♡
«زکــٰـاتِ۞⇉»
⇦جمــٰـــال و زیبـــــآیے ؟!
◇﴿عفـــٰــاف و پـــٰــاکدامنےأســـــت﴾
✿↶امـــٰــامعلّےﷺ ،غــُـــررألحِکم↷✿
.
.
﴿أمیـــــرألمؤمِنیـــــن عـــــلّے𑁍➺﴾
⇠شیعیـــٰــان مــٰـــا، ↡↡
⇇مـــٰــانند تـــُــرنـــــج هَستــند۔۔۔؛
⇆• بـــــو؎ ِنیکـــــو ؛
⇆• و ظٰاهــر و بــٰـــاطـــن زیبـٰــا دٰارنــــد✿⇨
.
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارزش عمر
دکتر الهی قمشه ای
♡...مشکل گشا...♡:
💠 كنيز زيبا در_زندان امام كاظم (ع)
مرحوم مجلسی نقل کرده است :
🔸که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد” «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید»؛
من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
🔸هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد.
خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،
جریان را به هارون گزارش داد.
🔸هارون گفت:
به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،
کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: تو را چه شده؟
گفت: خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
به او عرض کردم:
مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود: با تو چه کار دارم؟
عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
🔹کنيز گفت: «پس نگريستم ناگهان بوستانى ديدم که اول و آخر آن در نگاه من پيدا نبود، در اين بوستان جايگاههايى مفروش به پر و پرنيان بود و خدمتکاران زن و مردىکه خوش سيماتر از آنها و جامهاى زيباتر از جامه آنها نديده بودم، بر اين جايگاهها نشسته بودند. آنها جامهاى حرير سبز پوشيده بودند و تاجها و درّ و ياقوت داشتند و در دستهايشان آبريزها و حوله ها و هرگونه طعام بود. من به سجده افتادم تا آن که اين خادم مرا بلند کرد و در آن لحظه پى بردم که کجا هستم . »
🔹با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
🔹گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
🔹از او پرسیدند: چرا چنین میکنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … .
راوی این داستان میگوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ داد
شَرَفُ المُومِنِ قِیامُ اللَّیلِ وَ عِزّهُ استِغناءُهُ عَنِ النّاسِ.
💫 امام صادق علیه السلام
شرف مومن در گرو نماز شب و عزّت او در گرو بینیازی او از مردم است،
خــღــدایا
بیاموز به من ڪه لحظه ها در گذرند ...
بیاموز به من ڪه هیچ حالتے پایدار نیست ...
ڪه میگذرد اگر در سخـــتےام ...اگر دلتنگم ...
و در تمام این لحظه ها تو در ڪنار منے ...
و نشانم بده راه را ...
تا سهم خود را به انجام برسانم ...
از نیروے بے پایانت بے نصیبم مگذار ...
تا بپیمایم راههاے دشوار زندگے را ڪه با حضور تو ممڪن مےشود ...
نگرانیهایم را به دست تو مےسپارم ...
و قدم مےگذارم در راهے ڪه تو
مےخوانےام ...
و هرچه در این مسیر برایم مهیا ڪرده اے را با آغوش باز مےپذیرم ...ღ
هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت ...
چه سخت و چه آسان چه تلخ و چه شیرین ڪه با حضور تو همه لحظه هایم به عشق مبدل مےشوند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😃خنداندن افراد موجب فراموشی مشکلاتشان میشود
😁چه انسان نیکوکاریست آن کس که فراموشی مشکلات را به دیگران هدیه میدهد
😊لبخند بزن دوست من
@majidalehosein
#دلی♡
صبر یک کاسه است هر بار که کاسه صبرم پر می شود ، می دهمش به دست خدا ....