#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🔺بمناسبت شهادت حاج قاسم سلیمانی
قسم به جلوه ی ایمان و عصمت زهرا
بیا که شاد شود قلب حضرت زهرا
گناهکاری ما را ببخش آقا جان
به حرمت نظر لطف و رحمت زهرا
دعا برای محبین خود به لب داری
میان نافله ات، طبق عادت زهرا
شعاع نور بصیرت به ما عنایت کن
از آفتاب رفیع بصیرت زهرا
رسیده ایم که ما را علی شناس کنی
به پای مکتب درس ولایت زهرا
کمی به ما بچشان مزه ی عبادت را
قسم به گریه ی وقت عبادت زهرا
هزار شیر، چنان قاسمِ سلیمانی
گرفته اند شجاعت، ز غیرت زهرا
به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی
رسید با پرِ خونی به خدمت زهرا
اجازه هست شریک غم شما بشویم؟
برای ناله زدن در مصیبت زهرا
چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا
عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟!
چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟!
چه بوده علت اصلی غربت زهرا؟!
چه شد که چهره ی خود را ز حیدرش پوشاند؟!
مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟!
چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟!
چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟!
غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟!
چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟!
شاعر/ محمدجواد شیرازی
@majmaozakerine
#فاطمیه
#با_صورت_به_زمین
◾️اسماء گوید در روزی که حضرت زهرا علیهاالسلام بشهادت رسید، بمن فرمود:
📝 يَا أَسْمَاءُ ايتِينِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ، ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ: انْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ ادْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلا فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلي أَبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم. فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَي! يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ! يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا! يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْني! قَالَ: فَلَمْ تُجِبْهَا، فَكَشَفتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ: فَاطِمَةُ إذَا قَدِمْتِ عَلَي أَبِيكِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ السَّلامَ.
فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقَالا: يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ؟
قَالَتْ: يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً، قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا،
فَوَقَعَ عَلَيْهَا الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ: يَا أُمَّاهُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَتْ:
وَ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ: يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ.
قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاء: ُ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَي أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا، فَخَرَجَا حَتَّي إذَا كَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ، فَابْتَدَرَهُمَا جَمِيعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لا أَبْكَي اللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَي مَوْقِفِ جَدِّكُمَا فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ.
فَقَالا: لا أَوَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ سلام الله عليها قَالَ:
🥀فَوَقَعَ عَلِيٌّ عليه السلام عَلَي وَجْهِهِ🥀 يَقُولُ: بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟
كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّي فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ.
✍ ای اسماء، باقيمانده حُنوط پدرم را كه در فلان موضع است بياور و نزد سرم بگذار. اسماء ميگويد: وقتي من امر آن بانو را اجرا نمودم لباسش را روي خود كشيد و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم كه هيچ و الّا بدان كه نزد پدر بزرگوارم رفته ام. اسماء بعد از چند لحظه اي، آن بانوي مظلومه را صدا زد ولي جوابي نشنيد. باز صدا زد: اي دختر محمّد مصطفي! اي دختر بهترين كسي كه مادرش وي را حمل كرد. اي دختر بهترين كسي كه بر روي سنگريزهها پا نهاد! اي دختر آن كسي كه مقامش به «قابَ قَوْسَيْنِ أوْ أَدْني» رسيد! امّا جوابي نگرفت. وقتي اسماء لباس آن حضرت را از روي صورتش برداشت متوجّه شد كه حضرتش به شهادت رسيده است. اسماء بدن آن معظّمه را حركت ميداد و ميگفت: اي فاطمه، موقعي كه نزد پدر بزرگوارت رفتي سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان.
در همان زمان كه اسماء اين سخن را ميگفت حسنين عليهما السلام از راه رسيدند و گفتند: اي اسماء مادر ما در يك چنين ساعتي به خواب نمي رفت؟ گفت: مادر شما به خواب نرفته، بلكه به شهادت رسيده ست.
امام حسن عليه السلام روي نعش مادر افتاد و جسم مقدّس او را حركت ميداد و ميفرمود: مادر جان! قبل از اينكه روح از بدن من مفارقت كند با من تكلّم كن.
آنگاه امام حسين عليه السلام آمد و پاهاي مبارك مادر را حركت ميداد و ميبوسيد و ميفرمود: مادر جان! من فرزند تو حسينم، قبل از اينكه بميرم با من صحبت كن.
اسماء به ايشان گفت: اي فرزندان پيغمبر، نزد پدرتان علي برويد و آن حضرت را از شهادت مادرتان آگاه نماييد. حسنين عليهما السلام از خانه خارج و متوجّه مسجد شدند. هنگامي كه نزديك مسجد شدند صدا به گريه بلند كردند. گروهي از صحابه به حضور ايشان آمدند و گفتند: براي چه گريانيد؟! خدا چشم شما را نگرياند! شايد نظر شما به جاي خالی جدّتان رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه افتاد و از كثرت علاقه اي كه به آن داريد گريان شُديد؟ فرمودند: نه، اين چنين نيست. مادر ما به شهادت رسيده است.
حضرت امير عليه السلام پس از شنيدن اين خبر جانگداز، به صورت افتاد و فرمود: اي دختر محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به كه بگويم؟ من درد دلهاي خود را براي تو ميگفتم.
📚 کشف الغمه، ۲/۱۲۳
هرجا که تازیونش،پیچیده میشد
کشیده میشد،جای اون دریده میشد
صدای استخون دست،شنیده میشد
فاطمه دنبال علی،کشیده میشد
باید که در احیای حق،بدون شک رفت
فاطمه باز با درد اونهمه کتک رفت
علی رو از مسجد که میگردوند دوباره
چند روز بعد با حسنش،پی فدک رفت
گفت حسنم،میخوام یه مرد همرام باشه
دست حسن 8-7 ساله رو گرفت،تو مسیر هم امام حسن،سینه هاشو سپر میکرد چون خون علی تو رگ حسنه
هیبت علی رو داره
#مادرم_رو_من_حساب_باز_کرده
الهی برا هیشکی نیاد، رفت خونه گریه مادرشو ببینه
الهی هیچ مادری رو گریون نبینی
چی دارم میگم؟؟!!!
الهی هیچوقت نبینی یکی دست رو مادرت بلند کرده
الهی زمین خوردن مادرتو نبینی
مگه آدم یادش میره؟؟؟
😭😭😭😭😭😭😭
با منطقش فدک رو داد،اولی پست
دومی فهمید تو کوچه،راهشونو بست
از دو طرف دستاشو تا گذاشت رو دیوار
حسن جلوی مادرش،وا کرد دوتا دست
جلو نیا، مادر بریم
خوبه حیا،مادر بریم
تورو خدا مادر بریم
دستای بازتو ببند
تا مادرم باهام بیاد
#مگه_تو_ناموس_نداری
بزار با احترام بیاد
اگه الان کنار نری
داد میزنم بابام بیاد
چشات خونه، وای مادرم
نامرد،خون جلو چشاشو گرفته
من پسر بزرگ...
😭😭
رو پنجه پا وایساده، چند سال مگه داره؟
من پسر بزرگشم
نبین که قد من کوتاس
حرف دهانتو بفهم
مادرم،ناموس خداس
از هیبت تو معلومه
حسن دیگه براش عصاس
سیلیش نزن منو بزن
منو بزنید مادرمو نزنید
سیلیش نزن منو بزن
شد خون دهن
جون حسن
الهی هیچوقت کسی بی هوا تو گوست نزنه
برق از چشای آدم میره
تعادلمون از دست میره، خیلیا باصورت میفتن
خجالتم خوب چیزیه
دستو رو زن،کردی بلند
حالا فدک که پاره شد
برو تو کوچمون نخند
الهی دستت بشکنه، گوشواره مادرمو...
😭😭😭😭😭
همه میگفتن علی، چه گهواره ای شه
روزیکه بخونش،میبره تخته
این آخری بند نمیشه،علی تو خونه
بیرون میرفت تا فاطمش،راحت بمونه
گاهی تو مسجد گاهی تو نخلستونا بود
سر توی چاه میزاشت و میخوند غریبونه
9سال پیش اون شب زیبا،یادته حیدر
شوق نبی،لبخند طاها یادته حیدر
به دست زهرا،طلعت روی زهرارو دیدی یادته حیدر
جامه دامادی پوشیدی یادته حیدر
به دست زهرا،حنا کشیدی یادته حیدر
😭😭😭😭😭😭😭
یا زهرا(س)
سر فرو برده بزانوی غم ومی نالد
زند آتش غم جانکاه دل حیدر را
دست بردست زندازدل خودآه کشد
آخر از دست بدادست علی همسر را
دل او خون شده از فرقت یاری همدم
داده قرآن مجسم ز کفش کوثر را
کودکان برسر بستر به فغان می گریند
مرتضی مانده چسان جمع کند بستر را
یاد آرد که چگونه به گلش زخم زدند
نتوانست مدد یار شود دلبر را
یاد آرد که زاو غنچه ی گل پرپر شد
در زمانی که لگد زد عدو آن در را
غم زهرا(س) کمر شوهر او را خم کرد
داد از دست علی(ع) یار حمایتگر را
غم همسر طرفی سوی دگر چار یتیم
مانده حیران چه کند اینهمه بی مادر را
زینبش کار کند فاطمه آید نظرش
ای خدا صبر بده حیدر بی همسر را
شعر:اسماعیل تقوایی
یا فاطمه الزهرا(س)
لگدی خورد به در فاطمه افتاد زمین
وای از فاطمه وضربه به پهلو سنگین
فضه آمد به برش تا که مددکار شود
حال بانوی خودش دید بسی گشت حزین
گلی از ساقه شکستند که برخاک افتاد
غنچه اش پرپر وبی جان شده با ضربه کین
ناله ی یا ابتا از دل زهرا(س)آمد
مصطفی خون جگر خوردبه فردوس برین
ناله ی فاطمه آنسان دل هر عالم سوخت
که زد آتش به دل هر ملک عرش نشین
جان بسوزد که در آندم دل حیدر خون شد
بود آن صحنه تماشاگه آن یار غمین
دست بسته نتوانست که کاری بکند
اشکش آمد که دهد درد دلش را تسکین
سوی مسجد بکشاندند علی را با زور
خواست مانع بشود کوثر پیغمبردین
ضرب شلاق بیامد بروی بازویش
وای از اینهمه بیداد ز افراد لعین
شعر:اسماعیل تقوایی
شب آخر
دستان زهرا دست حیدر باشد امشب
بر هردوشان دیدار آخر باشد امشب
زهرا وصیت می کند مولا علی را
بستر ز اشک مرتضی تر باشد امشب
داند علی فردا دگر زهرا ندارد
با فکر فردا زار ومضطر باشد امشب
باشد علی با فاطمه مشغول نجوا
آخر وداع دو کبوتر باشد امشب
فردا دگر ماه علی اندر خسوف است
پایان وصل ماه و اختر باشد امشب
زینب که فردا غرق در اندوه گردد
دل ناگران در فکر مادر باشد امشب
فرداست که قرآن حق نقصان پذیرد
چون فصل پایانی کوثر باشد امشب
امشب وصیتهای زهرا جانگداز است
قلب علی را همچو آذر باشد امشب
بر صفحه ی آخر رسیده دفتر عشق
دلداده نالان بهر دلبر باشد امشب
این شام یلدای علی شام عجیبی ست
غرق نظر بر روی همسر باشد امشب
شعر :اسماعیل تقوایی
🔹شهادت حضرت زهرا (س)
🔹بانوای حاج میثم مطیعی
ریحانه ی من چه بر سرت آوردند
صد بغض به آه همسرت آوردند
غسل تنت از من چقدر وقت گرفت
یعنی چه به روز پیكرت آوردند
بی بی وصیت کرد: (یا علی غسلنی ولا تکشف انی..) منو از زیر پیراهن غسل بده، من رو شبانه دفن کن. امیرالمومنین فرمود: مشغول غسل دادن شدم به دستورات زهرا عمل کردم، یه وقت دیدن علی دست از کار کشید آی مادر....
غسل تنت از من چقدر وقت گرفت
یعنی چه به روز پیكرت آوردند
با دیدن جسمت بدنم می لرزد
با شستن پهلوت تنم می لرزد
با شستن زخم كوچه های نیلی
ای فاطمه دارد حسنم می لرزد
چشمم به غمه هماره ات افتاده
بر چشم پر از ستاره ات افتاده
وقتي كه رسيد دست من فهميدم
در كوچه دو گوشواره ات افتاده
زهرا رو غسل داد، کفن کرد، وقتی خواست بنده های کفن ببندم، زینبین صدا کرد، حسنین صدا کرد بیاید از مادر توشه برگیرید، امروز روز جدایست، حسن و حسین خودشون را به رو جسد مادر انداختن، دارن ناله می کنن، واحسرتا، وا حزنا، مادر مادر، مادر سلام ما رو به رسول خدا برسون، امیرالمومنین خدا رو قسم خورد، صدای ناله ی زهرا بلند شد، امام حسن و حسین به سینه چسبانید، امیرالمومنین فرمود یه وقت منادی صدا زد علی بچه ها رو بردار ملائکه ی آسمان به گریه شدن، اینجا حسنین تسلی داد، با امام حسن و حسین خداحافظی کرد، گذشت...
نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم
کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم
یه وقت علقمه بوی یاس گرفت...
مادر برات بمیره اباالفظل اباالفظل
نمی دونم وقتی ابی عبدالله اومد کنار نحر علقمه چی پشت حسین خم کرد، پهلوی شکسته مادر دید یا فرق شکافته ی برادر حسین جان....
ای اهل حرم میر علمدار نیامد
سقای حسین سید سالار نیامد
امشب حرم آل علی آب ندارد
رقیه شده بی تاب، علی خواب ندارد.
#روضه_حضرت_زهرا_س
#گریز_آقا_ابالفضل_ع
@majmaozakerine
4_5774050403771484082.mp3
3.67M
میثم مطیعی
@majmaozakerine
Moghadam-13981011[04].mp3
15.09M
🎤 سبـک : سـنـگـیـن
1398/10/11
#جوادمقدم
آرزوی همه ، یوسف فاطمه
برگرد امیر بی قرینه
@majmaozakerine
.
#حضرت_اباالفضل
#امام_زمان
#جواد_مقدم
#سنگین
آرزوی همه ، یوسف فاطمه
برگرد امیر بی قرینه
تنها شفای زخم سینه
منتقم ماه مدینه
ای نگار دلم ، شهریار دلم
ای ساحل آرامش من
ای هستی و آسایش من
برگرد تموم خواهش من
با چشمای گریون ندیه میخونم
با یه قلب محزون ندبه میخونم
هر جمعه برا تو ندبه میخونم
بیا ، بیا
... اَلعجل ، اَلعجل ، بقیة الله ...
وارث ذوالفقار ، ای به قلبم قرار
خورشید پشت ابر غیبت
معنی عشق بی نهایت
بیا تو ای دریای رحمت
شور شیرین من ، یار دیرین من
قربون اون دل صبورت
حس میشه تو دلم حضورت
کِی میرسه صبح ظهورت
چشم به جاده ی انتظار میدوزم
تو غم فراقت دارم میسوزم
گریه شده کار هر شب و روزم
بیا ، بیا
... اَلعجل ، اَلعجل ، بقیة الله ...
ای حبیب دلم ، ای طبیب دلم
نگاه نکن به روسیاهی
شرمندتم از پُر گناهی
برس به داد بی پناهی
ای عزیز خدا ، یابن زهرا بیا
دل خسته از این روزگارم
بی تو شبیه شوره زارم
کجایی ای باغ و بهارم
کجایی ای روضه خون کربلا
بیایی منتقم خون خدا
اَلعجل اَلعجل یابن مرتضی
بیا ، بیا
... اَلعجل ، اَلعجل ، بقیة الله ...
ای پناه حرم ، تکیه گاه حرم
پاشو حرم در اضطرابه
تو خیمه ها قحطی آبه
این آخرین حرف ربابه
پاشو ای یاورم ، ای امید حرم
قلب حرم آتیش گرفته
بال و پرم آتیش گرفته
چشم ترم آتیش گرفته
پاشو علم بگیر ای علمدارم
بازم پرچم بگیر ای علمدارم
دوباره دم بگیر ای علمدارم پاشو
... واویلا واویلا ، آه و واویلا ...
اَشجع الناس من ، پاشو عباس من
مگه باهام قهری اباالفضل
تشنه لب نهری اباالفضل
اِنکسره ظَهری اباالفضل
حالا که چشم تو خیس بارونه
لا به لای لب تو پُره خونه
زینب داره برات روضه میخونه پاشو
مثل ابر بارون گریه میکنم
با یه دل پُر خون گریه میکنم
با دستای لرزون گریه میکنم پاشو
... واویلا واویلا ، آه و واویلا ...
پاشو مشکل گشا ، حافظ خیمه ها
چشم انتظارته سکینه
مادرم اومد از مدینه
نذار تورو اینجور ببینه
کاشکی کاری کنی ، منو یاری کنی
حرم توی خطر نیفته
به خیمه ها شرر نیفته
زینب به دردسر نیفته
پاشو علم بگیر ای علمدارم
بازم پرچم بگیر ای علمدارم
دوباره پَر بگیر ای علمدارم
... واویلا واویلا ، آه و واویلا ...
@majmaozakerine