#رباعی
#مسافر_کربلا
#زائر_اربعین
هم عشق و ادب به حائر توست حسین!
هم عقل و جنون مسافر توست حسین!
این جمله ی "المسافرُ کالمجنون"
بیش از همه حال زائر توست حسین!
#سید_روح_الله_موید
#اربعین
#ورود_کاروان_به_کربلا
بوی جگر کباب آید
یک قافله با شتاب آید
یک مشت نهال خشک و رخْ زرد
با نغمه ی آب آب آید
یک مادر زار و داغ دیده
در سایه ی آفتاب آید
یک کوه وقار با قدی خم
با قلب پر التهاب آید...
با داغ خرابه و سه ساله
-دنیا به سرش خراب- آید
با شیون یاحسین، طفلی
بر دیدن قبر باب آید
گلبرگ فسرده، خاک آلود
با دیده ی پر گلاب آید
جبریلِ شکسته بال عترت
بر دست، ردِ طناب، آید
یک قافله آیه های تطهیر
در جستجوی کتاب آید
یک چله گذشت و قد خمیده
زینب به حسین خود رسیده
ای ماهِ در آفتاب برخیز
ای جانِ ابوتراب برخیز
زینب به دیار غم رسیده
ای گشته به خون خضاب برخیز
ای تشنه لبِ بریده حنجر
آورده سکینه آب، برخیز
آورده سلام از رقیه
ای شاه پیِ جواب برخیز
از کودک خود سوال دارد
پاسخ بده بر رباب، برخیز
برخیز ببین که دخترانت
دارند به رخ نقاب، برخیز
دلجویی از یتیم محزون
باشد به خدا ثواب، برخیز
وقتش شده خواهرت بگوید
کرده است چه انقلاب، برخیز
رسوا کردم یزید و آن شهر
کردم به سرش خراب، برخیز
زینب که بدون تو بمیرد!
بس باشدم این عذاب، برخیز
در کوی تو خواهشم تو هستی
ای آیه ی مستجاب برخیز
بر ام بنین و اهل یثرب
آخر چه دهم جواب، برخیز
بعد از تو تمام، درد و آهم
بعد از تو حیات را نخواهم
#سید_روح_الله_موید
#اربعین
#زبان_حال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
ز جا برخیز و وا کن چشم در چشم تر زینب
ببین ای خفته ی آرام، حال مضطر زینب
نبودم پای رفتن، حال با سر آمدم پیشت
چرا تنها رها کردی مرا ای لشکر زینب
کنار قتلگاهت ماند جان زینب و رفتم
به جسم بی رمق تا شام ای همسنگر زینب
اگر برخیزی از جا خواهرت را نیز نشناسی!
نمیپرسی برادر جان چه آمد بر سر زینب؟!
شکایت میکنم پیش تو از باد مصیب ها
که پیش آسمان افکند از رخ معجر زینب
ذبیح من چه نزدیک است آن روزی که می بُرّد
ستیغ بغض های در گلویم حنجر زینب
به یادت هست؟! مادر شانه می افتاد از دستش
شکسته مثل دست فاطمه، بال و پر زینب
تمام کودکان را یک به یک زیر پَرم بُردم
بنفشه زار شد از ظلم دشمن، پیکر زینب
سرت بر نیزه بود و چوب محمل حائل ما شد
شکست آن چوب را از فرط دلتنگی، سر زینب
به پایت قطره قطره خون زینب ریخت مولایم!
که این درسی است از ایثار های مادر زینب
سرت قرآن که میخوانْد از سرِ من هوش پر میزد
چه میکردی! تو با قرآن خود ای باور زینب
لب تو چوب میخورد و دل زینب ترک میخورد
به لب آمد ز دست چوب، جان مضطر زینب
برایت حرف ها دارم که بیم گفتنم باشد
گذشته خاطراتی جان گداز از منظر زینب
به ماهِ کربلا سوگند در شام بلا مُردم
گذشت از تیر های چشم مردم، معبر زینب
سکینه مضطرب شد از جسارت های بی پروا
نگاه غیرت اللهی تو شد یاور زینب
رقیه از حضور اربعین جاماند و با خِجْلت
به جای او زیارت میکند چشم تر زینب
#سید_روح_الله_موید
#غزل_اربعین
دل شوریده ام حال و هوای اربعین دارد
عجب شوری برای کربلای اربعین دارد
ذبیحش را خلیل الله قربانی کند از شوق
که می داند عجب قُربی منای اربعین دارد
یکی چشم انتظار زائران موکب به پا کرده
یکی در خانه اش مهمانسرای اربعین دارد
یکی شوید غبار از چهره ی زائر به اشک خود
چه شور انگیز غوغایی فضای اربعین دارد
جوان و پیر نشناسد که هر کس عشق را فهمد
دلی شوریده، قلبی مبتلای اربعین دارد
گرفته روی دست خویش تصویر شهیدش را
به قدر کل مردم خون بهای اربعین دارد
نجف تا کربلا یعنی شهادت در ره مولا
چه درسی ابتدا و انتهای اربعین دارد
چه جبرانی فراق یار دارد غیر جان دادن؟
چنان جابر که جانی مبتلای اربعین دارد
سلام ما به زینب قافله سالار غمدیده
که از خون جگر اشک عزای اربعین دارد
"گلی گم کرده ام میجویم او را" ... بازهم زینب
نوایی آشنا در نینوای اربعین دارد
#سید_روح_الله_موید
شاه سلامٌ علیک! من به پناه آمدم
باز کن آغوش را، خسته ی راه آمدم
دل به تو خوش داشتم عشق تو را داشتم
چشم بریدم ز غیر سوی تو راه آمدم
خاک رهت توتیا، آب فراتت شفا
در غم جانسوز تو با دمِ آه آمدم
در حرم فیض تو، ساکت و شرمنده ام
پیش تو با حسرتِ نیم نگاه آمدم
تشنه لب و خسته جان، خاکی و آشفته حال
تا که نگاهم کنی راه به راه آمدم
ای به دو عالم عزیز، دست مرا هم بگیر
من به امید نجات از ته چاه آمدم
بنده ی عاصی کجا، عرش معلی کجا؟
لطف تو دستم گرفت محضر شاه آمدم
هیچ کس اینجا نگفت جای تو این قبه نیست
گرچه در این آستان نامه سیاه آمدم
گرچه که نالایقم، باز تو را عاشقم
شاه پناهم بده من به پناه آمدم
#سید_روح_الله_موید
#کربلا
#زائر_روسیاه
#قدم_های_خسته
به اشک دیده بشویم غبار راهت را
مگر که درک کنم لحظه ای نگاهت را
به خانه ی تو رسیدم که اصل من اینجاست
مگیر از من بی خانمان پناهت را
قسم به جوْن که وقتی رسید جان به لبم
بخر تو آبروی عبدِ روسیاهت را
فضای زیر لحد غم فزا و دلگیر است
چه غم! ببینم اگر قرص روی ماهت را
بیا به خانه ی قبرم صفا ببخش حسین
که اشک ریخته ام داغ قتلگاهت را
هزار بار به شرمندگی مرور کنم
ربود داغ غمت،صبر ذوالجناحت را
به سجده بودی و سنگینی قساوت شمر
شکست حال مناجات و "یا اله" ت را
برای دین خدا روی خاک افتادی
خدا به عرش خودش بُرد بارگاهت را
تو جذبه ی دو جهانی که قادر ازلی
گذاشت پیش قدم های خسته راهت را
بیا به کرببلا -ای که مثل من هستی-
نظر نمیکند این دلربا، گناهت را
شقی ز کرببلایش سعید برگردد
بیا که زود ببخشند اشتباهت را
بگو به هر که از این آستان جدا مانده
حسین می خرد این عشق گاه گاهت را
#سید_روح_الله_موید
#امام_رضا_علیه_السلام
تو آن حسی که گاهی در دلی آگاه می آیی
مثال حس خوب شاعری، ناگاه می آیی
نگاهت مأمن ایمان و کویت ضامن جان ها
تو آن آرامشی که در "امین الله" می آیی
تو آن شاهی که با افتادگان همراه می گردد
تو از بس مهربانی با رعیت راه می آیی
تو آن مهری که مهرت را دریغ از کس نخواهی کرد
تو آن ماهی که بر دلجویی از هر چاه می آیی
تو خورشید زمین هستی و نور آسمان هایی
که از رحمت سراغ مردم گمراه می آیی
بنازم رأفتت را ای امام مهربانی ها
به استقبال زائر در مسیر راه می آیی
رضایی و همه از ساحت قدست رضا هستند
که حتی در نگاه دشمنان دل خواه می آیی
وداعت با مزار ختم مرسل گفت با تاریخ
می آیی سوی مَروْ اما تو با اکراه می آیی
ولیعهد رسول اللهی و سلطان دل هایی
به ظاهر پیش ظلم دشمنان کوتاه می آیی
تویی آن مظهر "راضیةً مرضیة" ی قرآن
که راضی بر قضا سوی شهادت گاه می آیی
امید ما تویی روز قیامت ای که فرمودی:
سه جا بر یاری زوار این درگاه می آیی
#سید_روح_الله_موید
#عزا_بعد_عزا
#رحلت_پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله
تا آفتاب روی نبی در حجاب شد
دل ها ز داغ ماتم عظمی کباب شد
گَرد عزا به چهره ی افلاکیان نشست
از آهِ فاطمه دلِ ذرّات آب شد
وقتی سه روز جسم نبی روی خاک بود
دنیا به فرق اهل محبت خراب شد
بعد از کناره گیری امت ز اهل بیت
قوم امینِ مکه دچار عذاب شد
آیا عذاب بدتر از اینکه پس از رسول
بی حرمتی به گفته ی مالک رِقاب شد؟
آیا عذاب بدتر از اینکه به ظلم و جور
دست گره گشای علی در طناب شد؟
آیا عذاب بدتر از اینکه به دست قهر
در خانه هم عزیز علی در نقاب شد؟
از فتنه ای که حُرمت خیر النسا شکست
پامال، دین حضرت خَیرُ المَآب شد
در التهاب آتش و در ازدحام ظلم
گل واژه ی کتاب رسالت گلاب شد
زهرا غریب شد، علی از او غریب تر
حتی دگر سلام علی بی جواب شد
ای وای! آنکه حُرمت ختم رسل نداشت
بعد نبی به جای نبی انتخاب شد
آنکس که داشت بر لب خود "حَسْبُنا کتٰاب"
مشمول لعنت ابدی کتاب شد
ای خوش به آن زمان که بگویند از حجاز
آن نور چشم فاطمه پا در رکاب شد
#سید_روح_الله_موید
#ولادت_امام_عسکری
دل به دریا زد و کنایه به ماه
پرده وا کرد از آن رخ دل خواه
خالق این جمال زیبا کیست؟
وحده لا اله الا الله
یک جهان لطف در کرشمه ی ناز
یک جهان مِهر در پگاهِ نگاه
پسر هادی است و او را هست
دخترِ شاهِ روم، خاطر خواه
آمدم جان دهم برایش،کاش!
بنوازد مرا به تیر نگاه
نرسد دست ما به ساحت او
قدرِ او عرش و قدّ ما کوتاه
چه بگویم به مدح آیه ی نور
من که هستم اسیرِ نفسِ سیاه
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
چشم ها، رشکِ چشمه ی حیوان
مردمک، مردمش بلا گردان
زلف، تو در تو و شِکن به شِکن
هر شکنجش شکنجه ی دشمن
قوسِ ابرو، قیاسِ اعجازش
قابِ قوْسِیْن، چشمْ اندازش
خالِ مشکین، خصالِ احمدیش
خویِ خوبان، دمِ محمدیش
نفَسش نفْس آیه ی هستی
نظرش نذر سایه ی هستی
وَجَناتش نجابت وجدان
حرکاتش حکایت ایمان
دست و پا متصل به خیر و کرم
چشم و دل متصل به جود و نعم
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
سخنش عطر وحی را دارد
کلماتی خدا نما دارد
فیض در بوسی حریمش را
خضر و عیسی جدا جدا دارد
کعبه از فیض دیدنش جا ماند
غیبت این قَدْر خونْ بها دارد
دستِ حاجت نشان دهد بر دوست
هرکه سودای سامرا دارد
دل عشاق از تجلی شوق
شادیِ "سُرَّ مَن رَءاٰ" دارد
حسنِ عسکری که حُسن رخش
یک جهان حُسن کبریا دارد
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
قامتش اعتدالِ عدلِ خداست
قَدرِ او تا همیشه ناپیداست
در زمانی که تیغ سرکش خصم
بی محابا به شیعیان برخاست
جوشن از صبر و حلم و تقوا داشت
با تقیّه سپاه را آراست
تا مبادا که شیعه ی علوی
خدشه بیند از آنکه اهل جفاست
خونِ دل خورد و حفظِ وحدت کرد
اگر از شیعه مکتبی برجاست
در خلاف مسیر اگر برویم
اختلاف است و این رویّه خطاست
آنچه آن مقتدا کند حق است
آنچه آن دل ربا کند زیباست
نام ابن الرضا سزاوارش
نورِ چشم است و نورِ چشم رضاست
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
ماه رویت که آشکار آید
مِهر بر بامِ روزگار آید
مو که از رو کنار می ریزی
آیه ی لیل و النهار آید
در شبانگاه شانه ات شاهد
به تماشای آبشار آید
ناز کن تا جهان نیاز شود
ناز تو یک جهان به کار آید
نامه با چند خط نوشتی که*
شیعه ات با تقیّه بار آید
بعد تو نیز شیعه صبر کند
با غم مهدی ات کنار آید
شب هجران اگر چه سخت بُوَد
راحتی نیز بر مدار آید
می رسد آن زمان که یار رسد
روز پایان انتظار آید
علیِ دیگر از کنار حرم
تکیه بر رکنِ مستجار آید
تا زند ریشه ی ستمگر را
دست بر تیغ ذوالفقار آید
هر کجا رو کند به وصف رخش
از لب خلق این شعار آید
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
#سید_روح_الله_موید
پی نوشت: در تاریخ دارد که حضرت جهت حفظ تقیه و در امان بودن دوستان به خط های مختلف نامه کتابت می فرمودند.
#غزل_مرثیه
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
ای معجرت نجابت و ای چادرت حجاب
در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب
ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم " وضو بگیر!
دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب
بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین
هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب
لبریزِ مهربانی تو می شود پدر
وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب
از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت
از اشک توست آبروی عترت و کتاب
گرچه شکست بازوی انسیه باغلاف
با آنکه بسته بود ید الله با طناب
کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟
کی موج خسته می شود از قهر پیچ و تاب؟
وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش
در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟
مولا سوال کرد که ای محرم علی
آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟
مولا سوال کرد و در آن غسلِ نیمه شب
معلوم شد سوال علی نیست بی جواب!
#سید_روح_الله_موید
#یا_صاحب_الزمان
#لیلة_الرغائب
ای آفتاب شهر مرا هم نگاه کن
قدری بخند و کار مرا رو به راه کن
در ظلمت گناه اسیر هوا شدم
دور از خدا شدم به بلا مبتلا شدم
یک گوشه ای نشسته ام از شرم سر به زیر
ای نور چشم فاطمه دست مرا بگیر
لیل الرغائب است مرا هم صدا کنید
امشب برای گوشه نشینان دعا کنید
ما که به غیر وصل، دعایی نداشتیم
جز کربلا امید به جایی نداشتیم
امشب اگر که عازم کرببلا شدید
با مادری خمیده اگر هم نوا شدید...
ما را صدا کنید به گودال قتلگاه
تا جان فدا کنیم به آن شاه بی سپاه
یک روضه خوان ز حضرت قاسم گرفته دم
یک گوشه حاج اکبر ناظم گرفته دم ...
(این کشته ی فتاده به هامون حسین توست)
(این صید دست و پا زده در خون حسین توست)
#سید_روح_الله_موید
#لیلة_الرغائب
بر مهدیِ دین، حضرت صاحب، صلوات
بر حاضر از نگاه غایب، صلوات
ما آرزوی صبح ظهورش داریم
بر صاحب "لیلة الرغائب" صلوات
#سید_روح_الله_موید
بسم الله العلی
قسمتی از #غزل_مثنوی
شعر یعنی ردیف و وزن و خیال
شعر یعنی پلی برای وصال
شعر یعنی توازُنی پر شور
قالبی از صفا و صدق و شعور
شعر خوب است پُر بَها باشد
مِدْحَت آل مصطفی باشد
شعر اگر شعر اهل بیت شود
شاعرش دِعْبِل و کُمِیْت شود
شعر اگر شعر اهل بیت شود
تیرِ غیب است و "اِذْرَمَیْت" شود
شعر اگر شعر اهل بیت شود
بیت در بیت شاهْ بیت شود
شعر اگر شعر اهل بیت شود
بیتِ آن در بهشت، بیت شود
شعر اگر بی علی بیان بشود
حیفِ وقتی که صرف آن بشود
#ولادتی_غزل
مادری با وجاهت خورشید
زهره ای با نجابت خورشید
آمد از کوچه ی عفاف و حیا
در حریم قداست خورشید
دامن کعبه را گرفته و گفت:
شده وقت ولادت خورشید
تا درخشید و در میان آمد
نام خورشید و صحبت خورشید...
کعبه لرزید و دست و پا گم کرد
از شکوه و جلالت خورشید
وَ قدم زد به خانه ی معبود
مادری با صلابت خورشید
جبرئیل از بهشت آمد و گفت:
خیر مقدم به حضرت خورشید
بی خبر بود آسمان حتی
چند روزی ز حالت خورشید
تا سه روز آفتاب، در دل داشت
آرزوی زیارت خورشید
عاقبت لب گشود کعبه و گفت:
ماجرای ولادت خورشید
از حرم آمد آفتاب به دست
مادر راست قامت خورشید
سجده می کرد حق تعالی را
دیده می شد عبادت خورشید
قبله را سوی کعبه آورده است
این سه روزه اقامت خورشید
"اَفْلَحَ المُؤمِنون" قرائت کرد
سال ها قبلِ بعثت خورشید
یار و سردار و جان احمد اوست
وصیِ برحقِ محمد اوست
"سرّ مستور" جلوه گر شده است
"رِقّ منشور" جلوه گر شده است
دُرّ توحید از صدف آمد
کاشف سِرّ "لَوْ کَشَف" آمد
نورِ چشم و دلِ ابوطالب
همه ی حاصل ابوطالب
زاده ی بی نظیرِ بنت اسد
پسرِ شیر و شیرِ بنت اسد
اولین قاری "کتابُ الله"
بابِ علمِ نبیّ و "بابُ الله"
مادر دهر اعتراف کند
مثل او "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد"
#مدح
هرکسی یاعلی مدد خوانده
"قُلْ هُوَ الله" را اَحد خوانده
نام حیدر به سینه حک باشد
گفت احمد، علی مَحَک باشد
با ولایِ امامتی معصوم
راه ازچاه میشود معلوم
اسم اعظم، دمِ شبانه ی اوست
بَرخیا ریزه خوار خانه ی اوست
او که معنا کند دلیری را
نچشیده است طعمِ سیری را
با نبی سعی در صفا کرده
جانِ خود نذرِ مصطفی کرده
ذوالفقار است ابروی اخمش
جان به قربان آن نود زخمش
آن زمانی که حضرت معبود
"وَ اَلَسْتُ بِرَبِّکُم" فرمود
همگی یک صدا بلی گفتیم
صده و ده بار یاعلی گفتیم
آرزویم بُوَد وصال علی
نرود از سرم خیال علی
کعبه و مروه و صفا و مقام
در طواف اند طوف خال علی
حق به معراج بُرد احمد را
تا نشانش دهد کمال علی
"اَسدُ الله" کارزار علی است
شیر بنت اَسد حلال علی
همدم آفتاب و همسر ماه
وه از این بخت و خوش به حال علی
بده آقا جواب سائل را
که شده بر شما حواله علی
"فاٰزَ کلبٌ لِحُبِّ کَهفیین"
کیف اَشْقي لِحُبِّ آل علی
امر شد "قُم" فقط علی برخواست
در تکُلّم فقط علی برخواست
سرِ دست نبی به خُمّ غدیر
با تبسّم فقط علی برخواست
از دلِ ظلمت جهالت ها
مثل اَنجُم فقط علی برخواست
بار اول فقط علی برخواست
بار دوم فقط علی برخواست
باز هم گفت مصطفی اما
بار سوم فقط علی برخواست
مثل شیری که زخمی جنگ است
پر تلاطم فقط علی برخواست
رَجَزی راکه عَبدِوَد میخواند
به تهاجم فقط علی برخواست
تا که خوابید گرد و خاک نبَرد
آی مردم! فقط علی برخواست
دَم شمشیر را به خون می سُفت
اُمِّ سَمَّتْني حِیْدَرَه می گفت
یاعلی ای امیر دوران ها!
ای سرافرازی مسلمان ها
در جهان کیست یاعلی جز تو!
لایق "لٰافَتیٰ" و "مَن کُنتُ"
من اسیر تهجّدت شده ام
عبد ایّاکَ نَعبُدَت شده ام
یاعلی من گدای دیرینم
من یتیم و اسیر و مسکینم
من کجا مِدْحَت امیر نفوس
که "علیٌ بِذاتِه مَمْسوس"
#سید_روح_الله_موید
#دعای_توسل
بخوان به شیوه ی اهل دعا، دعای توسل
که عقده وا کند از کار ما دعای توسل
وسیله ای بطلب سیْر کن به عالم بالا
بیا به درگه معبود با دعای توسل
طبیب کوی شفا گفت: صبح و شب شده باشد
دوای مردمِ درد آشنا دعای توسل
اگر یتیم و اسیری، اگر که زار و فقیری
بخوان به خانه ی آل عبا دعای توسل
به بال زمزمه و اشک می بَرد دل ما را
مدینه و نجف و کربلا دعای توسل
پس از بقیع، به شوق زیارتی، دل ما را
بَرد به تربت خیرالنسا دعای توسل
چه ابتدای قشنگی چه انتهای عزیزی
صفا گرفته از این نام ها دعای توسل
به نام ختم رسل میشود شروع و پذیرد
به نام مهدی او انتها دعای توسل
بخوان به شوق ظهور و بخوان به شوق اجابت
در آستانه ی قدس رضا دعای توسل
#سید_روح_الله_موید
#حضرت_رقیه_ولادت
امشب قلم مسیر تولا گرفته است
اذن سرودن از خود مولا گرفته است
کار جنون هر شبه بالا گرفته است
بعضی کنایه ها پر ما را گرفته است
خواهم که باز حق سخن را ادا کنم
دستم قلم اگر که قلم را رها کنم
لبریز شد ز عشق و محبت سبوی عشق
دادم به قطره قطره ی اشکم وضوی چشم
وقف جمال آینه شد جستجوی چشم
گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم به روی چشم
چشمی که روشن از جبل النور می شود
سرمه ز تربتش نکشد کور می شود
گفتی بگو مقدمه، گفتم رقیه جان
گفتی بخوان ز خاتمه گفتم رقیه جان
گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم رقیه جان
گفتم، بدون واهمه گفتم رقیه جان
نام رقیه فاطمه باشد به هوش باش
او فاطمه است فاطمه، دیگر خموش باش
در بُعد مادی، ثمر باغ عصمت است
در بُعد معنوی که سراپا قیامت است
این گفته را دلیل و روایت چه حاجت است
دختر به مادرش نرود جای حیرت است
این بی قرین، تجلی سیمای مادر است
یک چشمه ی جدا شده از حوض کوثر است
این گل برای خرمی روزگار، بس
این لاله بر طراوت باغ و بهار، بس
نامش جلالتی است که در ذوالفقار بس
باشد به کارنامه اش این افتخار بس
او را نسب به سوره ی والفجر می رسد
با دست او به گریه کنان اجر می رسد
هرچند هستیش همه تاراج رفته است
در موج خون به سینه ی امواج رفته است
احرام اشک بسته، به حجاج رفته است
او با سر حسین به معراج رفته است
او تُعرِجُ الملائکه و ذی المعارج است
باب المراد و دختر باب الحوائج است
تا شد کنار شمع خرابه نشین مقیم
فرمود با حسین که ای در غمم سهیم
چون می وزید بر سر زلف شما نسیم
می شد دل رقیه ات از غصه ها دونیم
گفتم به خویش آنکه به نی ربنا کند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند؟
حالا که آمدی و نشستی مقابلم
حالا که آمدی و شدی شمع محفلم
حالا که شعله ور شده از وصل، حاصلم
راضی نمی شود به جدایی دگر دلم
بوسه گرفت و رفت که از تاب رفته بود
انگار سال هاست که در خواب رفته بود
بر چهره ی سه ساله کمی ژاله مانده بود
بر زخم های پیکر او ناله مانده بود
رنگی کبود بر رخ چون هاله مانده بود
او مانده بود و آن زن غساله مانده بود
با یک سوال تلخ و جوابی که تلخ بود
آخر چرا شده است همه پیکرش کبود؟
ای نور چشم و دختر غم پرور حسین
یادآور غم و محن مادر حسین
جان تو شد فدای حسین و سر حسین
دست مرا بگیر تو ای دختر حسین
لطفی نما که سختی هجران کشیده ام
چندی شده است کرببلا را ندیده ام
#سید_روح_الله_موید
①مهدی که امید همه مظلومان است
در اصل و نسب منتخب دوران است
هم هاشمی است و نسل زهرا باشد
هم مایه فخر روم و هم ایران است
②مهدی که پناه همه محرومان است
زهرا نسب است و منجی دوران است
شه زاده ی روم مادرش باشد و خود
نور دل شهربانوی ایران است
③روزی که حرم مطلع الانوار شود
یک نام، به صد کرشمه تکرار شود
فرماندهی حجاز و روم و ایران
در مهدی موعود پدیدار شود
#سید_روح_الله_موید
#شب_قدر
#توسل
چنان زلفی که در بادِ صبا گردد رها یک شب
گره وا میشود از پیچ و تاب کارِ ما یک شب
به شوق روزه، آغوش سحرگاهان به ما وا شد
که می افتد گذارِ روسیاهان تا خدا یک شب
به دریای ندامت غرق شد اعمال ما شاید
به ساحل آورند ایمانِ ما را موج ها یک شب
امام عصر هر شب در مناجات است و میدانم
بگیرد دست ما را، لطفِ آن دست دعا یک شب
خدا هم خِجلَتِ ما روسیاهان را نمی خواهد
شب قدر است در بین تمام روز ها، یک شب
خدای مهربانم زود میبخشد گناهم را
فقط باید بکوبم حلقه ی این خانه را یک شب
بیابان گردی از شب های قدر و راه خود نالید
نبی فرمود از این شب ها سوی مسجد بیا، یک شب
شب احیاست مهدی جان! دلم را زنده کن با عشق
بیا ای خسرو خوبان به دیدار گدا یک شب
قدم بر چشم من بگذار تا قرآن به سر گیرم
چه خواهد شد ببینم آن جمال دل ربا یک شب
خدایا رحم کن بر ما به حق سِرّ مستورت!
همان سِرّی که شد در دِیْر راهب برملا یک شب
همان سِرّی که سر زد از فراز نیزه ها یک روز
همان سِرّی که در ویرانه شد مشکل گشا یک شب
حرم پُر می شود از عطر سیب حضرت زهرا
که می آیند در کرببلا آل عبا یک شب
کند ذکر مصیبت، مادری داغ پسر دیده
به آه و ناله میگریند جمع انبیا یک شب
گنه کارم ولی نور امیدی هست در قلبم
که می آید به فریادم علی مرتضی یک شب
#سید_روح_الله_موید
#شب_نوزدهم
#ضربت_خوردن
وقتی نشست، تیغ به پیشانی علی
"فُزْتُ وَ رَبِّ" بود غزل خوانی علی
خشکیده باد چشمه ی آن سرزمین که شد
بی بهره از دو دیده ی بارانی علی
در جنگ، شیرِ بیشه و در خانه مردِ کار
این بود راه و رسمِ مسلمانی علی
جز در وصال فاطمه و شوق دیدنش
دنیا ندیده بود پریشانی علی
زینب چه حال داشت خدایا که می رسید
لحظه به لحظه، لحظه ی پایانی علی
مادر که رفت امید به غیر از پدر نداشت
گویا ز بعد رفتن حیدر خبر نداشت
#سید_روح_الله_موید
با عطر بهار زنده شد پیکر خاک
از گرد و غبار، شد دل آینه پاک
مشغول به دید و بازدیدند همه
ای جان جهان! مَتیٰ تَرانا وَ نَراک
#سید_روح_الله_موید
#علی_اصغر
خجالت از تو کشم یا رباب یا هر دو؟
ز تیر شِکوه کنم یا ز آب یا هر دو؟
قسم به سرخی خونت به حیرتم که تو را
به گل شبیه کنم یا گلاب یا هر دو؟
جمال صبح تو را ای ستاره سوخته ام
عطش به هم زده یا آفتاب یا هر دو؟
در آفتاب عطش از شراره، سوخته ای!
رخ تو سرخ شده یا خضاب یا هر دو؟
بلند شو پسرم خنده هایشان سخت است
به جنگ آمده ای یا به خواب یا هر دو؟
از آسمان دعا بین این هیاهوی رزم
سلام می شنوی یا جواب یا هر دو؟
گلوی نازک گل را به بوسه ای پژمرد
سه شعبه داشت گنه یا ثواب یا هر دو؟
#سید_روح_الله_موید