eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام آقاجان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان ای پادشه خوبان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان از آب شدی محروم ، یاسَیّدَنَاالمَظلوم لب تشنه شدی قربان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان از داغ تو ای بی سر ، ای غریب بی مادر عالم شده بی سامان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان هرکس که شود امروز ، در عزای تو گریان فرداست لبش خندان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان هم آب حیاتی تو ، هم فلک نجاتی تو دیگر چه غم از طوفان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان این خطّ و نشان یک روز ، از داغ تو میمیرم هستم سرِ این پیمان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان گفتی که بود اشکم ، بر زخم تنت مرهم گریم به تو چون باران ، یاسَیّدَنَاالعَطشان من سینه زنِ شاهم ، پیرهن نمیخواهم یاد آن تنِ عریان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان سینه میزنم یادِ ، سینه ای که بشکستند در زیرِ سمِ اسبان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان جبرئیل بر آدم ، روضه عطش خوانده با اشک و دلِ سوزان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان هیچ جای این عالم ، هیچ کس نمی بندد آب بر روی مهمان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان بعد کربلا دیگر ، آب هم گوارا نیست شعله میزند بر جان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان مادرت چه حالی داشت ، آن لحظه که میگفتی یا قوم اَناَالعطشان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان شمر و مرکبش سیراب ، اصغر از عطش بی تاب ای دریغ از باران ، یاسَیّدَنَاالعَطشان یَابنَ ساقی کوثر ، مجبور شدی آخر رو زدی به نامردان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان حرمله جوابت داد ، با سه شعبه آبت داد من بمیرم آقاجان  ، یاسَیّدَنَاالعَطشان تیر بوده یا خنجر ، یک لحظه سرِ اصغر شد به پوست آویزان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان هی سمت حرم رفتی ، هی دوباره برگشتی حیرانی و سرگردان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان با دست خودت کَندی ، قبر شیرخوارت را از چشم همه پنهان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان مادرش چه حال داشت ، روی نیزه وقتی دید آن ستاره تابان ، یاسَیّدَنَاالعَطشان این سر از روی نیزه ، با نسیم می افتاد سنگی نخورد بر آن ، یاسَیّدَنَاالعَطشان
علی علیست برادر! چه فرق اصغر و اکبر چه شیرخواره که شیرِ خداست از همه منظر عقیق سرخ ولا را پدر گرفته به چنبر قدش به زینت دوشِ نبی شده ست برابر ز شیرخوارگی اش پا نهاده است فراتر بزرگ بود و برایش رکاب عرش، محقر که در قواره ی فهمش نبود جامه ی باور بزرگ بود چو قرآن به روی دست پیمبر بزرگ بود تو گویی علی مقابل خیبر بزرگ بود و به دستش چراغِ خفتنِ اختر ملک خمیده نبندد به گاهواره ی او پر چنان بزرگ که خونش از آسمان برود سر سه شعبه چون سه خلیفه حسود بود و مکدر! بگو که خصم بداند حسین با علی اصغر زمین کرب و بلا را غدیر میکند آخر نیافت مرد دریغا میان آنهمه لشکر پس آب خواست که بیعت به آب بود میسر! امیر نطق که آندم نشسته بود به منبر به غیر خون گلویش نخواند خطبه ی دیگر اگر چه بود سه شعبه پی جدایی آن سر به نص لحمک لحمی یکی شدند دو پیکر
نشستم پیش ِ گهواره دلم آشوبه، پُر درده عزیزم رفته با، باباش بشه سیراب و برگرده دلم رفته به دنبالش که وابسته م بهِش خیلی خدایا زود برگرده شدم دلواپسِش خیلی میاد خنده رویِ لبهاش صداش می پیچه توو گوشم صحیح و سالم و سیراب میاد الان توو آغوشم گلم روو دستایِ باباش شده سرحال و رفته خواب شده ساکت صدا-گریه ش بهش دادن گمونم آب نمیدونم چرا داره تو چشماش اشکِ لبریزی پریشونه چرا زینب(س)؟! بهم میخواد بگه چیزی میرم پایِ درِ خیمه عجب حالِ دلم زاره خدا رو شکر هستیم و حسینم(ع) داره میاره گمونم تویِ آغوشِش براش یه سایه بون ساخته نیفته تا بهش آفتاب عَباش و روو سر انداخته نمیدونم چرا پاهاش نداره قدرتِ رفتن تعلُّل میکنه داره حسینم(ع) واسه برگشتن شده نزدیکتر اما بمیرم! داده قربونی همه هستیم و می‌بینم تویِ قنداقهٔ خونی هنوزم تشنه و خشکه لبایِ شیرخوارِ من گلوش و بُرده ضربِ تیر سرش افتاده روو گردن به هم ریخته چقد موهاش چقد شعله وَرِه آهم دیگه بسته شده با خون چشایِ خیس ِ شیش-ماهه م دلم آتیشه! می بینم سرش روو نیزه رفته؛ وای حلالم کن...برو...مادر خداحافظ...علی(ع) لای لای!
دیدنِ دشمن و روی تو ندیدن سخت است جای انگشتِ پدره تیر مکیدن سخت است خواب بودی و تو را بوسه زدم  امّا زد ناگهان بی نفَس از خواب پریدن سخت است جانِ تو سخت‌ترین کارِ جهان آسان است پیشّ یک مادرِ بی شیر رسیدن سخت است دست بر تیر زنم حنجرِ تُردت ریزد تیر از حنجرِ خشکیده کشیدن سخت است رو زدم ، رو زدم و رو زدم و رو ، اما عوض‌اش خنده‌ی این قوم شنیدن سخت است بر رویم خونِ تو پاشید و زمین هم نچکید در عوض تا حرم از شرم چکیدن سخت است روی تو سنگِ لحد چیدم و عمداً گفتم : طفل را از زیر این خاک کشیدن سخت است لااقل قافله‌ ، ای‌کاش که آرام رود پا برهنه عقب بچه دویدن سخت است * * از تکانهای عبا حرمله فهمید چه شد نفسِ آخر خود را نکشیدن سخت است این زبان بسته نشد آب بگوید ، نامرد آب با لب زدنِ خود طلبیدن سخت است
تا از مسیر قافله‌ام با خبر شدی با انتخاب خویش برایم پسر شدی قنداقه پیله ای است که پروانه پرور است پر باز کن که از همه‌ی شهر سر شدی گویند داغ سرد شود صبر پیشه کن ای داغ ناتمام چرا تازه تر شدی میخواستم که آب بگیرم برای تو اما نخورده آب برایم سپر شدی در گوش گاهواره بگویید از این به بعد آرام‌تر بخواب که بی همسفر شدی آه ای رباب همسر خود را حلال کن هرچند داغدار شدی خون جگر شدی ای بذر سرخ، خاک نشد انتهای تو در سینه ها جوانه زدی بیشتر شدی
هزار سطر نوشتم ولي کتاب نشد براي از تو سرودن غزل حساب نشد گمان مکن که دلم بند ديگران شده است گمان مکن جگرم در غمت کباب نشد زمین به جوش نیامد و آسمان خشکید دعای العطش خیمه مستجاب نشد خراب شد همه آسمان به فرق زمين ولي چه فايده بنياد غم خراب نشد هزار قطره برايش گريست مادر، حيف براي کودک لب تشنه، اشک، آب نشد لب ترک ترک شیرخواره ی هاجر شبیه داغ علی اصغر رباب نشد حسین گریه نکن این عزا فدای سرت اگر که سهم لب اصغر تو آب نشد ندا رسيد که صبرت دهد خدا،کافي است سرش به نيزه نشست و دلش مجاب نشد هنوز هم که هنوز است بعد از اين همه سال کسی ز خیل گدایان تو جواب نشد قسم به صبح قیامت که وای بر آن کس که با نگاه علی اصغر انتخاب نشد
تو را زد حرمله تا ناگهان زد به روی قلبِ بابا هم نشان زد نشان بگذاشت روی سینه‌ی او دقیقا یک سه‌شعبه روی آن زد پدر صدها برابر خورد ، مادر پس از تو تیغ و خنجر خورد ، مادر من از حلق تو ممنونم که باتو پدر یک تیر کمتر خورد ، مادر به دستم مشت پُر خون مانده از خاک به رویم گَرد گلگون مانده از خاک اگرچه گودی قبرت عمیق است پرِ این تیر بیرون مانده از خاک چه حالی یا دلی دلگیر دارم گلویی خشک از این تقدیر دارم خدا را آب مگذارید نوشم که می‌ترسم ببینم شیر دارم نگاهش کردم و چشمی خجل داشت مزار از اشک بابا آب و گِل داشت سه‌شعبه کاش بعد از بوسه می‌خورد حسینم داغ یک بوسه به دل داشت
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حقِ مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی «اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا....» برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی
آتشِ عشقِ حسینی در دلم تا سر گرفت قابِ عکسِ دودمانم رنگِ خاکستر گرفت از طفولیَّت به من گفتند اربابم تویی! عشقِ تو از تک تکِ گهواره‌ها ، نوکر گرفت هیچ کس را دستِ خالی رد نکردی ، خوش‌مرام! هرچه دارد سائلِ درمانده ، از این در گرفت آنقَدَر ذکر حسین از حَنجرِ من شد بلند می توان از تار‌هایش چوبه ی منبر گرفت بیرقت را نصب کردم ، غُصه هایم عَزل شد رقصِ پرچم ، ماتم از این قلب‌ِ غم‌پرور گرفت فرش های روضه قالیِ سلیمانِ من است تا نشستم روی آن دیدم که روحم پر گرفت نامسلمان‌ را وَهَب‌کردن فقط کار تو بود... ای که طرزِ کُشتنِ تو گریه از کافر گرفت آبروریزی که کردم ، پشتِ من بودی حسین! هر زمانی بد شدم ، لُطفت مرا در بَر گرفت سور و ساتِ گریه را زهرا فراهم می کند اشکِ خود را باید از مهریه‌ی مادر گرفت در نجف ویزای زُوّارِ تو امضا می‌شود کربلای اربعین را باید از حیدر گرفت خونِ طفل شیرخوارت تا ابد تضمین ماست شیعه حُکم بخشِش‌اش را از علی‌اصغر گرفت . . حرمله با یک سه‌شعبه حلق او را پاره کرد حنجرش شکلی شبیهِ مشک آب‌آور گرفت آه ! عمقِ قبرِ اصغر بیشتر می شد اگر فکرِ نبش‌قبر را می شد از این لشکر گرفت
آن قوم که خواستند پر پر بشوی بر دست پدر  شهیدِ بی سر بشوی ای کودک شیرخواره می‌ترسیدند از اینکه تو هم علیِ اکبر بشوی
خو گرفتم با غم در به دری این روزا سهم منه خون‌جگری من دیدم..،بَسّه دیگه..،خدا کنه داغ شیرخواره نبینه مادری غم تو پامو توو این بلا کشید کارِ من ببین که تا کجا کشید من چجوری تووی سایه بشینم بدن بابات سه روز گرما کشید منو سوزوندی با آتیشِ خودت دعا کن..،منم بیام پیش خودت چی می شد فقط یه بار می خندیدی با همون دندونای نیش خودت! کاشکی می شد بزنم صدات،علی الهی رباب بشه فدات،علی یه بارَم شده به خواب من بیا دل من یه ذرّه شد برات،علی! گریه هات هنوز تووی گوش منه انگاری سرت رویِ دوش منه قدر یک لحظه ازم دور نمیشی قنداقِ خونیت توو آغوش منه! یادمه توو خیمه آشوب شده بود یادمه لبت مثه چوب شده بود وقت دست و پا زدن‌هات..،پسرم! دل مادرت لگدکوب شده بود مادر تو آرزومنده هنوز رو لبت حسرت لبخنده هنوز شب به شب ذبح تو ، کابوس منه... سر تو به تار مو بنده هنوز مثه شیشه‌خرده له شده تنم اونکه اشکش دمِ مشکشه ،منم! اگه رو نیزه‌ای..،تقصیر منه قبر تو نشد عمیق‌تر بکَنم حتی دیدنت منو راضی می کرد دست باد موهاتو نازنازی می کرد تا منو دقم بده..،جلو چشام حرمله با گهواره‌ات بازی می کرد چه بلایی که نیومد سر تو جلوی تو میزدن خواهرتو چشم نیمه‌بازتو می بستی کاش! سر بازار نبینی مادرتو دوس ندارم تو رو مأیوست کنم با هزار گلایه مأنوست کنم حالا قدِّ تو ازم بلندتره... میشه خم بشی..،میخوام بوست کنم!
ای صورت قرص ماهت آیینه ی من دشمن چو گرفت در دلش کینه ی من یک تیر سه شعبه رفت در حنجر تو یک تیر سه شعبه رفت در سینه ی من…
کاشکی خوابم ببره خواب ببینم سقا برگشته با مشکِ پر از آب آب می‌نوشن همه از دست عمو خیمه ها دیگه نداره تب و تاب کاشکی خوابم ببره خواب ببینم روی دست من داری تاب میخوری دستامو حلقه زدم زیرِ تنت جلو چشمایِ رباب آب میخوری کاشکی خوابم ببره خواب ببینم بین لالاییم داری شیر میخوری نبینم داری تلظی می‌کنی روی دستایِ بابا تیر میخوری کاش نبینه روی دستای بابا حرمله سفیدیِ حنجر تو نزنه تیر سه شعبه به گلوت رو زمین نیوفته مادر سر تو کاش نبینم خون زیر گلوتو کاش نبینم که تو خونین بدنی نباشم لحظه تلقینت علی نبینم عزیز من بی کفنی
مثل من حال کسی حال اسف باری نیست غرق بیچارگی ام چاره بجز زاری نیست قلم عفو بکش روی خطایم بگذر گرچه همچون من آلوده خطاکاری نیست غم من را تو فقط میخوری ای رب کریم مهربان تر ز تو بر بنده که غمخواری نیست پرده انداخته‌ ای روی گناهانم باز تا بفهمند همه مثل تو ستاری نیست خواستی چوب بزن خواستی از من بگذر تابع خواسته ات هستم و اصراری نیست بعلی بعلی بعلی العفو به همان کس که جز او حیدر کراری نیست باز گفتم علی و مست شدم طوری که در سرم تا به ابد میل به هوشیاری نیست راز زیبایی ایوانِ طلا ، ذکر علی است بخدا جذبه ی ایوان به طلاکاری نیست به ضریح تو زدم بوسه و فریاد زدم عطر انگور تو در دکه ی عطاری نیست هر چه بر من رسد از دوست یقیناً نیکوست شک ندارم که به غیر تو مرا یاری نیست بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم تا گرفتار تو ام حرف گرفتاری نیست روزه اش روزه ی مقبول نباشد هر کس یاد لبهای حسینت دم افطاری نیست پسرش را به روی دست گرفت و فرمود طفل را با کسی اصلا سر پیکاری نیست شیرخواره ست دو سه قطره به او آب دهید تازه شش ماهه شده طفل دهان داری نیست حرمله خیر نبینی جگرم می سوزد مثل داغ علی اصغر غم دشواری نیست پدر و مادر و فرزند به یک تیر زدی تا که دیدی علم افتاده علمداری نیست سه سر تیرِ سه پر از سه طرف بیرون است با چنین وضع مرا فرصت دلداری نیست گردنی مانده مگر تا که نیفتد سر او بازویم را بکشم هیچ نگه داری نیست چه کنم هر چه کنم باز پرش میفتد بازویم را بکشم زود سرش میفتد
۱۰۴۸ ای همه هستم ای طفل مستم کمتر تو دست و پا بزن به روی دستم بی تاب بودی تابت ندادن سر تو من رو زدم و آبت ندادن به کی بگم به پیکرت دارن می‌خندن اصغر به پدرت دارن می‌خندن اصغر به حنجرت دارن می‌خندن اصغر **** غنچه‌ی پرپر لالایی اصغر تیر سه شعبه از گلوت بوده بزرگ‌تر بند به مویی شد حنجر تو من چی جواب بده به مادر تو لای لای علی منم که از شرم روی تو مُردم از خیمه ها من یک علی رو بردم حالا دوتا علی حرم آوُردم **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۵۸ لای لای علی لای لای علی لای لای علی اصغر لای لای علی اصغر شرمنده ام که من دیگه شیر ندارم مادر لای لای علی اصغر بخواب علی الهی که خواب آب ببینی ولی چه سود که باید خوابو به خواب ببینی منو بابات نداریم نه آبی و نه شیری داری جلوی چشمام اروم آروم می‌میری **** رفتی به میدان بلکه تو سیراب آب بشی سیراب آب بشی اما نمی‌شد باورم با تیر به خواب بشی با تیر به خواب بشی رفتی و بر غم من غمی دگر فزودی تازه دو سه تا دندون تو درآورده بودی وقتی سه شعبه خوردی منم بخود پیچیدم صدای استخونت رو از حرم شنیدم **** بابا تورو پشت حرم بخاک سپرد اصغر بخاک سپرد اصغر ولی یه عده دنبال تو اومدن مادر لای لای علی اصغر عمه ها از غم تو سراپا آه و دردن به دنبال سر تو نیزه دارا می‌گردن سرت به روی نیزه ببین ربابه بی‌تاب کاشکی دیگه عزیزم نری تو بزم شراب **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۶۹ به روی دست من یکم آروم بخواب علی یکم بخواب شاید ببینی خواب آب علی شد جگرت از شدت گرما کباب علی از سوز تشنگی می‌سوزه حنجرت ترک ترک شده لبات بمیره مادرت قرارِ من برات، بی‌قرارم علی چنگ میزنی به سینه هام شیر ندارم علی شرمنده ام که حتی نداره مادر شیری جلو چشام داری تو، آروم آروم می‌میری **** **** ای کودک ششماهه‌ی من ای یل رباب رو نیزه ها آروم بخواب ای عسل رباب رو نیزه ها باشی خوبه یا بغل رباب ای نازنین من ای گل پرپرم رفتی ولی به من یه بار نگفتی مادرم مادرت از غمت داره کباب میشه تو تشنته رو نیزه ، مادر داره آب میشه ای سیب سرخ مادر دیدم که بین آفتاب صورت تو کم کم سوخت شبیه روی رباب **** خبر دارم از طرز جابجا شدن علی خبر داری که مادرت رو می‌زدن علی چیکار کنم با قاتلای بد دهن علی سرت رو روی نی بستن با معجرم سرت کوچیکه شدی اما سایه‌ی سرم سرت رو نیزه ها قاتل مادره دیدم که نیزه از گلوی تو بزرگتره یه جرعه آب خوردم‌و بی قرارم علی‌جان پایین بیا از نیزه که شیر دارم علی‌جان **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۸۲ سمت حرم آوردمت گلو بریده شکر خدا که مادرت تورو ندیده تو خیمه ها رنگ از رخ رباب پریده غنچه ی من پرپر شدی علی در پیش تیر سپر شدی علی کودک من بی سر شدی علی آه با شمشیر یه قبر کوچیک کندم آهسته من چشماتو می‌بندم **** خون گلوت گرمه و جسمت دیگه سرده خیر نبینه حرمله که دل پر درده خیر نبینه که اصغرم رو دوتا کرده زوده برات بشی اسیرِ خاک یک ساله میشی اما زیرِ خاک تو بغلش تورو میگیره خاک آه الهی نری به روی نیزه میگیره سر تو بوی نیزه **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۹۱ لالایی لالایی از تشنگی و گرما ترک ترک شد لبها مُرد از خجالت بابا دل مرا کمتر بسوزان دور دهان زبان مگردان **** لالایی لالایی مرا ز پا افکندی دو چشم خود می‌بندی ای گل چرا می‌خندی با خنده‌ات ای ماهپاره کُشتی مرا ای شیرخواره **** لالایی لالایی تمام بودو هستم ای کودک سرمستم پرپر مزن بر دستم تیر از گلوی تو کشیدم صدای حنجرت شنیدم **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۰۱ غنچه‌ی زیبای حرم    ای علی جانم لای لای علی اصغرم   ای علی جانم لالایی لالایی **** به جای آب تیرت زدن   ای گل عطشان سرت به یک مو پسرم   گشته آویزان لالایی لالایی **** بر روی دست من گلم   شد دو تا قسمت محکم تو را گرفته‌ام   ولی با زحمت لالایی لالایی **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۱۰ لای لای علی لای لای علی اصغر توو آغوشم یکم بخواب مادر ترک رو لبات شده بیشتر لای لای اصغر **** سر تو بر سر مویی بنده حرمله به حنجرت می‌خنده با سه شعبه سر تورو کنده ای وای من **** از خاک تورو دیدم درآوُردن سر تورو رو نیزه ها بردن پای سرِ تو شراب می‌خوردن ای وای من **** چیکار کنم با این چش خفته ای کاش سرت از نیزه نیفته قاتلت به من ناسزا گفته ای وای من **** من این پایین تو هم اون بالایی چیکار کنم روی نیزه هایی بی اختیار میخونم لالایی لای لای اصغر **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۱۷ از رو نیزه تماشا کن دردو غربتم خون حلقومت چکیده رویِ صورتم از روی نیزه بیا پایین لای لای علی کُشتی مادر رو ای نازنین لای لای علی (لای لای علی) خوردم یه جرعه آب شیردارم ای عزیز رباب موقع شیرخوردنت شده بیا توو آغوش من بخواب خونه کنج لبات دلتنگتم واسه‌ی خنده هات از چرخوندن نیزه نترس هرجا بری مادره باهات **** مگه یادم میره بیل دارا پشت حرم تورو از خاک درآوردن ای خاک برسرم سر تو مثل جوجه کندن نامحرما تن بی سرو توو بیابون کردن رها(کردن رها) اشک شرمه علی خونت هنوزم گرمه علی سپردم اسبا روت راه نرن که استخوونات نرمه علی @mahmud_asadi_shaegh135
گفتم از آبی که می‌نوشند حتی اسب‌ها مرهم لب‌های بی‌جانش کنم اما نشد آنقدر گفتم که منوا مادرم هم گریه کرد خواستم یک جرعه مهمانش کنم اما نشد رو زدم بر حرمله گفتم علی، جان می‌دهد رو زدم شاید پشیمانش کنم اما نشد  بچه‌ام را تشنه بر دستم گرفتم خواستم آن جماعت را پریشانش کنم اما نشد خون چکید از این عبا و مادرش از هوش رفت آمدم با تیر پنهانش کنم اما نشد پشت خیمه خاک کردم دستپاچه لااقل مخفی از چشمِ سوارانش کنم اما نشد جای زخم ناخنش بر گردن من مانده است زخم آوردم که درمانش کنم اما نشد   تیر وقتی خورد بر حلقش ، نگاهش خشک شد هی تکان دادم که گریانش کنم اما نشد
یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم تیر را بیرون کشیدم خِس‌خِسِ تو قطع شد ای زبان‌بسته تو را من از صدا انداختم حرمله بعد از شکارت چند تا خلعت گرفت گفت با یک تیر  اما هردو را انداختم کاش پشت خیمه‌ها پنهان نمی‌کردم تو را وای بدجوری طمع در نیزه‌ها انداختم آب را وا می‌کنند اما نمی‌نوشد رُباب عمه‌هایت را پس از تو از غذا  انداختم آه هر سنگی که بر من خورد بعدش بر تو خورد شرمگینم که تورا در زیر پا انداختم دست بسته می‌دود دنبال تو با خواهرم... مادرت را بین مُشتی بی حیا انداختم
در سرآغاز محرم قصه را از سر بخوان از شب دلواپسی‌ها، از شب آخر بخوان از فرات، از آب، از دریا، از امواج عطش از کمان، از تیر، از شمشیر، از خنجر بخوان ای رباب آرام و تنها گریه‌کن مانند ابر شعرهایت را برای غنچه‌ی پرپر بخوان در کنار خیمه‌ها بنشین و باگریه فقط از هجوم نیزه‌های وحشی لشکر بخوان همدم گهواره باش و باصدایی دل‌نشین زیرلب آرام "لالایی علی‌اصغر" بخوان خطبه‌ای از ماجرای قدکشیدن روی نی از زبان کودک شش‌ماهه بر منبر بخوان اهل عالم نوحه‌خوانان گلوی اصغرند ازغم شش‌ماهه در شش‌گوشه‌ی محشر بخوان یا گریزی هم بزن گاهی به‌سمت علقمه از علمدار و علم، از مشک آب‌آور بخوان در مدینه در کنار حضرت ام‌البنین لااقل این روضه‌ی مکشوف را کمتر بخوان با سه‌شعبه، چارپاره می‌شود شعر گلو این غزل‌مرثیه را در قالبی دیگر بخوان دست پدر منبر شدو با نای زخمی با واژه هایی غرق درخون خطبه خواندی هرچند لشکر کور و کر بودند اما پیغمبری کردی،پیامت را رساندی گهواره ی بی تاب تو در طول تاریخ فریاد مظلومیتت را ثبت کرده ست یعنی حدود چارده قرن است دنیا با دشمنان ظالم تو در نبرد است در کربلا در شام در کوفه ،مدینه آیینه ای مانند تو در آسمان نیست از منظر چشم گرفتاران عالم مثل تویک باب الحوائج درجهان نیست بعد از تو چشمان رباب اصلا نخشکید باران و ابر از همنفسهای ربابند درعمق اقیانوس ها رازی نهفته ست سرچشمه ها از چشم دریای ربابند بین زمین وآسمان بودی مردد تیرسه شعبه سرنوشتت راعوض کرد آرام جان دادی به روی دست بابا یعنی خداجای بهشتت راعوض کرد نام توقفل چشمها را باز کرده در اوج روضه اوج گریه اوج احساس تو جان زینب جان بابا و سکینه جان ربابی جان زهرا جان عباس