eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای خیر با تو معادل نمی شود دیوانه ی نگاه تو عاقل نمی شود قلبی که خالی از هوس کربلا ی توست یک قطعه سنگ می شود و دل نمی شود دنیا هزار قبله اگر رو کند ولی نوکر بجز به سمت تو مایل نمی شود حتی ثواب نافله های شبانه هم بی اشکِ در عزای تو کامل نمی شود سجده به تربت است که معراج می دهد عاشق که از جلال تو غافل نمی شود آنجا که هر امید نروییده پر پر است تنها امیدوار تو زایل نمی شود هر کس چشید طعم خوش چایی تو را دیگر اسیر نسخه ی باطل نمی شود در محضر تو درد فراموش می شود مشکل به پای عشق تو مشکل نمی شود جنت، حسین جان ملکوت غم تو بود زائر دچار دوریِ منزل نمی شود چیزی به نام زندگی بی حسین نیست مهری دلم به غیر تو غائل نمی شود
به نام نامی او احترام بگذارید پس از "حسین" ؛ " علیه السلام " بگذارید به غیر اسم "علی " روی نسل خود نگذاشت به روی نسل خود اینگونه نام بگذارید ز پا نشست ؛ نمازی مگر به پا دارد زمان برای قعود و قیام بگذارید عمود خورده و فرق سرش دو تا شده است که فرق بین حلال و حرام بگذارید اگر خدای نکرده دچار درد شدید کمی ز تربت او بین کام بگذارید شبیه سنت اجدادمان محرم را نشانه ی علمی روی بام بگذارید برای اینکه سلامی به محضرش بدهید به سینه دست ادب صبح و شام بگذارید بدون روضه ی گودال خاک تان نکنند برای ذریه ی خود پیام بگذارید لباس مشکی مان را میان خانه قبر فقط به نیت حسن ختام بگذارید چنانچه کم بگذارید خود ضرر کردید قدم به مجلس روضه مدام بگذارید شبیه ضجه زدن های مادرش هرشب برای مرثیه سنگ تمام بگذارید به کهنه پیرهنش کوفیان طمع نکنید کمی لباس برای امام بگذارید گرسنه بود که شد ذبح ؛ لااقل دیگر برای طفل یتیمش طعام بگذارید
برسـانید خبر را به مُحبّـانِ‌حُسین همه‌جا پَهن‌شده‌سُفره‌ی‌احسان‌ِحسین درهمان‌لحظه‌ی‌اوّل همگی‌پاک‌ شُدیم خورد،بر گونه‌ی ما تا نَمِ باران‌ِ‌حُسین رحمتِ خاصّه‌ی مادر او را دیدیم‌ دست‌‌ِخودرا‌که‌رساندیم‌به‌دامان‌ِحسین اَجرِ بسیارگرفتیم پس از خوردن‌آب تاکه گُـفتیم فدای لب‌عشطان‌ِ‌حسین* کاش‌می‌شد بسپاریم به زَوّار حرم نام ما را بنویسـند در ایوان‌ِ حسین به زَر سُـرخ ، بِـوَاللهِ شـرافت دارد ذَرّه‌ای تُربت اعلای بیابانِ‌حُسین شک نداریم که‌در عالم تَکوین هستند اَبروبادومَه‌و‌خورشید به فرمان‌ِحسین عِزّت‌هـردوجهان‌یک‌شَبه‌شدقسمتِ‌او هرکسی‌مثلِ‌وهب‌رفت‌به‌قربان‌ِحسین وسطِ روضه‌ اگر جان‌بِدهم خوشبختم آن‌هم_آن‌جا که‌شَوَم پاره‌گریبان‌ِحسین بوسه‌گاه نبیُ الله کجا ، چوب کجا‍؟ خیزران‌خورد،چرابرلب‌و‌دندان‌حُسین؟ *داود رِقّى میگويد: در محضر مبارك امام صادق عليه السّلام بودم، حضرت آب طلبيدند و زمانى كه آب را نوشيدند ديدم در حضرت حالت گريه پيدا شد و دو چشم آن حضرت غرق اشك شد. سپس به من فرمودند: اى داود! خدا قاتل حسين عليه السّلام را لعنت كند؛ بنده ‏اى نيست كه آب نوشيده و حسين عليه السّلام را ياد نموده و كشنده ‏اش را لعنت كند مگر آن كه خداوند منّان صد هزار حسنه براى او می نویسد و صد هزار گناه از او محو كرده و صد هزار درجه، مقامش را بالا برده و گويا صد هزار بنده، آزاد كرده و روز قيامت حق تعالى او را با قلبى آرام و مطمئن محشورش مى ‏كند. كامل الزيارات، ص: 107-106
من زنده ام به عشق محرم حسین جان شکر خدا به روضه رسیدم حسین جان جز اینکه پای روضه ی تو زندگی کنم شوقی نداشتم به دو عالم حسین جان از زندگی فقط به همین دلخوشم که من در پای منبرت شدم آدم حسین جان در آخر الزمانِ پر از دردِ بی کسی جز تکیه ی تو نیست پناهم حسین جان گردیده بی قراری شب های روضه ات بر هرچه هست و نیست مقدم حسین جان من از خدا به غیر غمت را نخواستم ای ارزشی ترین نفس غم حسین جان گویند هر که در غم زینب گریسته با روح و جان تو شده محرم حسین جان
دوباره عطر محبت وزید، بسم الله دوباره ماه محرم رسید، بسم الله سرآمد عاقبت این انتظارِ یک ساله به اذن حضرت شاهِ شهید، بسم الله اگر که آمده‌ای روسیاه و شرمنده میان روضه شَوی رو سفید، بسم الله به اشک، دیدهٔ مهدی‌ندیده را تَر کن اگر که آمده‌ای با امید، بسم الله بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است عزیز فاطمه درهم خرید، بسم الله ** رسید قافله‌ی عاشقان به کرب و بلا پُر از ستاره و سرو رشید، بسم الله همین که خواند به لب آیه‌های استرجاع صدای گریه‌ی گل را شنید، بسم الله ندیده عالم از این داغ، داغِ سنگین‌تر نگفت آن‌که سرش را برید، بسم الله
با لطف تو به نوکری ات منتخب شدم نوکر شدم که صاحب اصل و نسب شدم عالم مرا شناخت به -دیوانه ی حسین- شهره به شهر عشق تو با این لقب شدم دنیاطلب نبوده و عقباطلب نی ام یک یا حسین گفتم و مولا طلب شدم داروی زخم های تو تا اشکِ روضه است من جام اشک روضه ام و لب به لب شدم داغ تبِ لبِ تو مرا سوخت، تشنه لب از سوز تشنگیِ تو در تاب و تب شدم هر نیمه شب به روضه ی گودال می روم شاید (قتیل) داغ تو یک نیمه شب شدم
اثر:مداح وشاعرتوانای اهلبیت حاج آقاسیدمحسن حسینی ازشهرتهران غزل مرثیه ومرثیه
《ذی‌حجّه شد تمام و...》 بر آسمان، هلال محرّم چه دیدنی است! یک خنجر و دل همه عالم چه دیدنی است! مه در محاق خیمه زده، مهر در شفق افلاکیان به هیأت ماتم چه دیدنی است! انجم به روضه‌خوانی عیّوق تشنه‌اند زهره شده است مشتری غم، چه دیدنی است! چون نوح، هود و صالح و آدم به نوحه‌اند این حلقه را نگینی خاتم چه دیدنی است! در سیل اشک، یونس و یوسف به موج آه این قعر چاه و آن به دل یم چه دیدنی است! شور نوای موسی عمران شنیدنی شال عزای عیسی مریم چه دیدنی است! سرخ است دیدگان سیاه و سفید خلق یک‌رنگی سلاله‌ی آدم چه دیدنی است! با ، بیا و بخوان شعر «باز این چه شورش است‌» به عالم؟ چه دیدنی است!! ذی‌حجّه شد تمام و نشد حجّ وی تمام اتمام حجّ او به محرّم چه دیدنی است!! میدان جنگ، مروه‌؛ خیام حرم، صفا خود کعبه و شریعه چو زمزم چه دیدنی است!! بر جنّت رضایت او دست یافت حُرّ بگْذشتن از بهشت و جهنّم چه دیدنی است!!
گل بودم و به بزم خزان میهمان شدم پژمردم و شکستم و افسرده جان شدم کوچه به کوچه خانه به دوشم در این دیار همچون نسیم، طائر بی آشیان شدم افتاده ام زچشم همه کوفیان حسین در کوچه های شهر چو اشک روان شدم هر صبح شاهد است نسیمی گذر نکرد_ از من مگر که دست به دامان آن شدم دارد صدای قافله ات می رسد که من با گریه های خود، جرسِ کاروان شدم از بس که سنگ خوردم و آقا شکسته ام سر تا به پا چو حجره ی شیشه گران  شدم با دیدن سه شعبه  ای اندازه ی علی تیر آنچنان کشید دلم، تا کمان شدم از بس که پاره های تنم بین شهر ریخت چون دانه های سبحه ی بی ریسمان شدم ای کشتی نجات به دادم نرس برو آخر تو را به موج بلا بادبان شدم ای کاش کس اسیر نیاید در این دیار من که چنین نیامده بودم، چنان شدم
طراوت همه ی روضه ها ! امام زمان ! شبی به روضه ی ما هم بیا امام زمان فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است همیشه باخبر از حال ما امام زمان! به حال مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت کسی بجز تو نکرد اعتنا امام زمان ! فراق توست سرآغاز درد بی درمان که جز ظهور ندارد دوا امام زمان ! شکستن دل مولای مان خدا نکند خدا کند که بمانیم با امام زمان قسم به پای پر از آبله حلال کنید اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان ! شنیده ایم همه ببخش از بزرگان است ببخش محض رضای خدا امام زمان ! قیامت و دل قبر و زمان جان کندن به دادمان برس این چندجا امام زمان ! سلام سینه زنان را به جد خود برسان اگر روانه شدی کربلا امام زمان! تو را به جان علی اکبر امام حسین بده حواله ی پایین پا امام زمان ! به گریه کردن هر لحظه ی تو گریه کنیم به غیر تو نکنیم اقتدا امام زمان ! روال اشک تو یک روز میکشد ما را نکش به روی سر خود عبا امام زمان! کنار علقمه ای یا کنار گودالی کجای کرببلایی ؛ کجا امام زمان ؟
قصد کجا کرده یل بوتراب؟ خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟... کوفه پُر از سایۀ کین است امام! شوم‌ترین شهر زمین است،‌ امام! زخم جفا بر جگرت، کوفه زد تیغ به فرق پدرت کوفه زد... کو همه آن‌ها که تو را خوانده‌اند؟ چند نفر پشت سرت مانده‌اند؟ نامه نوشتند، ولی بی‌اساس اسم تو بُردند، ولی با هراس... لایق پیغمبر خود نیستند فکر سری جز سر خود نیستند... خاطر آسوده مکدّر مکن جامۀ احرام به خون تر مکن خیمه بچین از گذر این بلا، موسم حج است چرا کربلا؟... تیغ برائت ز کمر باز کن فکر سرانجام و سرآغاز کن... اُمّت خود را به دعا واگذار کار خدا را به خدا واگذار دین تو سجّادۀ باز است و بس مرد خدا، مرد نماز است و بس... شهر پُر از شمر، پُر از حرمله رحم ندارند بر این قافله مصلحت آن است که جان در بری عذر به درگاه پیمبر بری کوه خروشید و دهان باز کرد بال زد آیینه و پرواز کرد ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد دشت پُر از عطر، پُر از شور شد گفت ببندید خیام مرا نیزه و شمشیر و نیام مرا خم‌شدۀ بار نفس نیستم مرغ زمین‌گیر قفس نیستم... گر چه سرم را به سر نی کنند نامۀ تقدیر مرا طی کنند جان من از غم به لب آید اگر لشکر شام و حلب آید اگر گر بنشانم به دل این داغ را یکسره پرپر کنم این باغ را این همه ارزانی لبخند دوست خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست اوست که در خون من افتاده است در دل مجنون من افتاده است روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده ماه شب چاردَهَم او شده... می‌روم این راه که بی‌راهه نیست غصّه‌ام این کودک شش‌ماهه نیست... داغ کبود دل زهراست این فرق ترک خوردۀ مولاست این... لحظۀ قنداقه بغل کردن است وقتِ به تکلیف عمل کردن است وقت ز خون تر شدن است الوداع لحظۀ پرپر شدن است الوداع...
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده بند بندم آتش و، سینه آتش دان شده اشک هایم می چکد، بر لبت یعنی که باز آسمان تشنه ام، موسم باران شده بین این گودال سرخ ،در دل این قتلگاه دیدمت تنهاترین، غرق در طوفان شده صد نیستان ناله را، هر نفس سر می دهم بی سر و سامان توست، آه سرگردان شده یک طرف من بودم و، عمّه ای دل سوخته یک طرف امّا تو و، خنجری عریان شده یزه ای خون می گریست، پای زخم کاریش قصد زخمی تازه داشت، دشنه ای پنهان شده حال با دستت بگیر، در میان تیغ ها زیر دستی را که از، پوست آویزان شده شاعر:حسن لطفی عبدالله ابن الحسن (ع) روضه
باز خواهم عاشقی از سر کنم شرح میدان رفتن اکبر کنم اکبر آن شبه رسول کربلا جرعه نوش باده جام بلا "خَلقَاً و خُلقَاً" چو ختم المرسلین در رشادت چون امیرالمؤمنین در شهامت وارث خیرالنسا در کرم مثل عمویش مجتبی اکبر آمد با رخ پیغمبری با صلابت با شکوه حیدری گفت شاها آمدم نک سوی تو تا ببوسم خاک پای کوی تو تا بگویم راز دل فرصت بده بهر جانبازی مرا رخصت بده رخصتی ده جان به قربانت کنم جان فدای دین و قرآنت کنم بر شهادت اذن میدانم بده جان ز تن رفته بیا جانم بده گفت با فرزند خویش آن شهریار من تو را قربان کنم از بهر یار "لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا" بهترین ها را بده در راه او "نیست اندر بزم آن والا نگار از تو بهتر گوهری بهر نثار‌‌" ای رخ احمد ز رویت منجلی وی که ممسوسی به ذات حق،علی تا کنم کسب رضایت از خدا من تو را قربان کنم ای مه لقا می فرستم سوی این قوم جهول یک علی از نسل زهرای بتول راهی میدان شد آن والا مقام تا که بذل جان کند بهر امام تا که منقذ فرق اکبر را شکافت لشکر از هر طرف سویش شتافت برون شد از حنجر اکبر کلام "یا اَبَتا عَلَیکَ مِنّی السَلام" تا بلند شد بانگ آن فرخنده فر در حرم آزرده شد قلب پدر تا شنید بانگ علی را شاه دین جست از جا و نشست بر روی زین سوی شهزاده آمد با شتاب با دلی غمدیده و چشمی پر آب تا که دید اکبر شده نقش زمین بر زمین آمد فرود از صدر زین شد مدینه سرزمین کربلا بی رمق شد زانوی شاه ولا دید پاشیده ز هم شیرازه اش بر تنش جای سنان و نیزه اش دید دشت کربلا را لاله گون "اِربَاً اِربا" پیکری را غرق خون وای از آن ساعت که شاه عدل و داد بر سر نعش علی اکبر فتاد چهره اش بر صورت اکبر نهاد زین مصیبت خاک غم بر سر نهاد شاه گفتا در رثای آن جوان بی تو ویرانه بادا این جهان بس کن ای "مداح" آل بوتراب زین مصیبت قلب زینب شد کباب
بنای سوختن امشب اگر نداشته باشد چه بهتر است که پروانه پر نداشته باشد نه سرزنش نکنید..،این دلی که سوخته شاید به غیر آه کشیدن هنر نداشته باشد هنوز آب نخورده است خاک خشک دل من بعید نیست درختم ثمر نداشته باشد به وضع دَرهم یعقوب شهر خُرده نگیرید نمی شود که ز یوسف خبر نداشته باشد خدا نیاورد آنکه ز چشم یار بیفتیم خدا کند که ز ما دست بر نداشته باشد هزار نافله خواندن به هیچ کار نیاید اگر به بندگی ما نظر نداشته باشد شبانه بر سر و سینه زدن چه فایده دارد ضرر نموده کسی که "سحر" نداشته باشد چه خاک بر سر خود می کند کسی که سحرگاه به قدر بال مگس چشم تر نداشته باشد فقط اجازه بده پیش خانه ات بنشینیم بد است شاه، گدا ،پُشتِ در نداشته باشد مرا بغل کن و با بوسه غرق عاطفه ام کن شبیه آن پسری که پدر نداشته باشد چقدر ندبه بخوانیم و اَیْنَ اَیْنَ بگوییم روا نبود دعاها اثر نداشته باشد تو را به حنجره خشک حسینِ فاطمه برگرد بیا که شیعه دِگر خون‌جگر نداشته باشد ▪️ ▪️ کفن قبول..،ولی..،لعنت خدا به تو ای شِمر... بنا نبود که این تشنه سر نداشته باشد
آسمان ! فانوس..،روشنگر نخواهد شد..،نگرد شام تار بی کسی ها سر نخواهد شد..،نگرد ابرها را خشکسالِ دوری از او سر بُرید جز به خون،دامان صحرا تر نخواهد شد..،نگرد تا سحر پروانه را دنبال کن..،پِی می‌بری سوختن را هیچ‌کس از برنخواهد شد..،نگرد دیده‌ی "یعقوب" و دستان "زلیخا" شاهدند جامه ای پیراهن دلبر نخواهد شد..،نگرد بانیِ پروازِ در معراج ها "اشک" است..،"اشک" غیر گریه هیچ "بالی" ، "پر" نخواهد شد..،نگرد دست فرزند گُنَه‌کار خودش را هم گرفت مثل زهرا هیچ کس مادر نخواهد نشد..،نگرد نوکریِ آل حیدر اوج قُرب بندگی است دُورِ آن که قنبر حیدر نخواهد شد نگرد رزق ما از سفره‌ی بابای عالم می رسد با کسی که سائل این در نخواهد شد نگرد این دلم تنگ‌است..،تنگ دیدن صحن نجف هیچ دیداری از این بهتر نخواهد شد..،نگرد عاقبت لات محل بیرق‌کش عباس شد... طِیِّب ما نیز جز نوکر نخواهد شد..،نگرد! مثل اکبر چندتا عضوش نشد پیدا...،حسین! این تن‌پاشیده " آب‌ور" نخواهد شد..،نگرد قد عباس تو از قنداقه هم کوچک تر است ساقی ات اندازه ی اصغر نخواهد شد..،نگرد ▪️ ▪️ غیرتِ‌بالانشین!دلواپس زینب مباش بین کوفه قحطی معجر نخواهد شد..،نگرد
شور 🏴 تو دل غم مونده یه ماتم مونده 🏴 یه چند شب دیگه تا به محرم مونده تو دل غم مونده یه ماتم مونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده تو دل غم مونده یه ماتم مونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده دلارو بی بی، به اینجا خونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده رو دلها داغ و غمی بنشونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده تو راه درمون هر درمونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده داره صدای مادری میاد بی یار و حبیبیه بی یار و شکیبه بی یار و حبیبی آخ حسین غریبه ای اهل عالم داره یواش یواش خود بی بی سینه زناشو گریه کناشو جمع میکنه برا محرم مادرش با دلی پر پر یک نگاه کرده به نوکر جون میدم وقتی میخونه یا حسین غریب مادر یا حسین غریب مادر… یا حسین غریب مادر یا حسین غریب مادر… یا حسین غریب مادر میشم آماده، می شم دلداده خدارو شکر خدا حسینو به ما داده جوونیم نذر یه آقا زاده دلم یاد شب هشت دهه افتاده ید شب هشتم پیش امام هشتم تموم لشکر جلوش ایستاده پدر بر روی نعش پسرش افتاده همه میخندن به اشک آقا آقا گریونه یه لشکر شاده پاشو عزیزم این پیکرو الان با همه جوونا میبریم به خیمه بالای سر جوونی بابایی شده زمین گیر بعد تو خاک دو عالم بر این دنیای نقس گیر علی اکبر گل لیلا… علی اکبر گل لیلا
از ابتدا بزرگ‌تر ما حسین بود یک سایه بود روی سر ما، حسین بود گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا! اصلاً بهشت در نظر ما حسین بود هرکس در این جهان اثری از خودش گذاشت گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود اسمش عزیز بود... خدا داد برکتش... در جمع اسم بیشتر ما حسین بود! هرچند والدین عزیزند نزد ما... از والدین عزیزتر ما حسین بود دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟ در تلخی جهان شِکر ما حسین بود تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و... تسبیح شام تا سحر ما حسین بود افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد شرمنده‌ایم ما سپر ما حسین بود امسال هم برات حرم می‌دهد به ما هرسال بانی سفر ما حسین بود چشمش به خیمه‌گاه و تنش زیر اسم اسب شاه شهید خون جگر ما حسین بود
ای چاره‌سازِ مردم عالم، حسین جان آرامِ قلب‌های پُر از غم، حسین جان بابِ نجات مردم درمانده از گناه شرط قبول توبه‌ی آدم، حسین جان خواندیم آیه‌آیه غمت را و سوختیم تفسیر سرخ سوره‌ی مریم، حسین جان فرصت کم است! روزی چشم مرا بده آقای گریه‌های دمادم، حسین جان جانِ تمام مرثیه‌خوانان فدای تو ای شور روضه‌های محرم، حسین جان در پای روضه‌های تو جانْ نذر کوچکی است ما را ببخش بابت این کم، حسین جان ** افتاده‌ای میانه‌ی گودال روی خاک تسبیح دانه‌دانه‌ی درهم، حسین جان بر روی نیزه‌های غریبی چه می‌کنی؟! خورشید نسل‌های مکرم،‌ حسین جان
رسید بالاخره قافله کنار فرات.. سلامتی حسین و قبیله اش صلوات! رباب امده با اصغرش خوش امده است رقیه امده با اکبرش خوش امده است چقدر خوب که جمع بزرگ ها جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوه ی رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب امده است چه با شکوه میاید ز محملش پایین سر تمامی مردان مقابلش پایین حجاب دختر حیدر هزار پرده ی نور ز قد و قامت این زن نگاه عالم دور رکاب دار ابالفضل و پرده دار حسین شکوه این زن ابالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمیاید سلامشان بکند سلامشان بکند احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا بخیر کند خیره بر بیابان است گمان کنم خبر سر براش اوردند خبر ز غارت معجر براش اوردند رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگر چه امده ای با دوصدجلال اینجا به عصر روز دهم میروی ز حال اینجا همان زمان که حسینت میان گودال است همان زمان که تنش زیر چکمه پامال است همان زمان که همه درمیان آشوبند به بوسه گاه نبی نیزه نیزه میکوبند لباس کهنه او از تنش جدا شده است بروی جسم شریفش برو بیا شده است کبود میشود از تازیانه پیکر تو سری به نیزه بلند است در برابر تو
پس می زنم غبار هوا را که بنگرم دارد چه ها می آید از امروز بر سرم وقتی که پشت هم علی از خواب می پرد حس می کنم که بسته شده هر دو تا پرم داری در آسمان چِقَدر سِیر می کنی از التهاب چشم ترت، رنج می برم هول و بلا به جان من افتاده جان تو این ترس را چگونه به رویت نیاورم پیشانیت چروک شد انگار مثل آن پیراهنی که دوخت برای تو مادرم من را کنار گودی این دشت می کُشد بغضی که پا گذاشته بر روی حنجرم دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم اینجاست قتلگاه؟ نگو… نیست باورم اصلاً به تار موی تو سوگند می خورم برگرد تا که دست نبردم به معجرم
صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟ دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی عجب آرامشی دارد..رباب و صوت لالایی پر از گل گشته این صحرا،چه گل هایی چه گل هایی جوانانی علی صولت و خانم های زهرایی تمام دشت حیران حسین و کاروان او فدای کاروان او فدای خاندان او به زینب دست بسته…حالِ آواره نمی آید به زینب حالت اندوه و بیچاره نمی آید کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمی آید به این خانم که اصلا معجر پاره نمی آید محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او نخواهد دید هرگز ناله ی بس کن رباب او قسم خورده که تا اخر کنار یار می ماند کما اینکه تمام ماجرا را خوب می داند حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید ربابش را فقط افسرده و غم ناک خواهد دید ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او شبیه رافت مولا شبیه ذوالفقار است او میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر بماند بی پناه و بی کس و بی یار و‌بی یا‌ور حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزه ی اصغر به دوشش می کشد این بار را خانم به تنهایی نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی
ماجرای کربلا یک گوشه از شام بلاست پیش روی قافله سرها به روی نیزه هاست دختر شیر خدا بر ناقه ی عریان سوار هلهله بر روی بام و در میان کوچه هاست خودنمایی کرده بر نیزه سر شش ماهه ای مادرش پشت سر نی خیره بر سر نیزه هاست با لباس پاره و لب های عطشان دختری ناله میزد در خرابه عمه بابایم کجاست دست آن شامی که دیشب زیر چشمانش نشست چشمهایش تیره دیده یا نگینش آشناست ؟ در کنار آن سرِ از تن جدا خاموش شد سهم او مرگی غریب و قطعه ای از بوریاست آیه ی تطهیر را در زیر پا انداختید خارجی گفتن به زینب غربتی بی انتهاست پیش چشم خیس زینب میخورد هر ثانیه خیزران بر کنج لبهایی که در طشت طلاست سجاد احمدیان امام حسین (ع) روضه
دستهایت یک طرف افتاده پیکر یکطرف بینم اعضای تو اما هر یکی در یکطرف پیکرت پاچیده شد اما سرت پاچیده تر بر لبم آورده جان تن یکطرف سر یکطرف بار سنگینی ست بر دل داغ یک لشگر ولی داغ لشگر یکطرف داغ برادر یکطرف با خبر گشتم که دیگر بی برادر گشته ام تا که دیدم شد روانه تیرها بر یکطرف یاد ایامی که میدیدند همدوش حسین یکطرف عباس ره میرفت و اکبر یکطرف بر لب آبم ولی آتش بجانم میزند کام خشکت یکطرف لبهای اصغر یکطرف شرم بی آبی و بی آب آوری در یکطرف شرح مرگت ای برادر نزد خواهر یکطرف حیدر توکلی حضرت عباس (ع) روضه
نیست از پرچم سرخت علمی بالاتر نیست از کرببلا هیچ کجا زیباتر کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه ی تو کعبه والاست-وَ شش گوشهء تو والا تر در کنار تو برای دل ما هم جا هست به خداوند قسم نیست ز تو آقاتر ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها ای مسیح سرت از روح خدا عیسی تر آتش سینهء سوزان کسی نیست هنوز از شرار نفس زینب تو کبری تر دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر و بعید است ببیند به خودش چشم فرات از هلال کمر تو کمری را تا تر چشم خوب است که از داغ تو دریا باشد من که می خواهمش از داغ شما دریاتر جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر وحید محمدی امام حسین (ع) مناجات
اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را باز شد یک دریچه از آفاق، تا مهیا کند صعودش را رد یک کهکشان خون آلود، تا کنار فرات جاری شد چشم صحرا قدم قدم ترکید، تا تماشا کند سجودش را ناگهان از درخت، انار افتاد، خون تمام کویر را برداشت خودکشی کرد بی گمان از شرم، تا نبیند تن کبودش را گریه می کرد نینوا یک ریز، سینه می زد ورق ورق تاریخ... کل آفاق در زمین می سوخت، تا تصوّر کند نبودش را ماه افسرده هی قدم می زد، روی شن زار طاقت دریا... جذر و مد بود و یورش امواج، بشکند ناگهان حدودش را... اول شعر مرد باران بود، آخر شعر تشنه لب جان داد پس از آن روز آسمان خشکید، پس گرفت از زمانه جودش را قار قار کلاغ مشکی پوش، خبر از اتّفاق بد می داد... تا گذشت از کنار ارگ بم، لرزه انداخت غم، وجودش را شاعر : سید مهدی نژاد هاشمی حضرت عباس (ع) روضه