eitaa logo
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعان‌حرم"
376 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
19 فایل
ولادت⇦۱۳۶۹/۵/۳۰😍 شهادت⇦۱۳۹۴/۱۰/۲۱💔🥀 تشیع پیڪر مطهــرشهــید⇦۱۳۹۸/۲/۶ مزار شهید⇦ تهران_گلزار شهدای یافت آباد ✨اولین کانال فعال شهید درایتا✨ تبادل و ارتباط با مدیر @Mokhtari_315 #کپی_با_ذکر_صلوات_برای_امام_زمان(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال انقلابی
🔺‏گرگیج در تریبون نمازجمعه ۱۹ آذر: اگر کسی خلافت عمر را نپذیرد، نمی‌تواند از حلال زاده بودن ۹ امام شیعه دفاع کند.(قریب به مضمون) این هتاکی، بیشرمی و توهین علنی به اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان، پاسخی درخور میخواهد؛ ائمه هنوز غریبند. ✍️حامد کاشانی 🔹‏ماجرا نباید با یک عذر خواهی ساده تمام شود... با هتاکان به اهل بیت علیهم السلام باید وفق قانون برخورد صورت گیرد. این تحرکات وحدت شکن در آستانه فاطمیه آن هم از سوی فردی که سابقه سخنان این چنینی دارد مشکوک و جای مداقه توسط مسئولان ذی ربط دارد! ✍️رائفی پور 🔹گرگیج و طیف صادق شیرازی، دو روی یک سکه و مسبب خونریزی‌هایی هستند که علتش توهین به مقدسات شیعه و سنی است! ☑️ @enghlaabi | انقلابی
💠 آیا اهل بیت (ع) مدیون لشکرکشی های عمر بن خطاب هستند⁉️ 🔰 از مولوی های اهل سنت می‌گوید: مادر امام زین العابدین (ع) دختر یزدگرد بود و عمر بن خطاب پس از فتح ایران او را به ازدواج امام حسین (ع) درآورد و 9 امام پس از آن نیز از همین نسل به وجود آمده‌اند. در نتیجه اگر خلافت عمر بن خطاب را نپذیریم، اعتبار امامان [شیعه] و نسب آنان را زیر سؤال برده‌ایم! 👈 در پاسخ به این یاوه‌گویی‌ها باید گفت: 🔺 در بعضی از روایات شیعه آمده است، امیرالمؤمنین علی (ع) شخصی به نام حریث بن جابر را به جانب مشرق فرستادند تا شهربانو و خواهرانش را به دستور حضرت به مدینه آورد. علامه مجلسی در کتاب خود می‎نویسد: «امیرالمؤمنین علی (ع) حریث بن جابر را به جانب مشرق فرستادند تا حضرت شهربانو دختر یزدگرد را بیاورد. پس حضرت (ع) او را به ازدواج امام حسین (ع) درآوردند و خواهرش را نیز به ازدواج محمد، فرزند خلیفه‌ی اول اهل سنت درآوردند.» ♻️با بیان این نکات مشخص می‌شود، بر اساس شریعت مقدس و مذهب حقه شیعه، مالکیت و ملکیت حضرت شهربانو در اختیار امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است. 💢جهت مشاهده ادامه مطلب روی لینک زیر کلیک کنید. 👇👇👇 🌐 https://www.yeknet.ir/node/772017
و اشک آب رحمتی‌ست که همه‌ی تیرگی هارا از سینه می‌شوید... :) [شهیدسیدمرتضی‌آوینی] 🌹 #۲۲روزتادومین‌سالگردحاج‌قاسم🕊  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا ابد هرچه خلیفه‌ست به قربان علی{ع}💚  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
پیامبرگرامی اسلام{ص}:♥️ سرلوحه پرونده هر مؤمن (در روز قیامت) دوستی و محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است....💚 (مستدرک حاکم، ج ٣، کنزالعمال، ج ١١، ص ٦١٥)  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
🌱 به عقائد دیگران احترام بگذارید؛ به افرادی که دین و مذهب دیگری دارند توهین نکنید، حتی به بت‌پرستان فحش ندهید، این‌ها درس‌هایی است که پیامبر اسلام (ص) از قرآن کریم برای ما بیان کرده است... [حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی]  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعان‌حرم"
بسم رب العشق #قسمت_پنجاه_و_پنجم 😍علمدارعشق - مرتضی + جانم - چرا باید یه دختر با بی حجابیش باعث
بسم رب العشق 😍علمدارعشق به سمت مزار شهید هادی راه افتادیم + نرگسم گفتی چیز زیادی از شهید ابراهیم هادی نمیدونی - اوهوم تقریباهیچی نمیدونم + شهید ابراهیم هادی به علمدار کمیل شهرت داره گمنام هستش یه بار یکی از راویان جنگ تعریف میکرد درمورد مرام ورزشکاری شهید هادی صدای بلند گو دو کشتی گیر را برای برگزاری فینال مسابقات کشوری به تشک می خواند. ابراهیم هادی با دوبنده ی ... . محمود.ک با دوبنده ی ... . از سوی تماشاچیا ابراهیم را می دیدم. همه ی حدس ها بر این باور بود که ابراهیم هادی با یک ضربه فنی حریف را شکست خواهد داد. ولی سرانجام ابراهیم شکست خورد. در حین بازی انگار نه انگار، داد و بیداد مربی اش را می شنود. با عصبانیت خودم را به ابراهیم رساندم و هر چه نق نق کردم با آرامی گوش می داد و دست آخر هم گفت: غصه نخور ولباس هایش را پوشید و رفت. با مشت و لگد عقده هایم را بر در و دیوار ورزشگاه خالی کردم، خسته شدم نیم ساعتی نشستم تا آرام شدم و بعد از ورزشگاه زدم بیرون. بیرون ورزشگاه محمود.ک حریف ابراهیم را دید که تعدادی از آشنایان و مادرش نیز دوره اش کرده بودند. حریف ابراهیم بادیدن من صدایم کرد: ببخشید شما رفیق آقا ابراهیم هستید؟ با اعصبانیت گفتم : فرمایش . گفت: آقا عجب رفیق با مرامی دارید، من قبل از مسابقه به آقا ابراهیم عرض کردم من شکی ندارم از شما می خورم ولی واقعا هوای ما را داشته باش . مادر و برادرم اون بالا نشسته اند و ما رو جلوی مادرمون خیلی ضایع نکن. حریف ابراهیم زیر گریه زد و اینجوری ادامه داد: من تازه ازدواج کردم و به جایزه نقدی این مسابقه خیلی نیاز داشتم ... . سرم رو پائین انداختم  و رفتم . یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم و به یاد لبخند اون پیرزن و اون جوون، خلاصه گریه ام گرفت. عجب آدمیه ابراهیم... . این کلمه مرتضی برابر شد با رسیدنمون به یادمان شهید هادی بازهم من گلاب ریختم و مرتضی شروع کرد به زمزمه این شعر تنها کسانی شهید می شوند! که باشند... . باید قتلگاهی رقم زد؛ باید کشت!! را را را را را دراز را را را را را را را... . باید از گذشت! باید کشت را... . شهادت دارد! دردش کشتن هاست... . به یاد کربلا... به یاد قتلگاه و و ... الهی،... باید شویم،تا شویم!! بايد اقتدا كرد به نویسنده بانو...ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @Majid_ghorbabkhani_313
بسم رب العشق 😍علمدارعشق😍 + نرگس جان خانم بلند شو عزیزم بریم کتاب بخریم بعد به سمت خونه حرکت کنیم - باشه چشم نزدیک یادمان شهدای مکه یه واحد فرهنگی بود با مرتضی وارد واحد فرهنگی شدیم + سلام بردار خداقوت ببخشید یه نسخه کتاب سلام بر ابراهیم میخاستم * سلام بله یه چند لحظه صبر کنید بفرمایید اینم کتاب + خیلی ممنونم این کارت لطف کنید بکشید * قابل نداره برادر + ممنونم اخوی سوار ماشین شدیم - دستت دردنکنه آقا کتاب باز کردم - إه مرتضی صفحه اول کتاب یه شعر هست + بلند بخون لطفا منم گوش بدم - باشه چشم بسم الله الرحمن الرحی مهادی سلام حضرت ساقی سلام ابراهیم سلام کرده ز لفت جواب می خواهیم سحررسید و نسیم آمد و شبم طی شده به شوق باده ی تو ما هنوز در راهیم تیر به دست بیا که دوباره بت شده ایم طناب و دلو بیاور که در چاهیم هزار مرتبه از خودگذشتی و رفتی هزار مرتبه غرق خودیم و می کاهیم تو از میانه عرش خدا به ما آگاهی و ما که از سر غفلت ز خویش ناآگاهیم تو مثل نور نشستی میان قلب همه دمی نظر به رهت کن چون پر کاهیم زبان ماکه به وصف تو لال می ماند ببین که خیر سرم شاعریم و مداحیم صدای صوت اذان تو ،هست مارابرد وگرنه ما از سر شب غرق ناله و آهیم تمام عمر جوانی ما تباهی شد امیدوار به رحمت و عفو اللهیم خداکند شامل شفاعتت شویم ابراهیم سراینده اکبرشیخی از روابط عمومی مجتمع صنایع شهید ابراهیم هادی تا برسیم قزوین تقریبا نصف کتاب خوندم رسیدیم قزوین - دستت دردنکنه خیلی این دو روز به زحمت افتادی + وظیفه ام بود خانم گل - میای بریم خونه ما؟ + نه عزیزم تورو میرسونم خونه از حاج بابا تشکر کنم بعد میرم خونه نویسنده بانو..... ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @Majid_ghorbabkhani_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا