eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای وای من و غم‌گساری من و گریه زاری خبر از دل سوخته‌ی من نداری... میون بیابون... میری با دل خون زن و بچه‌هاتو به کی میسپاری؟ آروم آروم برو آقا... رحمی کن به منِ تنها صدامو میشنوی داداش؟... مهلا مهلا یابن الزهرا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای وای عطش گر گرفته چشات بی فروغه... چقدر گودی قتلگاهت شلوغه شنیدم که دارن سرت رو میبرّن ایشالا دروغه... ایشالا دروغه... شمر و با خنجر آوردن با لگد گلُ پژمردن از خیمه دویدم اما... دیر رسیدم سرُ بردن.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای وای تو این جسم خسته چقد تیر شکسته... چرا نیزه راه نفس ها تو بسته؟! شده خاک و خون گِل بمیرم که قاتل.. تو گودال رو سینه‌ت با چکمه نشسته... دختر علی مضطر شد رو خاک صحرا زانو زد اف بر این دنیا که زینب... به عمر بن سعد رو زد مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👉 .👇
. .. سربند مهدوی: دوباره وقت ماتم شد              بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا            بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت              وَ آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم                 دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... 🌸 امان از قلب بی تابت شده هنگام عاشورا برای تو غریب عصر صدقه می دهم آقا بیا ای منتقم دیگر ببین که عمّه بدحال است چگونه او ببیند که حسینش بین گودال است به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب 🌸 صبوری کن تو ای خواهر که هنگام جدایی هاست ببینی بر فراز تل حسینت بی کس و تنهاست با قتل صبر من اینجا شوی تو خون جگر خواهر ببینی چکمه بر سینه هزاران زخم روی پیکر سرم از تن جدا گردد تنم در خون رها گردد به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب 🌸 صبوری کن عزیز من زمان بوسه بر حنجر ببینی زیر دست و پا رود با کینه ها پیکر سر پیراهن کهنه جلوی تو شود دعوا ببینی غارت خیمه زمان حمله ی اعداء تو می مانی و غارت ها به تو گردد جسارت ها به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب 🌸 شوی تو همسفر خواهر با خیل قاتلان من بمیرم بی پناهی تو میان طعنه ی دشمن سوار ناقه ی عریان شوی با کوهی از غمها ببینی در مسیر شام به روی نی سر من را شکسته می شود در شام سر تو و سر ایتام به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یا رب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
. حالا که میخوای بری بیا خواهر برادری درد و دل کنیم یکم بگو از حالت حسین تقدیرِ من و تو که یه عمره مشترکِ از غوغای کوچه ها تا گودالِت حسین حالا خلاصه ی همه ی دردامُ بِت میگم این دمِ اخری همه ی حرفامُ بت میگم یادت میاد شبی رو که مادر بِم وصیت کرد از کربلا و از غمِ گودالِ تو صحبت کرد بند دوم یادت هست قرارمون عهدِ موندگارمون تو شادی و غم حسین زینب شریکتِ پیرت کرد داغِ علی زندست زینبت ولی تو شادی و غم حسین زینب شریکتِ باید شبیه تو ببینم داغِ جوونامُ باید وفا کنم یکی یکی باتو عهدامُ دستِ زینبُ رد کنی غصش میگیره مادر جونِ چادرِ خاکیِ زهرا میمیره خواهر بند سوم نوگلهایِ من فدات کاش میشد برم به جات زیر سم مرکبا یاقتیل العبرات قول میدم واسه بچه هام بیرون از خیمه نیام شرمنده نشی حسین زینب بشه فدات تو گریه کردی از غمِ زینب زینب از داغت تقدیرِ زینبِ همه جا باشه به همراهت دورِ سرت میگردونه زینب نوجووناشُ میریزه پیش پایِ تو زینب همه دنیاشُ .👇
. تو از خیمه ها رفتی من از پشت سر دیدم همه حسرتم این شد گلوتو نبوسیدم . وداعت همه خیمه هارو بهم ریخت برای تو کرببلا، اشک غم ریخت زمین خوردیُ، خاک غم بر سرم ریخت حسین جان . میریُ میمیریم میری کسو کارم راهیِ گودالی راهی بازارم .............. شده آسمون تیره رسیدم ولی ، دیره تنت مونده تو گودال سرت دست به دست میره . میبینم روی نیزه ها رفتنت رو نمیزارم اینجور تو صحرا تنت رو بهت برمیگردونم اون پیرهنت رو حسین جان.... ... گودال چه گودالی جنجال چه جنجالی خواهر بمیره که زخمیُ پامالی.... .👇
. (ع) عاقبت رفتی ، کردی خاموش نور عینم رو یا رسول الله ، عاقبت کشتن حسینم رو ناله و آهه ، که بلنده از نهاد من مادرم زهرا ، تو بیا برس به داد من مثل موهات زندگیم توو دستای باده خواهرت واسه اسارت میشه آماده سرت و با عجله بُریدن و بُردن پیکرت اما زیر دست و پا افتاده از یه قطره آب لبِ خشکت شده محروم یاحسین و یاحسین و یاحسین مظلوم یاحسین و یاحسین و یاحسین مظلوم عاقبت موندم ، بی کس و تنها توو این اوضاع ای حسینم ای ، کشته ی مقطع الاعضاء داغ هجرونت ، شد دیگه درد بی درمونم ای حسینم ای ، کشته ی افتاده در خونم واسه ی چی پا گذاشتن رو تنت ای وای پیش چشمای رقیه زدنت ای وای  نانجیبا از تنت پیراهن و بُردن روی خاکا مونده عریان بدنت ای وای  معجرا رو بردن و عباس نبود پهلوم یاحسین و یاحسین و یاحسین مظلوم یاحسین و یاحسین و یاحسین مظلوم عاقبت رفتی ، جا گذاشتیم بین این اوباش دربدر موندم ، زینبم می‌مُرد برات ای کاش من که پنجاه سال ، خواهری کردم برای تو چجوری حالا ، بپوشم رخت عزای تو اکبرت رو کشتن و غرق غمت کردن نیزه ها بدجوری گُنگ و مُبهمت کردن! ای خدا لعنت کنه اونارو که اینطور... واسه چند دِرهم عزیزم درهَمِت کردن خواهرت شد به اسارت بعد تو محکوم یاحسین و یاحسین و یاحسین مظلوم یاحسین و یاحسین و یاحسین مظلوم ✍بهمن عظیمی  .👇
دین من دنیای من ایمان من عزم میدان کرده ای یا جان من ؟ با چنین وضعی که داری می‌روی بند می‌آید مگر باران من سیل اشکم را ببین پشت سرت کربلا غرق است در طوفان من همچنان پلکم که می‌لرزد به اشک لرزه افتاده است بر دستان من تا نرفته با تو جان از پیکرم رحم کن بر قامت لرزان من من گرفتم دست بر دامان تو دخترانت دست بر دامان من تو که میدانی در این پنجاه سال دیدن تو بوده آب و نان من تو فقط غصه نخور گریه نکن هر چه رنج و درد هست از آن من التماس آشکارای من است اشک زیر مقنعه پنهان من پشت کردی به حرم با این وجود رو به پایان آمده دیوان من رفتی و زود است که اعلان کند رحلتت را رحل نِی قرآن من بی تو و عباس و اکبر عاقبت درد آور می‌شود پایان من
در پی دیدار روی کیستی گوئیا در فکر زینب نیستی گوئیا دلتنگ مادر گشته‌ای مات روی مادری سرگشته‌ای غیرت‌الله این حرم بی‌محرم است می‌روی و خواهرت بی‌همدم است تا گلویت سالم است ای یار من بوسه‌ای بر من بده دلدار من من مگر کمتر ز تیغ و خنجرم تا زنم بوسه به حلقت دلبرم بوسه‌گاه مصطفی بوسیدنی است یاس حلقومت اخا بوسیدنی است قبل از آنکه بشکند آئینه‌ات سینه عریان کن ببوسم سینه‌ات حرمله در فرصت و آمادگی است قلب تو جای سه‌شعبه نیست نیست رخصتی! بوسه زنم بر روی تو بوسه‌ای گیرم من از پهلوی تو نیزه و پهلوی تو ای وای من دست شمر و موی تو ای وای من فکر طفلانت نباش ای مهربان من بلاگردان‌شان هستم به جان یا اخا دلواپس خواهر نباش بی‌قرار پوشش و معجر نباش تو به فکر یک کفن باش ای حسین در پی یک پیرهن باش ای حسین کاش می‌مردم نمی‌دیدم تو را بی‌کس و بی‌یار بین اشقیا
جانا چرا تو جای خدا پا گذاشتی ای سر بریده سر به سر ما گذاشتی دیروز نیل را به عصایت شکافتی امروز نام خویش مسیحا گذاشتی لبخند بر مسیح زدی یعنی این منم در خاک پای خود دم عیسی گذاشتی ترسم سری ز خانه ی ترسا درآورم ای دوست از چه پا به کلیسا گذاشتی عالم ز خال گونه ی تو میخورد نمک ای نخل! روی لب ز چه خرما گذاشتی با آب و آفتاب نگردد دوباره پاک ننگی که تو به دامن دریا گذاشتی چشمان خود ز دار جهان بسته ایی و بعد ما را حرم برای تماشا گذاشتی کردی اگر چه جمع بساط مرا ولی قلب غریب را به حرم جا گذاشتی
🏴 علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ صدای منِ تنها / توو این وحشت صحرا نمیرسه بت انگار / می افتم داداش از پا داری میری از پیشم / سیاهه دیگه دنیام تو بی صبری و من هم / تَوون نیست دیگه توو پام میری ای آروم دل یه کمی آهسته تر یه نیگام کن لااقل که میام از پشت سر روبروته نیزه ها مهلاً مهلا 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ چقد پیرم و خسته / چقد تو سبک بالی لبِ تشنه می‌دونم / که راهی گودالی واسه کشتنت جونم / کمین کرده یک لشگر حالا دستِ تنهامو / وصیت های مادر بوسه ای از حنجرت امانت پیش منه نیگا کن خواهر رو که داره لطمه می زنه تو کجا و بوریا؟ مهلاً مهلا 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ گره هی زدی رویِ / گره های این معجر کدوم سخت تره؟ غارت / یا داغ تن بی سر؟ از این نیزه ها پیداس / میخوان غرق خون باشی قراره مثه اکبر / تو هم ارباً اربا شی هنوزم رو پیرهنت خون حلق اصغره اینا اصلا کینه شون از بابامون حیدره روبروته قتلگا(ه) مهلاً مهلا 👇
میروی پشت سرت این دل من جا مانده قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده بس‌که سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟ همه دشت به من گرم تماشا مانده خوب شد نیست اباالفضل، وگرنه میدید خواهرش در وسط معرکه تنها مانده بوسه‌ی زیر گلویت عوض مادر بود نوبت بوسه‌ی من بر روی رگ ها مانده
دنیا بدون تو پس از این همچو محشر ست بی تو برای زینب تو روز آخر ست وقت وداع با تن تو فکر میکنم دیگربرای زینب تو مرگ بهتر ست اینجا به روی خاک بیابان تنت رهاست زلفت به روی نیزه پریشان آن سر ست دیدم به روی پیکر در خون تپیده ات سنگ و عصا و نیزه و شمشیر و خنجرست بشنو صدای ناله ز گودال می‌رسد آری صدای ناله ی جانسوز مادرست یک جای بوسه نیست بر این جسم چاک چاک جایی که مانده بوسه زنم حلق و حنجرست من را به زور نیزه و شلاق می‌برند یک دست من به چادر و دستی به معجر ست یاری نمانده است که یاری کند مرا بر روی نیزه ها سر عباس و اکبرست باور نمیکنم که تو بر خاک خفتی و وقت وداع آخر خواهر،برادر است ای وای دارم از تو دگر دور میشوم جان می‌رود مرا ز تن و دل پر آذرست تو جان زینبی و ز جان دوست دارمت ای پاره ی تنم به خدا می سپارمت
میروی پشت سرت این دل من جا مانده قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده بس‌که سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟ همه دشت به من گرم تماشا مانده خوب شد نیست اباالفضل، وگرنه میدید خواهرش در وسط معرکه تنها مانده بوسه‌ی زیر گلویت عوض مادر بود نوبت بوسه‌ی من بر روی رگ ها مانده