اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه (س) كم شده
و توان خويشتندارى ندارم،
امّا براى من كه سختى جدايى تو را ديده،
و سنگينىِ مصيبت تو را كشيدم، شكيبايى ممكن است.💔🥀
اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم،
و هنگام رحلت، جان گرامى تو ميان سينه و گردنم پرواز كرد
«پس همه ما از خداييم و به خدا باز مى گرديم».💔🥀
پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسيد،
از اين پس اندوه من جاودانه و شبهايم، شب زنده دارى است،😭
تا آن روز كه خدا خانه ی زندگى تو را براى من برگزيند. 💔🥀
به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت
كه امّت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند.
از فاطمه (س)بپرس،و احوال اندوهناک ما را از او خبر گير
كه هنوز روزگارى سپرى نشده
و ياد تو فراموش نگشته است.💔🥀
سلام من به هر دوى شما،
سلام وداع كننده اى كه از روى خشنودى يا خسته دلى سلام نمى كند.😞
اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى خستگى نيست و اگر در كنار قبرت مى نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.💔🥀
[🖤]
بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را
با گریه می بینم غروب آخرت را...💔
من التماس لحظه های درد هستم😔
آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟💔
دست مرا بستند و پشتم را شکستند😞
می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟💔
حالا که روی پای من از حال رفتی😭
فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!💔
پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد...🥀
می دید اگر یک مشت از خاکسترت را💔
افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت
واکن دوباره چشمهای نوبرت را💔