🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_دهم
پشت یک وانت که کلی وسیله بار زده بود سوار شدیم.
چادرم خاکی خاکی بود ، با حال نزار یکجای تنگ گوشه وانت خودم را جا کردم ، مرتضی بالای سرم روی بار نشسته بود و باد به صورتش میخورد ، حال اشک ریختن هم نداشتم فقط خیره بودم و تصویر پدرم از جلوی چشمانم رد نمیشد ، چقدر بی خبری سخت بود.
یک ساعتی راه پیچدرپیچ طی شد ، حالت تهوع داشتم و خداخدا میکردم این زمان به پایان برسد .
پیشازظهر به روستا رسیدیم حجم آوار و ویرانی بهحدی بود که نه کوچهای مانده بود و نه راهی .
دوتا ماشین نیروهای امدادی مستقر بودند و مردم مشغول آواربرداری ، کنار قبرستان هم عدهای مشغول شیون .
مرتضی پیش افتاد ...
پشت سرش افتان و خیزان میرفتم
به اولین آشنا که رسیدیم مرتضی سراغ پدرم را گرفت ، از صحبتهای آنها چیزی متوجه نمیشدم فقط دیدم که مرتضی سر تکان داد و متأثر شد...
روی زمین پهن شدم هیچ توانی برای ایستادن نداشتم ، با همه توانم فریاد زدم:
باباااا
_آب بیارید ...
آب بیارید ...
صدایش را گنگ میشنیدم :
_طیبه طیبه !!!
به خدا هیچی نشده
آب به صورتم میپاشید چشمهایم را بهزحمت باز کردم چند نفر دورم جمعشده بودند
+مرتضی بابام کجاست ؟؟!!!
_ این آبو بخور...
خوبه به خدا ...
خوبه داره میاد اینجا ...
+دروغ میگی...
بابام مرده حتماً ...
مرتضی دروغ میگی...
از دور صدایش را شنیدم ...
خودش بود :
+مرتضی...
آهای مرتضی ...
بهشدت مرتضی را کنار زدم و دیدمش ...
پدرم خاکآلود به سمتم میآمد...
خدایا شکرت یکی از زیباترین لحظات عمرم را در آن دم حس کردم ، آغوش پدرم امنترین جای دنیا بود در حین بوسیدن پدرم دیدم که مرتضی سجده شکر میکند.
بعد از دو روز بالاخره نفسم به ریههایم رسید.
نیم ساعتی به گفتوگو پرداختیم و بعد با مدیریت بابا ما هم مشغول امدادرسانی شدیم.
ساعات و روزهای سختی بود ، در روستای کوچک و تقریباً خالیازسکنهی ما حدود پانزده نفر کشتهشده بودند ، زخمی هم کم نبود بحث اسکان موقت ، غذا ، دارو و درمان ، دنیای کار بود و خدا را شکر پدرم مرد روزهای سخت ، اوضاع را مدیریت میکرد.
سه روز سخت را پشت سر گذاشتیم تا آن شب که زندگی مان وارد فاز جدید خود شد ...
#ادامه_دارد ...
#سلام_مولای_مهربانم♥️
به همین زودی ،
🌱در یک صبح روشن معطر ،
تو با گام هایی 👣از جنس بهار ،
باز می آیی
و صدای گرمِ پدرانــه ات ،
صحن سردِ جهان را ❄️
پر می کند
و ما با معجزه ی محبت تو ❤️
زنده می شویم و به سوی تو پر میکشیم...
ای صبح روشن امید طلوع کن ..
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
●🖤●🖤●🖤
◾️#وفات_حضرت_زینب
🥀یا زینـب! اتفــاق تـو را
شـنباد هیچ حادثهای،
دفـن نمےتـوانـد ڪرد😢
شڪـوه ایستـادنـت
تاریخ است◾️•••••]
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
صوت کتاب «انسان 250 ساله» دوران امام باقر علیه السلام_0009.mp3
1.88M
#مسابقه
#کتاب «انسان ۲۵۰ ساله»
دوران #امامباقر علیه السلام (۹)
حفظ این بذر سبز تشیع، به چیست؟ به این است که یک عده ای را بگمارند، افرادی را مأمور کنند در سرتاسر دنیای اسلام برای اینکه آن کسانی که تحت تأثیر این تبلیغات و تعلیمات عالیه قرار می گیرند، اینها اشکالاتشان را با آنها برطرف کنند و مطرح کنند؛ و معرفت بیشتری پیدا کند، تحت تأثير القائات دشمن قرار نگیرند، اشتباه نکنند، پیوستگی شان را با همدیگر حفظ کنند، خلاصه یک تضمین کافی برای سبز شدن این بذرهای سالم در آن سرزمین آماده و مستعد به وجود آوردن.
یکی از کارهای امام باقر همین بود، که کسانی را از شاگردان خود و از دوستان خود تربیت کند، بالا بیاورد، به صورت اختصاصی آنها را مورد توجه قرار بدهد - شاگردان ویژه آن حضرت -
بعد آنها را به همدیگر وصل کند و در سرتاسر دنیای اسلام آنها را به عنوان یک قطبی، یک رکنی، به عنوان وکیل خود، نایب خود بگذارد که آنها کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامه تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به گردن بگیرند و به عهده بگیرند.
این سازماندهی پنهانی امام باقر بود، که از زمان قبل از امام باقر شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت یک هیجان بیشتری پیدا کرد و البته در زمان امام صادق و امام موسی بن جعفر به اوج خودش رسید؛ این هم کار دیگر بود، که کاری بود بسیار خطرناک.
لذا شما می بینید در روایات، بعضی از اصحاب امام باقر عليه الصلاة والسلام به عنوان «اصحاب السّر» شناخته شدند، مثل جابر بن یزید جعفی.
جابر جعفی به عنوان اصحاب السّر، یکی از راز داران [بود].
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
📝 متن
و
🎙صوت
💎مــــسابقه
⬅️ قسمت نهم
🔺سوال مربوط به امروز :
❇️نام برخی از یاران امام باقر علیه السلام چه بود و چرا این لقب را داشتند؟
✨لطفا با دقت متن رو بخونید و جواب رو کپی نکنید
💫ارسال پاسخ به آیدی زیر
@LABAYKA_YA_MAHDY
🕗 مهلت پاسخگویی فقط تا ساعت ۲۰ امشب ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایران_قوی
🔴🎥 چی بودیم چی شدیم
(قسمت دوم :عملکرد جمهوری اسلامی ایران در آموزش و پرورش و دانشگاه ))
🔺میگه انقلابی که ۴۰ سال ثمر نداده، از این به بعدم نمیده !!
👆 پس اینا چیه؟
🇮🇷هیئت فرهنگی مذهبی و موکب حضرت جواد(علیه السلام)شهرستان مرودشت ↙️
🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#غیبت
#قیامت_حقالناس
🟢ترک غیبت قسمت اول
•غیبت از گناهان کبیره و حق الناس است.
خدا از حق خودش میگذره ولی در مورد حق الناس ميفرمايد: خودتون دوتا برید همديگرو راضی کنید.
🔅 تعریف غیبت : هرنوع گفتار و رفتاری که ما در غیاب کسی انجام بدهیم و اون شخص راضی به اون رفتار و گفتار نباشه غیبت محسوب میشود.
آیا خوبیها رو بگیم چی؟؟؟؟
🌀 اگر فرد راضی باشه مشکلی نیست، گفتن اخلاقيات خوب، مثل صبوری، مهربانی، جایز است شاید باعث تشویق افراد هم بشود.
⛓غیبت، هم گفتار رو شامل میشه هم رفتار رو.
•مثلا شخصی قد بلند وارد مجلس میشه و ما با حرکات دست مسخرش میکنیم این غیبت و حق الناس است؟
❔❔آیا در مورد همسرم، فرزندم وخواهرم و .. پیش کسی صحبت کنم. غیبت محسوب میشود؟؟؟ 🤔
🎭 اگر فرزندان ما خطایی کنند یا نقصی دارند ... اگر بدون رضایتشان پیش کسی بگوییم غیبت است، حتی اگر اون شخص دوست ما یا خواهر یا مادر ما باشد.
💭 قاعده ی کلی قرآن: من همانا گله و شکایت هایم را پیش خدا میگویم {آیه ی قرآن}
🕸 غیبت جزو گناهان کبیره هست و ترک آن از واجبات است.
با ترک غیبت در خیلی مواقع محبوبیت بیشتری بدست می آوریم و با غیبت، رزقها و محبوبیت ها تا حدودی از دست میرود.
خدا به اندازه ی نخ لای هسته ی خرما به کسی ظلم نمیکنه، همه اینها چینش و دومینوی الهی هست 👌🏻✨
ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🖤🖤اقیانوس صبر باشیم همچون زینب سلام الله علیها 👌
قضاوت با شما 👆👆
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🌸دوست داری بری جبهه؟
🍃دوست داری مدافع حرم شی؟
🌸دوست داری شهیــد شی؟☺️
🍃دوست داری عاقبت بخیر شی؟
خب همین الان🤺
تو جبهه بزرگتری هستی😍
👈👈 با نفـــست بجنگ و جهاد کن تا به پاداش شهادت برسی⚔
به این میگن جهاد اکبر✌️🏾
💥آیٺ الله جـاودان: اگہ کسےدرجنگ
شهـیدبشه یڪبارشهـیدشده
اماکسے اگه
باهـــــوای نفـس خودش بجــنگه
هــرروزشـهـیدمیــشه 😊
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🎊 نوبتی هم باشه
نوبت اعلام برنده امشبمون هست👌👌
🏅برنده مسابقه امشبمــون
خانم باقری چهار شماره آخر 3994 هستند
لطفا پیام بدید برای تحویل جایزه🎁
🎊🎊مبارکتون باشه🎊🎊
ان شاءالله شما برنده فرداشب ما باشید 🌺🌺
پاسخ صحیح:
👈 نام برخی از اصحاب حضرت
اصحاب السر بود
علت نام گذاری حضور فعال در سازماندهی پنهانی امام علیه السلام و راز نگهداری آنها بود
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_یازدهم
با تمام علاقهای که بین ما بود اما همیشه مراقب حریمها بودیم .
خود مرتضی پسر باتقوایی بود که بیشتر از من دقت داشت
با این حال،گاهی متوجه نگاهای متفکرانهی پدرم شدم و خجالت می کشیدم.
روزهای سختی بود کمبود آب ، غذا ، جای استراحت، آدمهای داغدار ، خلاصه در آن ویرانه تاریک هیچ نقطهی سپیدی به چشم نمیخورد
بعد از نماز، سجده شکر طولانی داشتم بابت این روزها...
مادربزرگ و پدربزرگم شب زلزله تهران بودند اما خانه آنها نیمه ویران شده بود ، بخشی از خاطرات کودکی ما زیر خروارها خاک مدفون بود و تنها یک اتاق کوچک باقی مانده بود که این روزها در این اتاق زندگی می کردیم.
بعدازظهر آن شب خاص هر سه از خستگی سه روز کار سخت تقریباً بیهوش شده بودیم ، گوشه خانه ویرانشده مادربزرگ و پدربزرگ یکی دو ساعتی استراحت کردیم.
بابا با تکهای پارچه برای من جای خواب درست کرده بود که جلوی مرتضی معذب نباشم .
بعد از سه روز اوضاع در روستای ما قدری آرامتر شده بود برای پخش شام و سرکشی رفتیم و بازگشتیم از شام سادهای که پخش کرده بودیم مقداری مانده بود هر سه دور سفره نشستیم ، چراغ نفتی فضا را کمی روشن کرده بود.
بابا شروع به صحبت کرد:
_ مرتضی...
طیبه ...
من با شما دوتا چیکار کنم ؟؟؟؟
جرات نگاه کردن به کسی را نداشتم فقط سرم را پائین انداختم مرتضی با حیا گفت :
+ دایی جان چی شده مگه خطایی داشتیم خداینکرده !!!؟؟؟
بابا با صبوری ادامه داد ، معلوم بود برای بابا هم آسون نیست :
_ببینید بچهها من آدم مقیدی هستم وقتی میبینم که شما بهم علاقه دارید و این کشش رو حس میکنم نمیتونم دست روی دست بگذارم و شاهد باشم درحالیکه به هم نامحرم هستید نگاههای ...
مرتضی وسط حرف بابا پرید با خجالت تمام و صدایی که از ته چاه درمیآمد گفت :
+ دایی جان به خدا اینجوری هم نیست
_میدونم اما منم یه وظیفهای دارم دیگه ، تصویر بابات از جلوی چشمهام رد نمیشه ...
بابایم با بغض ادامه داد :
_مرتضی تو امانتی دست من ...
طیبه هم که نور چشمهام و یادگار حسرت زندگیمه
بغض بابا نرم ترکید اشکهای گرم و داغ هر سه جاری بود ...
چند ثانیه سکوت...
بعد بابا سرش را بالا گرفت و گفت :
_ یک سوال میپرسم و پاسخ واضح میخوام مرتضی تو قصد داری با عطیه ازدواج کنی ؟!
بدون اینکه نگاه مرتضی کنم حس کردم که برگشت و رو به سمت من کرد همینطور که صورتش به سمت من بود با من و من گفت:
+ بله دایی جان این آرزوی منه ...
بابا سریع از من پرسید :
_تو چی تو دلت میخواد زن مرتضی بشی ؟!
سرمو بالا آوردم :
+یعنی چی بابا جان وسط این خرابه تو این شرایط بین این مرگومیر آخه این چه سؤالیه؟؟؟
بابا کمی تندتر و بلندتر پرسید:
_ جواب من یک کلمه است تو هم دوست داری مرتضی رو یا نه ...
هنوز سنگینی نگاه مرتضی روی صورتم بود زیر نور کمسوی چراغنفتی صورت پدرم با آن چشمهای زمردینش میدرخشید ، اشکهایم را پاک کردم محکم و کمی عصبانی گفتم :
+ بله باباجان اگر این جواب تو این وضعیت کمکی میکنه بله منم بهش علاقه دارم ...
مرتضی و بابام با هم و همزمان نفس راحتی کشیدند ...
چشمهای بابام برق زد ...
یهو از جا پرید:
+ خب بچهها پاشید...
پاشید ...
یالا کارتون دارم پاشید ببینم...
هاجوواج نگاهش کردیم و بلند شدیم :
+اینجا را جمعوجور کنید ...
زود باشید ...
خودش دستبهکار شد...
داشت اتاق را مرتب میکرد با خنده گفتم :
+چیکار میکنی بابایی
انگار نمی شنید...
با مرتضی به کمکش رفتیم
همینطور که تندتند جمع میکرد نفسنفس زنان گفت :
_ میخوام اینجا رو جمع کنم آخه عقدکنون دخترمه...
هر دو به یک صدا گفتیم :
عقققـــد !!!!؟؟؟؟؟؟
#ادامه_دارد ...
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است.
سلام بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های حکمت را خواهی نوشاند.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص97.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
صوت کتاب «انسان 250 ساله» دوران امام باقر علیه السلام_0010.mp3
1.66M
#مسابقه
#کتاب «انسان ۲۵۰ ساله»
دوران #امامباقر علیه السلام (10)
حالا رازداران چه کسانی اند؟ همین افرادی هستند که در گوشه و کنار دنیای اسلام، در همه جا، اینها حضور دارند، و راهنمایی و دستگیری و هدایت و خلاصه اشباع ذهن های مردمان مستعد و علاقه مند به عهده اینهاست.
دستگاه هم هر وقت اینها را پیدا می کرد، این جور افراد را زیر سخت ترین فشارها قرار می داد.
در یک مطالعه کوتاه، سراسر دوران نوزده ساله امامت امام باقر را- از سال نودوپنج تا سال صدو چهارده - بدین گونه می توان خلاصه کرد:
پدرش - امام سجاد - در آخرین لحظات عمر، او را به پیشوایی شیعه و جانشینی خود بر میگزیند و این منصب را برای او در حضور دیگر فرزندان و وابستگانش مسجل می کند.
صندوقی را که به زبان روایات، انباشته از دانش یا حاوی سلاح رسول الله است، بدو نشان می دهد و می فرماید:
«ای محمد! این صندوق را به خانه ات ببر».
سپس خطاب به دیگران می گوید:
«در این صندوق از درهم و دینار چیزی نیست، بلکه انباشته از علم است».
و گویا بدین ترتیب و با این زبان، میراثبر رهبری علمی و فکری - دانش - و فرماندهی انقلابی با - سلاح پیامبر - را به حاضران معرفی می کند.
از نخستین لحظات، تلاش وسیع و پردامنه امام و یاران راستین او در اشاعه دعوت هدفدار و زیروروکن تشیع، مطلعی تازه می گیرد.
📝 متن
و
🎙صوت
💎مــــسابقه
⬅️ قسمت 10
🔺سوال مربوط به امروز :
❇️ امام سجاد علیه السلام چگونه جانشین و میراث رهبری علمی و فکری خود را معرفی کرد❓❓
✨لطفا با دقت متن رو بخونید و جواب رو کپی نکنید
💫ارسال پاسخ به آیدی زیر
@LABAYKA_YA_MAHDY
🕗 مهلت پاسخگویی فقط تا ساعت ۲۰ امشب ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایرا_قوی🇮🇷
🔴🎥 چی بودیم چی شدیم (قسمت سوم : عملکرد جمهوری اسلامی ایران در آب برق سوخت تلفن )
🔺میگه انقلابی که ۴۰ سال ثمر نداده، از این به بعدم نمیده !!
👆 پس اینا چیه؟
🇮🇷هیئت فرهنگی مذهبی و موکب حضرت جواد(علیه السلام)شهرستان مرودشت ↙️
🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#کلیپ_تصویری
🔅گاهی اوقات یک گناه آدم رو زمین میزنه❗️
🔰 #استاد_عالی
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
❤️چی قوی تر از قلب آدمه
که بارها و بارها خورد میشه
و هنوز زندگی میکنه...
قلبتون پر از تکه های امید💞💞
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff