eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
31.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3هزار ویدیو
321 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه با متن درکانال ما خوش آمدین🌹 مدیریت👇 @khadeem110 @majmaozakerine #کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cbd84607cac لینک گروه 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خانم خانما دیر اومدم میدونم گریه نکن عزیزم دیگه پیشت میمونم چه چادری داری چه روسری داری بابا سلام خانم خانما دیر اومدم میدونم گریه نکن عزیزم دیگه پیشت میمونم بابایی فدات بشه چقدر کبود شدی بابایی فدات بشه موهات سفید شده بابایی فدات بشه چقدر کبود شدی بابایی فدات بشه موهات سفید شده دختر قشنگم و کیا کتک زدن اینا واسه اینکه بابات شهید شده حالا دست ندارم بغلت کنم خشگل بابا کاش میشد روی پاهام بشینی منو ببخش چه دختر خشگلی داشتم … سلام بابایی جونم ببخش اگه کلافم موی منو سوزوندن نشد برات ببافم الهی فدات بشم چقدر عوض شدی جای چیه رو لبات که انقدر خونیه بوی دود وخاکستر میاد گمون کنم ایناهمه کار خیر ندیده خولیه توروباچوب میزد یزید سرت افتاد ازتو طشت زمین ربابم افتاد اینا ناموس نمیفهمن ما کجا کنیزی کجا همون جا عمه جون داد توبزم می یکی منو نشون میداد یزید سرو ...آه بابا 😭
گفتم نزن افتادم از پا باز هم زد او را قسم دادم به زهرا باز هم زد کودک زدن دارد مگر،صد بار گفتم من که ندارم با تو دعوا باز هم زد ناراحتم خیلی به بابا حرف بد زد گفتم نگوید بد به بابا باز هم زد او چکمه پایش بود و من پای برهنه خون می چکید از هر دو تا پا باز هم زد فریاد می زد بر سر من از سر قیض گفتم خودم می آیم آقا،باز هم زد از زجر بی زارم بدم می آید از او چون حال من را دید،اما باز هم زد با پا مرا هل داد خیلی وحشیانه بر سر گرفتم دست ها را باز هم زد گفتم بگو آخر خودت دختر نداری؟ بابا نبودی هیچ آیا؟باز هم زد صلی الله علیک یا اباعبدالله 😭😭😭😭😭😭😭😭
✅ روضة العلما ⚪️مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی 🔘حضرت رقیه سلام الله علیها زینب(س) سرپرست بچه ها بود. زینب (س) این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد. بی بی، تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا آمد خودش بخوابد.آی زن و مرد! زینب(ع) آمد روی خاکها بخوابد. تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکیها یک بچه بلند شده، هی می گوید: بابا! بابا! بابا! ای خدا! چه کار کنم؟ با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند بلند شد آمد جلوببیند چه کسی است؟ دید رقیه است. امروز برای امام حسین(ع) داد بزنید. رقیه گفت: من بابایم را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابایم اینجا بود. یک وقت دیدند غلامی آمد یک طبق هم در دستش است. یا الله! یا الله! این بچه دوید جلو روپوش را از روی طبق برداشت، دید سر بریده حسین(ع) است. سر بابایش را به سینه چسباند. صدا زد: بابا! چه کسی مرا یتیم کرد؟ یک وقت دیدند این بچه دیگر ناله نمی کند. وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است. ✍️ تحقیق و‌نگارش: سعید نسیمی سلام الله علیها
✅ روضة العلما ⚪️مرحوم آیة الله حاج آقا مجتبی تهرانی 🔘 حضرت رقیه سلام الله علیها حسین علیه السلام وقتی خداحافظی کرد که به میدان برود دختر سه ساله ای هم‌ داشت که آمد و اظهار عطش کرد. من این را در مقاتل دیدم، معلوم‌ میشود خیلی جگر پدر را سوزانده است. حسین علیه السلام جواب مثبت داد که می روم [شاید] برای تو آب بیاورم ... وقتی خاندان حسین علیه السلام به قتلگاه آمدند زینب علیها سلام بود سکینه علیها سلام هم بود و این بچه هم همراه آن ها بود زینب علیها سلام دست خود را روی چشمان او گذاشت یک وقت نبیند... ... این دختر هنگامی که در خرابه شام از خواب بیدار شد و بهانه بابا گرفت، یزید لعنة الله علیه دستور داد سر حسین علیه السلام را در ظرفی قرار دادند و پوششی روی آن کشیدند. گفت این را برای دختر ببرید. نگاه کنید خباثت چه می کند: طفل سه-چهار ساله، آن هم ‌دختر بچه، در دل شب؛ کارش منشأ خباثت است. وقتی روپوش را برداشت، نگاهی کرد و گفت این سر کیست؟ گفتند سر پدرت حسین علیه السلام است. با دست های کوچکش سر را بر داشت در حالی که مواظب بود از دستش نیفتد. چه بسا سر را به سینه اش گذاشته بود. گفت ای پدر چه کسی تو را به خون سرت خضاب کرده؟ چه کسی رگ های گردنت را بریده است؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ ✍️ تحقیق و نگارش: سعید نسیمی علیها سلام @majmaozakerine
✅ روضة الشهدا 🟢 مناسب برای گریز حضرت رقیه سلام الله علیها ⚪️ آن مرد آمد 🔘 روایت همسر شهید مدافع حرم زکریا شیری زمانی از رزمندگان تیپ ۸۲ سپاه صاحب الامر(عج) قزوین فاطمه چهار ساله خیلی بی تابی می کرد. چند وقت بعد از شهادت پدرش، عکس زکریا را برداشته بود و می گفت: «من فقط بابایم را می خواهم.» خیلی برایم سخت می گذشت. سخت تر از هر لحظه دیگری. خصوصا که پیکر پدرش هم نیامده بود. چشم انتظاری خیلی سخت است... فاطمه باور نمی کرد شهادت پدرش را. با اینکه می دانست پدرش شهید شده، اما یک روز گفت: «مامان شاید بابا بیاید مگر نه؟» گفتم: «نه عزیزم بابا شهید شده.» چند وقت پیش که بی تابی می کرد شعری به او دادم. گفتم: «این شعر را حفظ کنی بابا می آید و تو می توانی برایش بخوانی.» شعر ۶-۵ صفحه بود. چند روز بعد آمد گفت مامان شعر را حفظ کردم. گفتی حفظ کنی بابا می آید. انگار آتشم زدند. به خودم گفتم: «عجب حرفی زدم حالا جلوی بچه ام بدقول می شوم.» ناراحت بودم. درست فردای همان روز یعنی پنج سال بعد از شهادت زکریا خبر دادند پیکرش دارد می آید. زدم زیر گریه. گفتم: «زکریا تا بودی هر چه خواستیم فراهم می کردی؛ الان هم نگذاشتی پیش دخترمان بدقول شوم.» فاطمه بالاخره پیکر پدر را دید و شعرش را برای او خواند. ✍️ تحقیق و نگارش: فاطمه نسیمی سلام الله علیها @majmaozakerine
✅ روضة الاصحاب ♦️نافع بن هلال جملی (بجلی) از ياران امام على عليه السلام و يكى از پرتلاش ترین ياران امام حسين عليه السلام در كربلا بوده است. هنگامى كه امام عليه السلام سخنرانىِ معروف خود را در شب عاشورا خطاب به يارانش ايراد كرد و فرمود: «فإِنّي لا أرى المَوتَ إلّا شَهادَةً ، ولا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَما»: من مرگ را چيزى جز سعادت و زندگى با ستمگران را چيزى جز ملال نمى دانم. نافع پس از زهير بن قين از جا برخاست و گفت: به خدا سوگند ما از ديدار پروردگارمان (شهادت) ناخشنود نيستيم، و بر اساس نيّت ها و بصيرت هاى خود با دوستِ تو ، دوست و با دشمن تو ، دشمنيم . همچنین نافِع بن هِلال در رساندن آب به خانواده امام عليه السلام نقش مؤثّرى داشت. وى حوالى شب عاشورا، پرچمدار گروهى بود كه مأموريت داشتند تا آب تهيّه كنند.۱ نافع تیر انداز ماهری بود نام خود را بر تيرهايش نوشته بود و روز عاشورا با همان نشان ها ، آنها را پرتاب مى كرد و رجز می خواند: آنها را پرتاب مى كنم در حالى كه سوفارشان نشاندار است و ترس از آنها، براى جان ، سودى ندارد . سمّى اند و تند و تيز و زمين را از خود ، پُر مى كنند.۲ وقتی تیرهایش تمام شد شمشیر کشید و حمله کرد در حالى كه چنين رجز می خواند: من ، غلام يیمنی بجملى ام دينم ، همان دينِ حسين بن على است به سان جوانى قهرمان بر شما شمشیر مى زنم و خداوند ، عملم را ختمِ به خير مى كند.۳ سپس احاطه اش کردند و آن قدر به او ضربه زدند تا بازوهايش شكست و اسير شمر ملعون و همراهانش شد. شمر او را نزد عمر بن سعد ملعون بُرد. عمر به او گفت: واى بر تو اى نافع ! چه چيز تو را وادار كرد كه اين كار را با خود بكنى ؟ نافع در حالى كه خون وى بر محاسنش جارى بود گفت: پروردگارم مى داند كه مقصودم چه بوده است. شمر هم شمشيرش را بر كشيد. نافع به او گفت: بدان كه به خدا سوگند اگر از مسلمانان بودى، بر تو گران مى آمد كه خدا را با خون هاى ما ديدار كنى. پس ستايش، خدايى را كه مرگ ما را به دست بدترينِ آفريدگانش قرار داد. سپس شمر، او را كُشت.۴ در «زيارت ناحيه مقدّسه» مى خوانيم: «السَّلامُ عَلى نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ نافِعٍ البَجَلِيِّ المُرادِيِّ».۵ ✍️ تحقیق و‌نگارش: سعید نسیمی 📚 منابع: ۱.دانشنامه امام حسین،ج۶، ص ۳۷۳ ۲و۴.تاريخ طبري : ج ۵، ص ۴۴۱ ۳.المناقب ابن شهرآشوب : ج ۴، ص ۱۰۴ ۵.بحارالانوار، ج ۴۵، ص۷۰ علیه الرحمه ۱۴۰۱ @majmaozakerine
🔴لبخند امام حسين(ع) هر شب جمعه 💠عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود: 🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف هستم و آن حضرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدي (دهاتي) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند. 🔆فرداي آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شدم و در گوشه ي حرم توقف کردم. 🌸ناگهان آن جوان عرب معدي را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد، با لبخند به آن حضرت سلام کرد! ولي حضرت سيدالشهداء عليه السلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد. 🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده اي که امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مي دهند؟ 🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيري دارم و در چند فرسخي کربلا زندگي مي کنيم. شبهاي جمعه که براي زيارت مي آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ مي کردم و مي آوردم و يک هفته هم مادرم را مي آوردم. 🌸 تا اينکه شب جمعه اي نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببري! شايد تا هفته ي ديگر زنده نباشم! 🌸 به مادرم گفتم: امشب باران مي بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السلام رسانيدم. 🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هر شب جمعه که به کربلا مشرف مي شوم، حضرت امام حسين عليه السلام را مي بينم و ايشان با تبسم جوابم را مي دهند. 📚کرامات الحسينيه ج @majmaozakerine
✅ شور حضرت رقیه سلام الله علیها ♦️ درد دل دختر شهید مدافع حرم با حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻 کاری از محمد رسولی 1️⃣ بند اول برا خودم میخونم/ شبای بی قراری که من بابا ندارم/ تو هم بابا نداری اگه موهای سر مادر من سفید شده امید ما برای همیشه نا امید شده اگه من یتیم شدم همه دلخوشیم اینه که بابای من برا بابای تو شهید شده قربون حرم کوچیک تو / زندگیمه فدای تار موت روی پیشونی بابای من/ بوده همیشه اسم عموت سیدتی یا رقیه خاتون 2️⃣ بند دوم بابام بوده یکی از/نوکرای قدیمت همه کسم فدای/ دفاع از حریمت بخدا اگه سر از بدن ما جدا بشه خونمونو بریزن سوریه کربلا بشه همه خونوادمم فدا بشن برای تو نمیذاریم دوباره حرم تو خرابه شه ای فدای پدر و مادرت/جون منو پدر و مادرم افتخاره شدم بچهء/ یک شهید مدافع حرم سیدتی یا رقیه خاتون 3️⃣ بند سوم جاي خالي بابام/غصه هر شبيه رو قبر اون نوشتن/شهيد زينبيه براي من چيزايي كه براي تو بود نشد بعد بابا خونمون پره آتيش و دود نشد پدرم رفته ولي كسي منو كتك نزد صورت من كه مثه صورت تو كبود نشد هركي براي تو شهيد بشه/تو قيامته كه حالش خوشه كاش بشه براي تو جون بديم/غصه ي تو همه رو ميكشه سيدتي يا رقيه خاتون سلام الله علیها
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبک:واحد سوزناک حضرت علی اصغر(علیه السلام) متن:لالایی عزیزم لالایی... مداح:کربلایی لالایی عزیزم لالایی بریم توی میدون دوتایی گل پونهٔ من، روی شونهٔ من گلوتو بپوشون بابایی تو تنها دلیلِ، غریبی بابا تو غم‌نامهٔ، کربلایی چشاتو بذار، روی هم علی یه‌جوری برات، آب میگیرم علی نیاره خداا، که شرمنده‌شم پیش مادرت، من سرافکنده‌شم لالایی گل نازنینم خودت رو بچسبون به سینم که داغ گلوتو نبینم لالایی لالایی عزیزم تو تازه رو دستم خوابیدی بگو چیشد از، خواب پریدی چرا سرخ و زردی، مگه قهر کردی جواب باباتو نمیدی چشاتو میبندی، به اشکم میخندی مگه از بابا دل بریدی خدا نگذره ازت حرمله گرفته سرش از تنش فاصله امون از رباب، امون از حرم چه خاکی بریزم خدا رو سرم براتو میسازم مزاری میدونم که طاقت نداری سر از نیزه‌ها در نیاری لالایی لالایی عزیزم @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک:زمینه سوزناک حضرت علی اصغر(علیه السلام) متن:اینجوری که گرفتمت... مداح:کربلایی اینجوری که گرفتمت، رو سینم غریب‌ترین بابای رو زمینم تیر سه شعبه‌ای که به، گلوت خورد نذاشت یه سالگیتو من، ببینم کارتو کردی حرمله دلت خنک شد آخرش سه شعبه لازمش نبود بترس از آه مادرش میبینی خدا، گریه‌هامو پیش دشمنا میبینی خدا، بچمو رو دستم کشتنا میبینی خدا، داری میبینی خدا تا که دیدی لشکر روبروتو یهو دیدن سفیدیِ، گلوتو جای یه جرعه آب اومد، به سمتت شبیه اون تیری که کُشت، عموتو مِنَ الاُذُن اِلَی الاُذُن مِنَ الوَرید اِلَی الوَرید به اسباشون آب میدادن ولی به تو آب نرسید میبینی خدا، خونو از گلوش پاک میکنم میبینی خدا، شیرخوارمو هم خاک میکنم میبینی خدا، داری میبینی خدا سر تو افتاده به روی، دوشم صدای مادرت میاد، به گوشم زیر عبا گرفتمت، عزیزم با مادرت چه‌جوری روبروشم تیر سه شعبه زنده کرد خاطرهٔ میخ درو حرملهٔ مدینه کُشت یه بچه و یه مادرو میبینی خدا، زنده زنده آخر کُشتنش میبنی خدا، پیش چشم مادر کشتنش میبینی خدا، داری میبینی خدا @majmaozakerine
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه زمینه شب هفتم علی اصغر😭😭😭 حسن عطایی @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 اشعار ============================== گوش من سنگین شده بابا شنیدن مشکل است دست هایم راببین نازت خریدن مشکل است نا نمانده تاکه بردارم سرت را از زمین راس خونینت درآغوش کشیدن مشکل است لکنتی افتاده در گفتار من.. بابا ببخش با دهانی که شکسته بوسه چیدن مشکل است قدر چل سال از زمانه باز سختی دیده ام بیش از این پای شما بابا چکیدن مشکل است خواستم تاروی زانویم بگیرم این سرت دیدم انگاری دگر قامت خمیدن مشکل است مردم وزنده شدم تا در خرابه آمدی روی ماهت را به‌روی نیزه دیدن مشکل است از زبانت جمله ای گفتی؟ بگو تا بشنوم گوش من سنگین شده بابا شنیدن مشکل است 🔸شاعر: ============================= 🔹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣﷽❣ 📿 شب دوم محرم 📿 سلام فرمانده ( دنیا بدون تو معنایی نداره) دلشوره ای عجیب دارم توی سینه می دونم که اینجا دارن مَردُماشون از تو بغض و کینه برگرد حسین من اینجا جای ما نیست خیلی بی‌قرارم اینجایی که دیدم جای دخترا نیست دلم خونه پریشونه حسین این صحرا شبیه زندونه بیا برگرد که این صحرا دل زینب رو داره می سوزونه 📿حسین جانم دق میکنم حسین من بی تو که باشم می میرم عزیزم وقتی از تو بین این غربت جداشم میشه سرت جدا با لب های تشنه روو در روی چشمام می ریزن سرت با سنگ و چوب و دشنه تنت میشه ، حسین پامال میشی نیزه بارون وسط گودال زیر پاشون ، که می اُفتی به روی پیکرت میشه چقد جنجال 📿حسین جانم () ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با این چشای بی جون با این لبای پر خون با گیسوی پریشون هنوزم به خدا قشنگترین بابای دنیایی اومدی پدر تو خرابه ها قافله پر از عطر فاطمه است دست تو کجاست تا ببوسمش ای پدر تو این آخرین نفس بار آخره میزنم صدا بابا رُدَّنا اِلی حَرَمِ جَدِنا بابا **** با این چشای بسته با این لبای خسته با دندون شکسته هنوزم به خدا قشنگترین بابای دنیایی روضه های تو بین قتلگاه دیگه ای پدر باورم شده بعد کربلا تیکه ای از اون خیمه ی عمو معجرم شده میزدم صدا بین کوچه ها بابا رُدَّنا اِلی حَرَمِ جَدِنا بابا **** با زخم روی دیده با حلقوم بریده رنگ و روی پریده هنوزم به خدا قشنگترین بابای دنیایی گمشدم یه شب تو بیابونا دنبالم میگشت زجره بی حیا هیچکسی نبود من میلرزیدم تا به من رسید وامصیبتا ناله میزدم زیر دست و پا بابا رُدَّنا اِلی حَرَمِ جَدِنا بابا
مرا دوباره به این روضه راه دادی تو به قلب خسته ی من سوز و آه دادی تو پناه داده ای آقا به یک زمین خورده پناه بر دل این بی پناه دادی تو کسی که داشت تو را راه گم نخواهد کرد به نوکران خودت راه و چاه دادی تو اگر که لطف نگاهت نبود گریه نبود جلا به این دل غرق گناه دادی تو کسی که خاک شما شد بزرگ عالم شد همیشه نسبت کوهی به کاه دادی تو وَ شیوه های امیری خویش را یاد امیر و حاکم و هر پادشاه دادی تو مگر نه اینکه به بالین جون آمده ای چه رتبه ای به غلامِ سیاه دادی تو گدا نیامده جز اینکه پادشه رفته هر آنچه خواسته با یک نگاه دادی تو علی که خاتم خود را میان مسجد داد چرا میانه ی آن قتلگاه دادی تو؟
# نوحه واحد یا سنگین حضرت رقیه (س) خوش اومدی به دیدنم بابا دیر اومدی بی کفنم بابا سر تو روی دامنم بابا (خوش اومدی تو) داغ تو کرده بابایی پیرم از صورت تو بوسه میگیرم روی تو میبینم و می میرم (خوش اومدی تو) [بابای خوب من حسین جانم(۳) بابا حسین جان]۲ بابا بیا دو چشم خود وا کن سه سالتو بیا تماشا کن رویم ببین و یاد زهرا کن (بابای خوبم) [بابای خوب من حسین جانم(۳) بابا حسین جان] بابا بگو که پیکرت چی شد زیر سُمِ اسبا تنت چی شد واویلتا انگشترت چی شد(برات بمیرم) وقتی که تیر به حنجرت اومد خون از دو چشم خواهرت اومد به من بگو چی به سرت اومد (برات بمیرم) [بابای خوب من حسین جانم(۳) بابا حسین جان]