#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
در رگ رگش نشانهی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودک شهید که گفته یتیم بود؟
وقتی حسین سایهی بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟
در لحظههای پر طپش نوجوانیاش
با آن دل کبوتری و آسمانیاش
با حکم عمّه، عمّهی قامت کمانیاش
بر تل زینبیه بود پی دیده بانیاش
اخبار را به محضر عمّه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است
خورشید را به دیده شفقگونه دید و رفت
از دست ماه، دست خودش را کشید و رفت
از خیمهها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
میرفت پا برهنه در آن صحنهی جدال
میگفت: عمّه! جانِ عمو کن مرا حلال
دارد به قتلگاه سرازیر میشود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر میشود
کم کم خمیده میشود و پیر میشود
یک آن تعلّلی بکند دیر میشود
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است
::
دستش برید و گفت: که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم
در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش، آفرینِ پدر را شنیده است
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است
تیری که طرح حنجرهاش را بهم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده
یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه
ماندند در میانهی گرگان یک سپاه
فریاد مادرانهای آید که: آه، آه
دارد صدای اسب میآید ز قتلگاه
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند
✍ #محسن_عرب_خالقی
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
کیست این طفل های و هوی حسن
آخرین برگِ آرزوی حسن
هر زمان شانه میزدش زینب
بینِ آن شانه بود موی حسن
تاکه عباس روبرویش بود
تو بگو بود روبروی حسن
مانده است تا به قدرِ همتّ خود
که نگهدارد آبروی حسن
بچههای حسن همه شیراند
کربلا داشت شش سبوی حسن*
وقت دیدارِ او میان حرم
چقدر میرسید بوی حسن
یاکریمِ سرایِ زهرا بود
سومین مجتبای زهرا بود
بسکه پُر دیده جایِ بابا را
که ندارد هوای بابا را
یازده سال میشنیده فقط...
از عمویش صدای بابا را
روی دوش حسین میدیده
پنج نوبت ردای بابا را
سالها هم مواظبش بودند
نشنود ماجرای بابا را
سالها دیده بود ماهِ صفر
سالگردِ عزای بابا را
قاسمش گفته بود در گوشش :
دیدهام ردِّ پای بابا را
در رگش خون جاریِ حسن است
آخرین یادگاری حسن است
این پسر نازِ پنج تَن دارد
هم حسین است هم حسن دارد
چشمِ بَد دور چون امیرِ جمل
هوسِ جنگ تَن به تَن دارد
حرف او حرف ساختن نیست
جگرش بوی سوختن دارد
نیتاش را حسین میدانست
که بجای زره کفن دارد
دید با بالِ جبرئیلیِ خود
با عمو میلِ پَر زدن دارد
قامت او به قدِ شمشیر است
سپر از دست در بدن دارد
خواهرم نور عین ، عبدله است
حسن ابن حسین ، عبدله است
جایِ آن نیست استخاره کند
با سرانگشت هِی اشاره کند
یا که باید نماند و برود
یا بمیرد فقط نظاره کند
عمه محکم گرفته بازویش
آستین را کشید پاره کند
قدر انبوهِ زخمهای عموست
نَفسَش را اگر شماره کند
ناگهان در میان آن برزخ
قبل آنکه جگر شراره کند
دستِ او را کشید بابایش
پدرش آمده که چاره کند
میدود حال یک نفس به شتاب
اّجتمع عِدَةًُ مِن الاَعراب....
دید یک دشت سر به سر جمع است
دورِ او سی هزار ، سر جمع است
بینِ گودال رویِ آن مظلوم
تیغ و سرنیزه و سپر جمع است
دورِ آن شیب ازدحامی هست
پای آن شیب بیشتر جمع است
پیرمردان و ناجوانمردان
از حرامیِ خیره سر جمع است
از سنان و سهشعبه و از سنگ
از عصا دشنه و تبر جمع است
دید عمو را به هرطرف پخش است
دید او را که مختصر جمع است
عِدةًُ مِن جماعتِ الاَعراب
میزنندش چه بی حساب و کتاب
روی آن سینه تا به رو اُفتاد
سینه بر سینهی عمو اُفتاد
بیشتر غرق شد در آن آغوش
طفل در اَبرِ آرزو اُفتاد
یازده بار زیرورو شد آه
یازده بار زیر و رو اُفتاد
غرقِ ثاراله است عبدالله
بین لشکر بگو مگو اُفتاد
حرمله آمد و در این دعوا
نظرش زود بر گلو اُفتاد
عاقبت با عمو یکی شده بود
آن گلو این گلو یکی شده بود
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن میآمد
بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است
او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد زخم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود
چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند
حلقهها تنگتر از تنگتر از قبل شده
قلبها سنگتر از سنگتر از قبل شده
باید از بینِ همه رد بشود میداند
نه محال است مردد بشود میداند...
رد شد از حلقهی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن
بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقهی اسبان سواری
وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُمها
همهسو هولِ قدمها وعَلَمها
به خودش گفت کمی مانده برو از وسط اینهمه جامانده برو
پیش میرفت ولی حلقهی یک لشکر شد
متراکم متراکم متراکمتر شد
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد
از دل هلهلهها، هرولهها رد میشد
رد شد از حلقهی سرنیزه و از حلقهی شمشیر و کمانگیر و
کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و
لب گودال رسید و
ته گودل چه دید و...
که سنان بود و سنان داشت
نیزهای فاتحه خوان داشت
حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه جان داشت
آخرین تیر خودش را به کمان داشت
مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت
پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود...
پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد
تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد
راه یک تیرِ سهشعبه به دو حنجر اُفتاد
نالهای بین گلو بود که زهرا غش کرد
او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد
کاش جبریل جراحات دو تَن را میبست
کاش میشد که علی چشم حسن را میبست
باز از خاک حسن مادر خود را برداشت
شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت...
(حسن لطفی)
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام
از عموجان بیشتر بابا صدایت کردهام
عمه دستم را گرفته بود اما آمدم...
فکر کردی که عموجانم رهایت کردهام؟
مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را
ازدحامِ زخمهایت را روایت کردهام
خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم
پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کردهام
پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد
دید لشکر آمدم خود را عبایت کردهام
آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم
اینقدر گویم که در آغوش جایت کردهام
هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند
شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام
خواستند از تو جدا سازند من را که نشد
آه شرمنده اگر که جابجایت کردهام
آخرش من را مُشبک کردهاند این نعلها
راضیام خود را ضریحِ کربلایت کردهام
من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی
دیدی آخر جا میانِ بوریایت کردهام
آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد
دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام
سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت
حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
روضه سنگین شده و آه حسن بدحال است
فاطمه آمده با گریه بگو : وایحسین
عمهاش گفت نرو طفل ولی مینالید :
جان من رفته ببین جانب او وایحسین
ازدحام است شلوغ است شیوخ آمدهاند
عمهجان نیست... چهشد... گم شده... کو... وایحسین
رفت میدید که جمعاند خودش را انداخت
تا نگیرند از آن چشمه وضو وایحسین
بعدِ دستش بدنش را سپرش ساخته بود
زود اُفتاد بر آن سینه به رو وایحسین
هرکه میخواست عمو را بزند او را زد
سنگ انداخت تَرک روی سبو وایحسین
ابتدا روی تنش چند جراحت وا شد
بعد هم شد به نوک نیزه رُفو وایحسین
نیزهای خورد به پشت پسر و رد شد از آن
زده بیرون ولی از پشت عمو وایحسین
تا جدایش بکنند و به عمویش برسند
خم شده شمر زده چنگ به مو وایحسین
عاقبت دید جدا کردنشان ممکن نیست
حرمله آمد و زد بر دو گلو وایحسین
آخرین جملهی ارباب به گوشش این بود
مادرم آمده اینقدر مگو وایحسین
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۹)
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
اولجلسهای
تمامِ ماهِ محرم کران کران حسن است
حسن حسین شده پس"حسین جان"حسن است
حسن حسین شده تا حسین جلوه کُنَد
اگر حسین شنیدی بدان که آن حسن است
اگر ظهور کُنَد خیره خیره میبینیم
به هر نَفَس حسن است و به هر زبان حسن است
حسن شُکوهِ حسین و حسن شُکوهِ علی
حسن شبیهِ رسول است پس اذان حسن است
بر آستانِ علی آمدیم و فهمیدیم...
هم آستان حسن است و هم آسمان حسن است
به شانهی حَسَنش تکیه داد زهرا گفت :
که تکیه گاهِ تمامیِ خاندان حسن است
حسین گفت "اَخی خیرُ مِنّی و یعنی
امامِ کربُبلا نیز بی گمان حسن است
بیا به میمنه و میسره زمانِ نَبَرد
ببین به کرببلا شورِ هر جوان حسن است
که ضربِ تیغِ علیاکبرست یا حسن و
که تیرِ حضرت عباس را کمان حسن است
حسن غریب شد اما خدا گواهِ من است
تمامِ مقصد این روضهها همان حسن است
(حسن لطفی
بسماللهالرحمنالرحیم
#دودمه_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
گم شدم در توو در نامِ تو پیداشدهام
یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله
من فقط بینِ همه در بقلت جا شدهام
یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله
(حسن لطفی)
۱۱
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
بر زمین فتاده عموی من هست من
عمه جان رها کن ز مرحمت دست من
شد شکسته جبین
شده نقش زمین
عمه زینب۲
بنگر خون چکد از بدنش عمه جان
پر ز تیر و سنان گشته تنش عمه جان
گشته ام بی شکیب
عمو مانده غریب
عمه زینب۲
بر زمین فتاده ذکر لبش یا رب است
جان من از غم غربت تو بر لب است
بر عمو چشم تر
می شوم من سپر
عمه زینب٢
بنگر بین مقتل که چه غوغا شده
در کنار عمو لبریز اعدا شده
شمر دون پلید
سوی مقتل دوید
عمه زینب۲
می روم تا کنم جان به فدای عمو
خون من می شود رمز بقای عمو
می شوم جانفدا
دستم از تن جدا
عمه زینب۲
بین دشمن روم تا عمه جولان دهم
به ره عموی غریب خود جان دهم
می شوم روسپید
در ره او شهید
عمه زینب۲
#رضا_یعقوبیان
#زنجیرزنی #زنجیر_زنی
#سبک_به_تماشا_بیا_ای_پسرفاطمه
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
۲۵
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
دخت شاه اولیا
عمه دستم کن رها
روم کنم یاری،عموی تنها را
غرقه به خون بینم،یوسف زهرا را
مظلوم عموجانم۲
می روم سوی عمو
تا بگیرم آبرو
عمو بود هستم،دل به عمو بستم
تا بهر یاری اش،جدا شود دستم
مظلوم عموجانم۲
کن نگه از خیمه گه
عمه جان بر قتلگه
از این مصیبت ها،صحرا شده غمناک
حسین گل زهرا،افتاده روی خاک
مظلوم عموجانم۲
خون چکد از پیکرش
شمر بی دین در برش
با خنجر بران،در برش استاده
عموی مظلومم،بر زمین افتاده
مظلوم عموجانم۲
دشمن آل عبا
کن عمویم را رها
من آمدم تا که،او را کنم یاری
تا در ره مولی،خونم شود جاری
مظلوم عموجانم۲
من در آغوش عمو
کرده کسب آبرو
در راه عشق او،من جانفدا هستم
فدای او گردم،افتد ز تن دستم
مظلوم عموجانم۲
در رهش جان می دهم
جان به جانان می دهم
بسته دو چشم او،با نگه من شد
آغوش عمویم،قتلگه من شد
مظلوم عموجانم۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_با_نوای_کاروان
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
150.8K
#زمینه
#زنجیرزنی #سه_ضرب
#شب_پنجم_محرم
🎤کربلایی یاسین قنبری
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
۲۳
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
عمه زینب
ببین عموی من شده تنها
اسیر رنج و درد و محنت ها
میان قتلگه شده غوغا
گرچه کوچکم هستم همچو شیر
بر من باشد عمو حسین امیر
بهر یاری پور فاطمه
رهایم کن دست مرا بگیر
عبد اللهم یتیم مجتبی۴
عمه زینب
غریبی عمو شده معنا
افتاده بر زمین گل زهرا
کرده عمو به قتلگه مأوا
جز خدا را صدا نمی کنم
خود را از حق جدا نمی کنم
گر جان عبد الله فدا شود
عمو را من رها نمی کنم
عبد اللهم یتیم مجتبی۴
عمه زینب
ظلم عدوی دین شده افزون
دلم شده از این مصیبت خون
آمده بهر کشتنش ملعون
عمو را کن دشمن دون رها
شرمی کن از پیغمبر خدا
جای حسین فاطمه بیا
دست من را کن از بدن جدا
عبد اللهم یتیم مجتبی۴
عمه زینب
بنما نگه به اشک و آه او
به خیمه ها بود نگاه او
لبریز خون شد قتلگاه او
کشته ی دست اشقیا شوم
از درد و رنج و غم رها شوم
با تیر حرمله ی بی حیا
در آغوش عمو فدا شوم
عبد اللهم یتیم مجتبی۴
#رضا_یعقوبیان
#سبک_تسبیحات_حضرت_زهرا
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
232.1K
#زمینه
#زنجیرزنی #سه_ضرب
#شب_پنجم_محرم
🎤کربلایی یاسین قنبری
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
۳
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
عمه نگهی بنما(گردیده عمو تنها)۲
در مقتل خون دارد(با خالق خود نجوا)۲
عمه ی مظلومه دستم رها کن
بهر یاری او بر من دعا کن
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
از نسل دلیران و(کودک ولی چون شیرم)۲
ای عمه ی مظلومه(بر قلب عدو تیرم)۲
گرچه بر مجتبی نور دو عینم
در راه دین فدایی حسینم
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
از بس که غریب است او(خواهم ز حی سبحان)۲
در راه عمو عمه(جانم بشود قربان)۲
عمه جان بنگر عمو غریب است
در موج خون تنها و بی شکیب است
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
در حال مناجات و(افتاده روی خاک است)۲
زین داغ و مصیبت ها(خون دیده ی افلاک است)۲
آید به گوش من هل من معینش
خون ریزد از پیکر و از جبینش
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
بنگر بدنش در خون(بر روی زمین افتاد)۲
با خنجر کین دشمن(بالای سرش استاد)۲
بنگر ای عمه قامتم خمیده
شمر با خنجر خود از ره رسیده
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
این گل که شده پرپر(باشد به علی کوکب)۲
دشمن تو مکن شادی(با اشک غم زینب)۲
دشمن دست عمویم را رها کن
به جای او دست مرا جدا کن
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
ای دشمن بی پروا(بگذشته ام از جانم)۲
در مقتل خون چون او(شد عرصه ی جولانم)۲
دل برده از من عمو با نگاهش
جان خود می کنم فدا به راهش
عمه جانم زینب داد از غریبی۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_زینب_زینب_زینب
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
289.3K
#زمینه
#زنجیرزنی #سه_ضرب
#شب_پنجم_محرم
🎤کربلایی یاسین قنبری
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
۱۲
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
عمه ببین عمویم،تنها شده به مقتل
مگر که او نباشد،فرزند ختم مرسل
مظلوم عمو عموجان۲
عمه نما رهایم،دیگر مکن صدایم
خواهم روم برایش،جان را فدا نمایم
مظلوم عمو عموجان۲
در غیرتم عجیبم،عمو بود حبیبم
عمو به قتلگاه است،زین درد بی شکیبم
مظلوم عمو عموجان۲
رنگ از رخم پریده،ریزد سرشک دیده
صدای غربتش را،تنها خدا شنیده
مظلوم عمو عموجان۲
عمه ببین به میدان،عموی من غریب است
میان جمع دشمن،تنها و بی شکیب است
مظلوم عمو عموجان۲
من از کنار عمه،تا غربتش شنیدم
از روی آن بلندی،سوی عمو دویدم
مظلوم عمو عموجان۲
من غنچه ی شکفته،در گلشن ولایم
فرزند خردسال،امام مجتبایم
مظلوم عمو عموجان۲
فرزند مجتبایم،از نسل مصطفایم
در راه دین و قرآن،آماده جانفدایم
مظلوم عمو عموجان۲
دشمن بدان چو بابا،با قدر و با جلالم
در قتلگاه این دشت،شد موسم وصالم
مظلوم عمو عموجان۲
دشمن بدان که هستم،از نسل اشجع الناس
بهر دفاع از دین،رزمنده ام چو عباس
مظلوم عمو عموجان۲
دیدم عموی مظلوم،در موج خون تپیده
آمدم و به راهش،دستم شده بریده
مظلوم عمو عموجان۲
بوده ز روز اول،شهادت آرزویم
جان می دهم به راهش،در بغل عمویم
مظلوم عمو عموجان۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_دوباره_مرغ_روحم
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
206.3K
#زمینه
#زنجیرزنی #سه_ضرب
#شب_پنجم_محرم
🎤کربلایی یاسین قنبری
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
۱۶
(حضرت عبد الله ابن الحسن ع)
ای یتیم حسن،شمع هر انجمن
کربلا بوده ای،غرق رنج و محن
دیده ای شمر از ستم و کینه
بنشست با خنجر روی سینه
ای عموجانم۴
عمه جان از دلم،رفته تاب و توان
افتاده بر زمین،عموی مهربان
عمه ی مظلومه رهایم کن
بهر جانبازی تو دعایم کن
ای عموجانم۴
از چه تنها شدی،ای عموی غریب
زین همه ظلم و کین،شده ام بی شکیب
کی بود این زخم ها سزای تو
آمدم گردم به فدای تو
ای عموجانم۴
یوسف فاطمه،از تو شرمنده ام
مرو از پیش ما،من هنوز زنده ام
گشته از داغت دلغمین عمو
از چه گشتی نقش زمین عمو
ای عموجانم۴
خون پیکر من،عمو جاری شود
نخل دین نبی،آبیاری شود
من که هستم چون قاسم آزاده
دست من در راه تو افتاده
ای عموجانم۴
گشته پابست تو،ای همه هست من
در رهت ای عمو،شد جدا دست من
یا عمو گشته وقت جولانم
بگذرم از دست و سر و جانم
ای عموجانم۴
زین همه غربتت،جگرم خون شده
بنگر از غمت،عمه محزون شده
ای عمو بشکسته پر و بالم
زیر تیغ دشمن به تو نالم
ای عموجانم۴
#رضا_یعقوبیان
#سبک_همه_جا_بروم
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین