eitaa logo
مجلس شهدا
902 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
مجلس شهدا
بار دیگر کتاب خوانی در قالب رمان در اختیارتان قرار داده ایم .... دوقسمت از #رمان_ستاره_سهیل امیدوا
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 خانم جولی با خوشحالی گفت: سلام عزیزم حالت چطوره خانواده خوب اند؟ ـ مرسی ممنون همه خوب اند شما چکار می کنید ماریا خوبه؟! خانم جولی آهی کشید و گفت: منم خوبم راستش ماریا چندان حالش خوب نیست از وقتی که تو رفتی ایران خیلی افسرده شده توی اتاقش می شینه و گریه می کنه خیلی غمگین شده... گفتم: می تونم باهاش صحبت کنم؟ خانم جولی با خوشحالی گفت: البته الان صداش می کنم حتما از شنیدن صدات خوشحال میشه من خداحافظی می کنم. چند لحظه بعد ماریا گوشی را گرفت و با گریه گفت: سلام عزیزم، دلم خیلی برات تنگ شده بود بدون تو نمی دونم چیکار کنم! تو چطوری؟ به انگلیسی جواب دادم: ممنون خوبم زنگ زدم شماره تلفن منزلمونو بدم دل منم برات تنگ شده خواهش می کنم گریه نکن ماریا جان ماریا فین فینی کرد و گفت: نمی دونی چقدر از شنیدن صدات خوشحالم تو چیکار می کنی شاهزاده رو پیدا کردی؟! آهی کشیدم و گفتم: نه پیداش نکردم از خونه قبلیشون رفتند نمی دونم چیکار کنم! ماریا با مهربانی گفت: نگران نباش بالاخره پیداش می کنی. ـ تو چیکار می کنی؟ ـ از وقتی تو رفتی حسابی تنها شدم حوصله ی هیچکس رو ندارم!!! با آرامش گفتم: غصه نخور عزیزم دوست نداری کار کنی؟ ماریا گفت: نه حوصلشو ندارم بعد مادر تنها می مونه نمی خوام تنهاش بذارم. 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 بعد با کمی شیطنت گفت: اگه شاهزاده رو پیدا کردی سلام منو بهش برسون! خندیدم و گفتم: اگه پیداش کردم حتماً... نیم ساعتی با ماریا صحبت کردم. طفلک دلش خیلی گرفته بود. وقتی گوشی را گذاشتم به آشپزخانه رفتم. مادرم پرسید: به دوستت زنگ زدی؟ ـ بله من و ماریا خیلی با هم صمیمی بودیم وقتی باهاش حرف می زدم صداش پر از غم و غصه بود!!! ناهار را همراه با مادرم تهیه کردیم. به اتاقم رفتم لباس مناسبی پوشیدم و به سالن رفتم. ساعت دوازده و نیم بود که زنگ خانه به صدا در آمد. دایی منصور به همراه سمانه و زن دایی شیوا آمده بود. دایی مرا بوسید و گفت: خوبی دخترم... بوسیدمش و با لبخند گفتم: مرسی دایی سمانه را با گرمی در آغوش کشیدم و گفتم: وای سمانه چه خوب کردی اومدی حوصله ام تو خونه سر رفته بود... زندایی شیوا هم با مهربانی مرا بوسید و گفت: قربونت برم دلم خیلی برات تنگ شده بود زندایی را بوسیدم و گفتم: من هم همین طور زندایی وقتی نشستیم مادرم برایمان چای آورد و کنار دایی نشست. مادرم بعد از این که چایش را برداشت گفت: چه خبر داداش پس چرا سیاوش نیومد؟ زندایی به جای دایی گفت: سیاوش سر کارش بود خیلی عذرخواهی کرد از اینکه نتونست بیاد گفت ان شاءالله یک وقتِ دیگه مزاحمتون میشه... مادرم با مالیمت گفت: قدمش رو چشم. بعد از ناهار دایی منصور رو به من کرد و گفت: مهدیس جان حالا که درست تموم شده دوست نداری کار کنی؟ با هیجان گفتم: چرا دایی دیگه از توی خونه موندن خسته شدم شما برای من کار سراغ دارین؟ دایی لبخندی زد و گفت: آره دایی من یکی از دوستانم شرکت ساختمانی داره می تونم بهش معرفیت کنم... با خوشحالی صورت دایی را بوسیدم و گفتم: وای چقدر خوب اگه این کارو بکنید که نهایت لطف رو به من کردید مرسی دایی جون. سمانه به شوخی گفت: واه... واه... واه... چه خودشو لوس می کنه! در حالی که دست در گردن دایی منصور انداخته بودم گفتم: داییمه دیگه دوستش دارم. دایی منصور گفت: پس مهدیس جان فردا ساعت یازده آماده باش میام دنبالت. ـ چشم دایی! شب از شدت شوق و ذوق نتوانستم بخوابم. دایم پرده را کنار می زدم و به حیاط نگاه می کردم. آنقدر فکر و خیال در ذهنم بود که فرصت خوابیدن را از من گرفته بود. دلم برای سهیل و سهیلا به شدت تنگ شده بود. کاش می دانستم الان کجاست و چیکار میکنه. در گذشته ها سیر می کردم. بعضی شب ها به یاد سهیل زار زار در تنهایی خودم گریه می کردم. صدای اذان صبح مرا از فکر و خیالاتم بیرون آورد. بدون اینکه سر و صدایی ایجاد کنم به حیاط رفتم و از آب حوض وضو گرفتم. سجاده ام را در حیاط پهن کردم و به نماز ایستادم. برای اولین بار بود که با آرامش نماز می خواندم. بعد از نماز پای سجاده نشستم و با خدا درد و دل کردم. گریه می کردم و دعا می کردم. هوا گرگ و میش شده بود. نسیم خنکی می وزید که آمیخته شده بود با عطر گل های یاس. بعد از روشن شدن هوا صبحانه را آماده کردم و در حیاط روی تخت نشستم. نور آفتاب کاملا حیاط را در برگرفته بود. پدرم از خواب بیدار شده بود و آماده ی رفتن بود. تا مرا دید با گشاده رویی سلام کرد: سلام گل بابا صبحت بخیر... بوسیدمش و گفتم: سلام بابا صبح شما هم بخیر می خواهید برید سر کار؟ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
هدایت شده از مجلس شهدا
بار دیگر کتاب خوانی در قالب رمان در اختیارتان قرار داده ایم .... دوقسمت از #رمان_ستاره_سهیل امیدوارم که راضی باشید🌺
جای پایٺ یک بیابان را زیارتگاه کرد نور رویٺ مهر را خورشید،مه را ماه کرد عشق ثابٺ کرد حتی می‌شود از راه دور نوکری راباتب شش گوشه خاطرخواه کرد #السلام‌علیک‌یااباعبدالحسین❤️ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
پسر ڪوچڪم رو خیلے برای نماز خوندن تشویق مےڪرد . فاطمہ هم با اینڪہ هنوز حرف نمیزد اما اداے نماز خوندن رو در مےآورد و سرش رو روی مهر میذاشت . ڪلی ذوقش رو مےڪرد و عڪس ازش مےگرفت اوایل بیشتر نماز رو بہ جماعت مےخوندیم اما از وقتے ڪہ فاطمہ شروع بہ راه رفتن ڪرد دیگہ نمےشد ... وسط نماز میومد بغلم و مجبور مےشدم بچہ بہ بغل نماز بخونم . ☺️ #شهید_محسن_فانوسی #شهید_مدافع_حرم 🌹 🌷@majles_e_shohada
از شخصی پرسیدند : تا بهشت چقدر راه است ؟ گفت : یک قدم گفتند : چطور ؟ گفت : مثل شهیدان یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است 🌷 @majles_e_shohada 🌷
سلام بر آنانی که شبیه ترین ها بودند به مـــــولایشان حسین .ع. ... گاهی #بی_سر ... #بی_دست ... اربا"اربا ... . سلام بر #شهدا #سلام_بر_حسین. . . 🌷 @majles_e_shohada 🌷
◾داخل کشور برای ملت خودتون که ظاهرا برنامه ندارین، لااقل جلوی خارجی‌ها ۴ تا پوشه و پرونده ببرید، زشته والا! 🌷 @majles_e_shohada 🌷
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان صریح حجت الاسلام پناهیان درباره مشکلات اقتصادی کشور چرا برخی کارمندان، به جای تسهیل کسب و کار، سنگ‌اندازی می‌کنند؟ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
💠 امام محمد باقر(ع): و بهترین قطره ها و چکیدنها دو چکیدن است؛ یکی چکیدن اشک بنده است در تاریکی شب از جهت خوف خدا و دیگر چکیدن خون است در راه خدا... شهید #غلامعلی_پیچک🌷 🌷 @majles_e_shohada 🌷
شهید رجایی داغ شکنجه‌ها پهلوی را به جهانیان نشان داد،‌ ای کاش چشمان باز کودک شهیدی که اثبات می‌کرد ایران قربانی تروریسم است را روحانی به جهانیان نشان می‌داد! 🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_28071024.mp3
6.78M
خسته شدم آی شهدا.. وقتی دلم از زمونه خسته می‌شه میام تو گلزار می‌شینم... یکی‌یکی رد می‌شم از کنارتون... 🎤 با نوای: "حاج مهدی رسولی" 🌷 @majles_e_shoha🌷