حبوبات را به آن بیفزایید. حدود 2 ساعت روی حرارت بجوشانید تا نرم شوند.
آب قلم را اضافه و پیازها را خرد کنید و با کمی روغن سرخ و به آن بیفزایید.
نمک و فلفل را به مقدار دلخواه اضافه کنید و آش را با حرارت متوسط بجوشانید تا کاملا غلیظ شود و جا بیفتد. در صورت دلخواه با پیاز داغ و نعنا داغ و فلفل تزیین کنید
نووش جان😍😋
#آش
#تغذیه_کودک
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏾♂️ کاردستی هندوانه
🍉🍉🍉🍉🍉🍉
👫@majaleh_khordsalan
هدایت شده از علی یاوران
📣#نذر_قربانی
▫️نذر_قربانی به نیت سلامتی حضرت بقیه الله الاعظم و نائب الامام حضرت آیت الله خامنهای، رزمندگان اسلام و عموم مؤمنین
✨بسم الله
🤝 مشارکت در نذر قربانی از طریق👇
💳|
6273 8170 1011 6493(بنام گروه جهادی علی یاوران) 👈 روی شماره بزنید کپی میشود. 🟨 گوشت قربانی جهت پذیرایی و اطعام زائران عزیز در ایام شهادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها مصرف خواهد شد. #تکریم_زوّار #حضرتمعصومه_سلام_الله_علیها 💠 گروه جهادی فرهنگی علی یاوران https://eitaa.com/ali_yavaran
💕💕
داستان خرگوش بازیگوش🐰
✅هدف از قصه امشب گوش کردن به حرف بزرگتر ها هست...
شروع داستان خرگوش بازیگوش:
خانم خرگوشی🐰 بود که شش خرگوش کوچولو🐇 داشت و همه سفید و تپلی بودن. یه روز گرم و آفتابی 🌞که مامان خرگوشه داشت پنج تا خرگوش کوچولوش رو میشست ولی خرگوش کوچولوی ص🐇ششمی یه گوشه نشسته بود و نمیخواست خودشو بشوره. خانم خرگوشه گفت: بیا دم پفکی ، بیا لااقل گوشات رو بشور. دم پفکی به حرف مادرش توجبی نکرد ، خانم خرگوشه🐰 هميشه میگفت: تمیز بودن گوشای خرگوش خیلی مهمه ولی دم پفکی تو جواب میگفت: من گوشام رو همین طوری که هست دوست دارم ، خاکستری و کثیف.
خانم خرگوشه🐰 پنج تا خرگوش کوچولو رو شست و تمیز کرد ، مخصوصاً گوشاشون رو. بعد از اون به طرف دم پفکی رفت تا اونو هم بشوره ولی اون با سرعت دوید و گفت: نه نه ، نمیزارم منو بشوری. خانم خرگوشه گفت: حداقل بزار گوشات رو بشورم ولی دم پفکی قبول نکرد و همونطور با سرعت میدوید ، خانم خرگوشه🐰 خسته شد و دیگه دنبالش نرفت.
دم پفکی به طرف مزرعه🌾🌾🌾 شبدر دوید که کنار تپه بود و مثل هميشه بالای تپه رفت تا از اون بالا همه چیز رو ببینه. دم پفکی با دقت به این طرف و اون طرف نگاه کرد و به باغ کاهوی🥬🥬 اون طرف تپه نگاه کرد که کاهوهاش یه کمی بزرگ شده بودن. اون وقت از تپه پایین اومد و یه کمی چرخید و بازی کرد و دوباره رفت بالای تپه. این دفعه برادرا و خواهراش رو دید که بالای تپه هستن و حسابی هم مشغول غذا خوردن. دم پفکی سرشو تکون داد و گفت: همه اونجان پس منم برم ولی یه دفعه صدای فریاد مادرش رو شنید که میگفت: دم پفکی زود با گوشات علامت بده و به اونا بگو که خطر نزدیکه. دم پفکی میدونست که چطور باید علامت بده موقعی که خیلی کوچیک بود مادرش بهش یاد داده بود که چیکار کنه ، اون تند و تند گوش هاش رو تکون داد. گوشاش رو خم و راست میکرد و بالا و پایین میبرد ولی گوشای اون سفید نبود تا معلوم باشه. خاکستری و کثیف بود و برادرا و خواهراش اونو نمیدیدن ، تو این موقع مادر نفس زنان از راه رسید و به سمت بالای تپه دوید و با گوشاش علامت داد. خرگوش کوچولوها🐇 گوشای مادرشونو بین سبزه ها 🌱🌱دیدن و به طرف نزدیکترین سوراخ دویدن. وقتی شکارچی🥷 به اونجا رسید همشون قایم شده بودن. شکارچی به اونجا سرکشی کرد و رفت. خرگوش کوچولوها به خونه برگشتن و مادر نفس راحتی کشید و گفت: وای خیلی ترسیده بودم ، چقدر خوب شد که به موقع گوشام رو دیدین. دم پفکی خیلی خجالت کشید اگه مادرش سریع نمیدوید جان برادرها و خواهراش به خطر می افتاد و حالا اون دیگه فهمیده بود که تمیز بودن چقدر مهمه. با خودش گفت: اگه برادرها و خواهرام رو شکارچی با خودش میبرد ، حالا چیکار میکردم؟ اون هم به خاطر اینکه گوشام کثیف بود و من نتونستم کارمو خوب انجام بدم. اون شب دم پفکی اول خودش و گوشاش رو شست و بعد راحت خوابید و یادش موند که برای همیشه به حرف پدر و مادرش گوش کنه.
#قصه_متنی
👫@majaleh_khordsalan
شام عمه عنکبوت - @mer30tv.mp3
3.36M
#قصه_شب
شام عمه عنکبوت
👫@majaleh_khordsalan
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👀 چشم چشم دو ابرو 👀
#پویانمایی
👫@majaleh_khordsalan