eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. خداحافظی از کربلا بی تو ای همسفرم همسفرت رابردند خواهر غمزده و خونجگرت رابردند تو گل گلشن زهرایی وافسوس حسین همره خیل اسیران ثمرت را بردند داغ اکبربه توکم غصه ندادست که حال با دل خون شده از غم پسرت را بردند بال و پر ریخته ام آه که یادم نرود بین گودال بلا بال و پرت را بردند من در آن خیمه پر شعله اسیرت بودم که به دورازمن غمدیده سرت رابردند جامه از پیکر صد پاره تو غارت شد معجر ازمن زتو خونین سپرت را بردند تن پاشیده تو روی زمین گرم بود که ازاین باغ،همه برگ و برت رابردند دیده بگشا و ببین ای مه عالم آرا در پی ما به سر نی قمرت را بردند .
. در کرب و بلا محشر کبری شده بود از جوشش خون ،کویر دریا شده بود از سوختن خیام و غارت که گذشت تقدیر به گل دادن نی ها شده بود .
. همسفر خداحافظ بسته ام بارِ سفر را پس خداحافظ حسین می برند این خون جگر را پس خداحافظ حسین در دو زانویم نمانده قوّتی، دلواپسم می کِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین کو علمداری که زانو را رکابم می نمود؟ داده ام از کف، قمر را پس خداحافظ حسین بعدِ تو یک نیمه جانی در گلویم مانده است می برند این محتضر را پس خداحافظ حسین زینب و‌ نامحرمان؟ اصلاٌ چطوری ممکن است یک نظر کن همسفر را پس خداحافظ حسین چون پرستو می روم زخمی ز کعبِ نیزه ها داده ای نا بال و پر را پس خداحافظ حسین اوّلین بار است از مرکب تماشا می کنم بر رویِ سر نیزه، سر را پس خداحافظ حسین می روم تا شهرِ کوفه با زبانی‌ چون علی زنده گردانم پدر را پس خداحافظ حسین معجری کوتا که سازم سایبانی بر تنت می چشی هُرمِ شرر را پس خداحافظ حسین  محسن راحت حق .
. حتّی هنوز از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین «کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این! قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین از هرکجای دشت شمیم تو می وزد عطر گل محمّدی پرپری حسین تو قبل قتله گاه چقدر اکبری، ولی تو بعد قتله گاه چقدر اصغری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین! من که هنوز هم کمرم درد می کند! حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست تنها پناه بی کسیِ خواهری حسین حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی! «تو مهربان تر از پدر و مادری حسین» از اشک ما بنای قیامت شود خراب از قاتلان خویش اگر بگذری حسین . .
. السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله اندوه عزا به ذکر یا رب سر زد در روز چرا ستاره ی شب سر زد خورشید مگر دمیده در وقت غروب یا از سر نی هلال زینب سر زد ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ روح از تن بی قرار من پر زده است غم آمده و به سینه خنجر زده است مهتاب به مهمانی ما آمده یا خورشید ز روی نیزه ها سر زده است ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ یک قافله می رود ، برابر ، نیزه شد همره قافله سراسر نیزه هشتاد و چهار یاس نیلی ، ناقه هجده سر یوسف از جفا بر نیزه ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ در قبر چو آن پیکر صد چاک گذاشت گویا که تو را به اوج افلاک گذاشت چون سر به تنت نیست ، امام سجاد آخر رگ حنجر تو بر خاک گذاشت جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳ شب چهاردهم محرم ۱۴۴۶
. صلی الله علیک یا اباعبدالله نور تو قلب و وجود همه را روشن کرد هم ، زمان را و زمین را و سما روشن کرد شعله ای هست به جانم که تو افروخته ای دو جهان را به خدا نور شما روشن کرد سینه ام را بشِکاف و به میانش بنِگر آتش قلب و دلم را که خدا روشن کرد شیر مادر که در آن مجلس روضه خوردیم آتش عشق تو را در دل ما روشن کرد از سماوات همه اهل سما می بینند این زمین را که فقط کرببلا روشن کرد در میان حرم سینه و در قلب و دلم شعله ی عشق تو را اشک عزا روشن کرد هر که از نهضت سرخ تو جدا گشت رهش آمد و فتنه ای از جور و جفا روشن کرد همه ی قتلگه و وادی طف را یک شب آن سری که ز قفا گشته جدا روشن کرد آسمان را به شبی کنج تنور خولی رأس زیبای تو ای نور هدی روشن کرد دست بسته به بیابان و شبِ ظلمت و شام نور رخساره ی تو قافله را روشن کرد بزم نامحرم و آن جمع حرامی ها را سر خونین تو در تشت طلا روشن کرد تا قیامت ز قیامت شده شور محشر نور تو راه خدا را همه جا روشن کرد پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳ شب سیزدهم محرم ۱۴۴۶
. فریاد داغداران «بگذار تا بگریم چون ابرِ در بهاران» جانم به لب رسیده از ظلم نیزه داران بستند روی ناقه دست امام مظلوم بود آن غریبِ تنها از نسل حق تباران بنشست تا که بر دل آتش ز داغ گلها برخاست از گلوها فریاد غمگساران در پیش چشم زینب این باغبان خسته گل کرده روی نیزه سرهای گلعِذاران بردند نیزه داران رأس حسین بر نی تازانده اند مرکب بر پیکرش سواران دل های پاره پاره مانده درون سینه بر نیزه می درخشد سرهای بی قراران گاهی به دیر راهب ، گاهی تنور خولی افتاده زین مصیبت آتش به قلب یاران در راه شام و کوفه جای تسلیِّ دل می خورد تازیانه بر جسم سوگواران گاهی که کعب نی را دشمن زند به طفلان زینب کند نظاره با چشم اشکباران با عشق و جان نثاری دل از پی حسین است دارد حیات «یاسر» آئین جان نثاران ** حاج محمود تاری «یاسر»
. صلی الله علیک یا اباعبدالله اَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفانٍ. سلام بر دفن شدگان بى‏ كفن. اَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الْأَبْدانِ . سلام بر سرهاى جدا شده از بدن‏ ها . بر روی نی ماهم تویی ، آیینه ی آهم تویی آن چه که می خواهی شدم ، آن چه که می خواهم تویی افتاده قلبم بر رهت ، بر اوج نی روی مه ات یک قافله دل همرهت ، محبوب دلخواهم تویی افتاده جسمت روی خاک ، ماندم به قلبی چاک چاک گشتم ز دوری ات هلاک ، هجران جانکاهم تویی تو روی نیزه در نماز ، من با تو در راز و نیاز بی تو پر از سوز و گداز ، سوز من و آهم تویی من پیرو تو زینبم ، از دوری ات جان بر لبم آه ای هلال هر شبم ، مهرم تویی ماهم تویی رخسار ماه کامل و ، جاری شده خون دل و من در میان محمل و ، بر نیزه همراهم تویی لحظه به لحظه هر گذر ، در دیر راهب ، تشت زر در جای جای این سفر ، نور شبانگاهم تویی یار دل آرامم تویی ، نجوای هر گامم تویی صبحم تویی شامم تویی ، سالم تویی ماهم تویی ای آتش دیرینه ام ، چون شعله ای در سینه ام ای عشق ای آئینه ام ، معراج هرگاهم تویی سروم همیشه سر فراز ، قرآن بخوان ای دلنواز با نغمه و صوت حجاز ، محبوبِ اَلله ام تویی قرآن بخوان از نیزه ها ، تا آن که گردد جمع ما از چشم نامحرم رها ، از غصه آگاهم تویی ره می روم با کعب نی ، با ضربه های پی ز پی بنگر مرا از روی نی ، ذکر قدگاهم تویی شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳ شب پانزدهم محرم ۱۴۴۶
. واقعا سخت است بی‌محرم سفر کردن حسین بر رخ محرم به نوک نی نظر کردن حسین واقعا سخت است بعد از شش برادر داشتن از صف نامحرمان تنها گذر کردن حسین واقعا سخت است ماندن پشت یک دروازه و شهر را بهر تماشايت خبر كردن حسين واقعا سخت است با راسی کنار محملت از نگاه دشمنان دون حذر کردن حسین واقعا سخت است رفتن رو ی پشت بامها دامن خود را پر از سنگ و حجر کردن حسین واقعا سخت است در تشت زری با خیزران لعل لب‌های کسی زیر و زبر کردن حسین
. در -------- شد ماه زهرا میهمان دیر راهب گردد فروغ بی نشان دیر راهب خورشید گلگون می رود تا که بتابد امشب کنار ارغوان دیر راهب آید فرود آهسته امشب مهر هستی در دست های مهربان دیر راهب گل می کند وقتی سرِ گلگون خورشید گردد جنان باغ خزان دیر راهب جاری شود امشب زلال خون مهتاب از چشم های خون فشان دیر راهب راهب بشوید با گلاب ناب گل را گل می کند گل بوستان دیر راهب رأس مطهر می شود مهمان دریا دریا دو چشم بی کران دیر راهب راهب مسلمان می شود ، این سر گواه است این سر که شد هم آشیان دیر راهب تا قبل ازین تابان به روی نیزه ها بود حالا شده تابان میان دیر راهب از مرد نصرانی توان دریافت غم را مردی که شد قامت کمان دیر راهب گویا کسی می گرید از اندوه این سر کز غم ببارد آسمان دیر راهب جایی که راهب می شود مجذوب "یاسر" دل می شود دامن کشان دیر راهب ** حاج محمود تاری «یاسر»
. آنچه را خورشید می‌پنداشتم، دیدم سر است سر ولی در نورش از خورشید هم حتی سر است . دست‌های غرقِ خونش را ببین، این دست‌ها رحل قرآنند، قرآنی که نامش اصغر است . تیر در دستش نشست و نیزه‌ای در سینه‌اش سینه‌ای که زخمیِ داغِ علی‌ِ اکبر است . رودی از خونِ حسین جاری‌ست بر روی زمین در کنارش برکه‌ای از اشک‌های خواهر است . درمیان شعله‌ها اینجا علی بن الحسین هست بیماری که هر آهش مسیحاپرور است . این طرف ایمان مطلق، آن طرفِ کفرِ تمام یک طرف تنها حسین و یک طرف صد لشکر است . چشم چشمی را نمی‌بیند در این گرد و غبار گرچه نامش ظهرِ عاشوراست، روزِ محشر است . نازم آن صدپاره پیکر را که حتی روی خاک یک سروگردن ز قدِ نیزه‌ها بالا‌تر است . حال یا در مسجد و یا در زمینِ کربلا دست اربابِ کرم همواره بی‌انگشتر است . در مصاف حق و باطل هرکه تنهایش گذاشت شک نکن رزقش پشیمانی و زخمِ بستر است . جای ماندن نیست دنیا بعد مولامان حسین این شعارِ سبزِ توابین همیشه خوش‌تر است . قتل‌گاه است و زنی می‌گرید و مولا حسین می‌شناسد این صدا را، این صدای مادر است .
. جز آن سر بریده به سر سایبان نداشت جایی بدون درد به جسمش نشان نداشت یک لحظه هم نشد که بگیرد امان ز شمر با آنکه بود خسته و جانش امان نداشت چون زینب فسرده و محزون و قد کمان در بند بند و سلسله ها کاروان نداشت میخواست تا که جان دهد ازغصه حسین افسوس دیگر آن تن رنجور جان نداشت از بس به جای اهل حرم تازیانه خورد حتی برای پا شدنش هم توان نداشت میدید حال دلبر و از غصه می گریست از فرط گریه سو دگر آن دیدگان نداشت خواهر میان سلسله اما برادرش غیر از فراز نیزه دشمن مکان نداشت میزد لگد به خواهر و سیلی به کودکان آن ساربان که رحم، چو شمروسنان نداشت
. نمازعشق بخوان حسين غريبم ،كه سخت دل گيرم نگاه كن كه زداغت ،چه خسته و پيرم به رحل نيزه توقرآن بخوان ،عزيز دلم كه باز از نفس اطهرتو جان گيرم چه غافل ند چنين مردمی كه پندارند به سنگ كينه ی خود می كنند تحقيرم بخوان مفسر قرآن،« لِيُذهِبَ عَنكُم» بخوان و شرح بده آيه ای ز تطهيرم بخوان «ولّيكم الله»را،كه تا از جهل كسی دگر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگ شاميان بشكست دگرمخوان كه غمت می زند به دل تيرم مخوان كه خون ز گلويت به نيزه می ريزد قسم به قطره ی خونت زعمرخود سيرم فرشتگان به تو کردند اقتدا ، ازعرش نمازعشق بخوان با صدای تكبيرم چگونه باتو بگويم كه غيرت اللهی كشيده ديده ی نامحرمان به تصويرم نوشته است«وفایی»به اشك خونين اش كه من رضا به رضای خدا و تقديرم
. علویات گرفتار یزیدند امروز با چه زجری دم این کاخ رسیدند امروز صندلی بود ولی یکسره سرپا بودند ایستادند و زپا درد بریدند امروز وسط طشت کلیمی به سخن آمده بود چوب ها بهر لبش نقشه کشیدند امروز دخترانش همگی برلبشان مشت زدند آه اینها مگر از دور چه دیدند امروز؟! یک نفر حرف زد و چند نفر غش کردند حرفهای بدی انگار شنیدند امروز پیش چشمه همه شلاق به زینب میخورد تکیه گاه حرم افتاد و خمیدند امروز منبری ، رفت به منبر و علی را سب کرد نیمه جان پای همین درد شدیدند امروز خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت آبروی همه را خوب خریدند امروز...