eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسلم که بود نوردل چشم عقیل بربست کمر به یاری دین چو خلیل اونائب برحق حسین بود ولی درکوفه زجور کوفیان گشت قتیل. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم به غیر دربه‌دری‌ها پناهگاه ندارم شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من و گرنه جز به خداوند تکیه‌گاه ندارم کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم به زیر تیغم و بالای بام وقت شهادت حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم به اشتباه سوی کوفه خواندمت که بیایی دریغ مهلت جبران اشتباه ندارم غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم قسم به خال تو یک نقطۀ سیاه ندارم سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در چهره ی خود هیبت زهرا دارد بر دوش اباالفضل علی جا دارد با این که سه ساله است مانند عمو در دادن حاجت ید طولا دارد. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 کلام عارف بالله (ره): عرقی که زن (بخاطر حفظ حجابش) زیر چادر می ریزد، سه جا برای او نـــــــــور می شود: ۱- درون قبر ۲- در برزخ ۳- در قیامت. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعر «او می‌دوید و من می‌دویدم° کیست؟ عاشورا گنجینه‌ای از معارف است که در ابعاد مختلف ظهور یافته است؛ از ابعاد اندیشگی و معرفتی گرفته تا وجوه مختلف هنری. شعر نخستین هنری است که با تأثیرپذیری از این واقعه، مجال بروز یافت و توانست مصیبت اهل بیت(ع) را با واژگانی ساده اما پرمغز به مخاطب و مستمع منتقل کند. طی 14 قرن گذشته از حماسه عاشورا تاکنون، اشعار مختلفی ار سخندانان و شاعران متولد شده‌اند، اما در این میان تنها تعداد کمی از این سروده‌ها توانسته‌اند نام خود را در ضمیر مخاطب، حتی پس از گذشت سال‌ها و سده‌ها، ثبت کنند. در رمز ماندگاری این اشعار نمی‌توان دلیل خاصی را ذکر کرد؛ ممکن است یک سروده به دلیل نوای دلنشینش ماندگار شده و یا ممکن است پس از مشق بسیار شاعر در درجه بالایی از منظر زبانی و محتوایی خلق شده است؛ اما مسلم آن است که هر شعر ماندگار و پایداری که گذر سال‌ها نتوانسته خاک فراموشی بر آن بپاشد، عنایت خود اهل بیت(ع) است. هیئت و برپایی عزای حسینی با حضور اجتماع مردم، در طول سال‌های مختلف مجالی برای ماندگاری و بروز و ظهور اشعار آیینی طی سال‌های مختلف بوده است. بسیاری از این اشعار مانند «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا...» شاعری و گوینده‌ای گمنام دارند،‌ اما هنوز پس از گذشت سال‌ها بر زبان‌ها جاری است و خاطره‌ساز لحظات آخر حضور در هیئت است. اما در میان اشعار ماندگار شده در هیئات حسینی، تعدادی از اشعار نیز هست که با وجود شهره بودن، شاعرش در میان مردم ناشناخته مانده‌اند. از نمونه این اشعار، مرثیه‌ای است از میرزا عبدالجواد جودی خراسانی. عبدالجواد شاعر و مرثیه‌سرای‌ عهد ناصری است که در شعر به «جودی‌» تخلص می‌کرد و به‌ اعتبار اینکه‌ در دوران‌ او، «میرزا» لقب‌ عمومی‌ شاعران‌ بوده‌، میرزای‌ جودی‌ هم‌ خوانده‌ شده‌ است‌. از زندگی‌ وی‌ اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. همین‌ قدر از او نوشته‌اند که‌ از مردم‌ عنبران‌ (روستایی‌ در سه‌ کیلومتری‌ طرقبه مشهد) بوده‌، در جوانی‌ به‌ مشهد رفته‌ و دکان‌ قنادی‌ باز کرده‌ و از همین‌ طریق‌ معیشت‌ خود را تأمین‌ می‌کرده‌ است‌. قنادی‌ و خانه جودی‌ محل‌ آمدوشد مرثیه‌خوانانی‌ بود که‌ برای‌ شنیدن‌ سروده‌های‌ او جمع‌ می‌شدند و از او تقاضا می‌کردند تا سروده‌های‌ تازه‌اش‌ را در اختیار آنان‌ بگذارد. نقل کرده‌اند که او علاقه بسیاری به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشت، در حین خواندن مرثیه می‌گریست و مستمعان را نیز به گریستن دعوت می‌کرد. مرثیه‌هایش در خراسان شهره بود و در جلسات اهل بیت(ع) هیجان خاصی به پا می‌کرد. هرچند جودی در مرثیه‌سرایی شهره بود و مورد اقبال عموم مردم، اما خواص و فضلا به شعر او تمایلی نداشتند و می‌گفتند که شهرت‌ مرثیه‌سرایی‌ جودی‌، مقام‌ ادبی‌ او را تحت‌الشعاع‌ قرار داده‌ است‌، اما غافل از اینکه آنچه جودی را ماندگار و عاقبتش را ختم به هیئات و ذکر امام حسین(ع) کرد، همین اشک‌هایی بود که از مرثیه‌هایش جاری می‌شد. جودی‌ با اینکه‌ در روزگار خود در ردیف‌ شاعران‌ بزرگ‌ بود، با قنادی‌ روزگار می‌گذراند و برخلاف‌ بسیاری‌ از شاعران‌ زمان‌ خود، هرگز به‌ مدح‌ بزرگان‌ و صاحب‌منصبان‌ نپرداخت‌. از او دیوانی در حدود سه هزار بیت به دست ما رسیده که در بخشی از آن با عنوان «از مدینه تا مدینه» وقایع قیام سیدالشهدا(ع) با زبان شعر  لحظه به لحظه به تصویر کشیده شده است. این بخش هر چند از منظر استنادات تاریخی، به زعم کارشناسان، ارزش چندانی ندارد، اما قدرت شاعر در توصیف کربلا را به مخاطب نشان می‌دهد؛ روایتی شعرگونه از تأثرآورترین صحنه‌های این قیام خونین.  از این میان، مرثیه‌ای سوزناک که عموماً در پایان مراسم عزاداری امام حسین(ع) در هیئات خوانده می‌شود، در افواه و ضمایر مردم ثبت شده است: آن دم بریدم از زندگی دل که آمد به مسلخ شمر سیه دل او می‌دوید و من می‌دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می‌نشست و من می‌نشستم او روی سینه من در مقابل او می‌کشید و من می‌کشیدم او از کمر تیغ من آه باطل او می‌برید و من می‌بریدم او از حسین سر من غیر از او دل. دیوان‌ جودی‌، نخستین‌ بار در 1299 به‌ امر ناصرالدین‌شاه‌ و به‌همت‌ میرزاسعیدخان‌ مؤتمن‌الملک در چاپخانه سنگی‌ آستان‌ قدس‌، به‌ خط‌ میرزاشفیع‌ اعتمادالتولیه چاپ‌ شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(علیهماالسلام) دو خورشید جهان‌آرا، دو قرص ماه، دو اختر دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم‌سنگر... دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن... گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر... گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور! دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر... سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری درخشیدند در میدان چو خورشید فلک‌گستر فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر! یکی می‌گفت دو خورشید از گردون شده نازل یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر... خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه دو حیدر حمله‌ور گشتند بر دریایی از لشکر تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهان‌آرا و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر... به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر... چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر...