#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکهتکه ز عقیق یمنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دلشکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و میافتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است
قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشانشدنت معلوم است
فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفنداشتنت معلوم است
گوشهی دیگر فرق تو در این امنیتِ
خواهران و حرم لطمهزنت معلوم است
ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد
شکر این لحظهی آخر بدنت معلوم است
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
در بسترش نشسته فقط آه می کشد
با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد
در بسترش نشسته سرش درد می کند
می سوزد از درون جگرش درد می کند
یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت
در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت
این عمر کم به غربت و تبعید سر شده
با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده
عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است
یعنی میان غربت و زندان گذشته است
هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود
فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید
مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید
شب می رسد دوباره بیار آفتاب را
در پای بسترم برسان عشق ناب را
ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها
سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها
آمد کنار بستر بابا نشست و بعد...
بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد
دارد وصیت پدر آغاز می شود
دارد زمان گفتن صد راز می شود
با احتضار و حال و هوای غروبی اش
دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش
می خواست تا عبای پیمبر در آورد
عمامه و قبای پیمبر درآورد
می دید در رخ پسرش اقتدار را
می داد دست مهدی خود ذوالفقار را
ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار
اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد
بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد
بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد
خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟
هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟
فرمود از غم دل ما زار گریه کن
از غصه های حیدر کرار گریه کن
بر مادری که پشت در افتاد بر زمین
بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن
هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم
با یاد مجتبی دم افطار گریه کن
بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن
بر پیکر فتاده به دریای علقمه
بر حسرت نگاه علمدار گریه کن
آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد
شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد
برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن
بر آن تن شکسته و پامال گریه کن
بر خواهری که آمده گودال قتلگاه
رفته کنار پیکرش از حال گریه کن
بر چشم خونفشان علمدار کربلا
بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن
ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده
فرمود گریه کن به تن مختصر
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت
باگریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
خاکی شده است موی سرت گریه میکند
این ظرف آب بر جگرت گریه میکند
برروی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند
با احترام آمد و با احترام ماند
پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند
وای از زنی که در وسط ازدحام ماند...
احساس های خواهری اش لطمه خورده بود
حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
امشب دو دیده ام ز غمت پرستاره است
آن را که نیست چاره بجز این، چه چاره است
در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم
دل را به یاد مقتلت از جان کناره است
با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است
مهدی ز ره رسید و سرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است
در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است
گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است
هر چه ز لشگری طلبید آب، جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد
دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لب هایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🏴#امام_زمان_عج
🏴#کربلا
🏴#سبک_زمینه_شور
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
میسوزه از پا تا سرم
(بیا بیا ای پسرم)۲
بیا ببین خون جگرم
(بیا بیا ای پسرم)۲
بیا ببین ای پسرم
که جون نداره پیکرم
بیا که زهر کینه زد
آتیششو به جگرم
پریشونه حال و هوام
غریب شهر سامرام
حسن غریب سامرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بیا بگیر رو پات سرم
(بیا بیا ای پسرم)۲
این دم آخر مضطرم
(بیا بیا ای پسرم)۲
بیا ببین تو حالم و...
ببین شکسته بالم و...
این دم آخر تشنه لب
به یاد اون گودالم و...
میسوزه از عطش لبام
یاد حسین و کربلام
حسین غریب کربلا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
چشم انتظارتیم آقا
(قائم آل مصطفی)۲
تا کی باشیم ازت جدا
(قائم آل مصطفی)۲
بیا ای آرزوی ما
بده به این دنیا صفا
منتظره مادر تو
دیگه ظهور کن و بیا
ای آخرین مولا بیا
منتقم زهرا بیا
یابن الحسن آقا بیا
🏴#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد_سنگین
🏴#زمزمه
🏴#روضه_کربلا
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
امامی که به حج نرفته
تو شهر سامره غریبه
میسوزه از آتیش زهر و
اسیر قومی نانجیبه
یه عمره که،خونه براش زندون شده
یه عمره که،ابر چشاش بارون شده
حالا دیگه،مضطر و نیمه جون شده
دوای دردش زهره
که میشه راحت آقا
داره میسوزه اما
افتاده یاد زهرا
میخونه زیر لب هی
مهدی کجایی بابا
یا عسکری یا مولا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
امامی که قلبش رئوفه
سوخته تموم تارو پودش
رنگش پریده میکشه آه
گرفته زهر همه وجودش
رو خاکا سر،میذاره تا مهدیش بیاد
میدونه که،پسر به دیدنش میاد
آخه دلش،تنگه براش خیلی زیاد
دلی شکسته داره
این لحظه ها میباره
به غیر مهدی،آقام
مگه کسی رو داره
شبیه ما برای
دیدارش بیقراره
یا عسکری یا مولا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
امامی که آب حیاته
جون میده با لبای تشنه
به یاد اون جد غریبش
که سر بریدنش با دشنه
با زهر کین،تورو شهید کردن آقا
ولی نشد،سر تو از بدن جدا
پاره نشد،جسم تو زیر مرکبا
نبودی کربلا که
جدتو سر بریدن
جسم مطهرش رو
به خاک و خون کشیدن
با نعل تازه از رو
ی پیکرش دویدن
غریب حسین حسین وای