•|زیبــاترینچشـــم 🤓اونی هست ڪه
زیبـــــاییهــایدیگــرانرومےبـینــه|•
🌿سعی کنــــیم خــوب نگاه کنــیم✅
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
💞 بهترین نعمت سلامتی و آرامشه💞
بقیه چیزا همشون واسه رسیدن
به همین دوتاست✨🍀
هر دوتاش نصیب دل های پاکتوون ❤️
🌹صبحتون بخیر🌹
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌹کانال مون رو به دوستانتـون معرفی کنید
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ😍
💥 فقط هشت روز باقی مانده از فرصتی که ممکنه هیچ وقت دیگه تکرار نشه ...
👤استاد شجاعی•.
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پاورقیپهلوی؛ اعلیحضرت هم اهل کارای خیرخواهانه بودند!!!🙁
🇮🇷هیئت فرهنگی مذهبی و موکب حضرت جواد (علیه السلام)شهرستان مرودشت ↙️
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
" يا الله :
أنتَ لي كما أحبُّ
فاجعلني لكَ كما تُحبُّ ...🍃"
یا الله :
تو آنی که من دوست دارم،
پس مرا آنگونه که دوست داری برای
خود قرار ده....🍃🙂
#خدا
#پندانه
_______________❤️
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
_______________❤️
✨مـــــــــــــــــاج✨
(موکب امام جواد علیه السلام)
#غیبت #قیامت_حقالناس 🟢ترک غیبت قسمت اول •غیبت از گناهان کبیره و حق الناس است. خدا از حق خودش میگ
پرش به قسمت اول
#غیبت
#قیامت_حقالناس
🟢ترک غیبت قسمت دوم
🕸 تله های غیبت ↡
تله یعنی چیزی که توش گیر میفتیم. یعنی شناسایی مکان ها و زمانها و اشخاصی که با آنها در ارتباط هستیم.
هرکس باید خودش تله های خودش رو مشخص کنه.
ما باید آگاهانه جلو بریم، این آگاهانه جلو رفتن تو موفقیت برای ترک غیبت خیلی موثر است.💭
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔍شناخت تله های غیبت
🕳 تله ی اشخاص ↡
قطعا وقتی تو خونه هستیم، کمتر امکان غیبت برامون فراهم میشه، اما یه زمانهایی هست اگر با شخصی حرف بزنیم غیبت میشه یا یه بحثی پیش میاد که ناخواسته وارد غیبت میشیم، باید شناسایی کنیم✨
در موقع ارتباط با این افراد، هی به خود تلنگر بزنیم، این افراد میتونن خواهر، همسر، مادر ... باشند👌🏻
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
⏰تله ی زمان ↡
من در چه زمانهایی غیبت میکنم؟ یکی از تله ها موقع برگشتن از خونه اقوام و یا تولد یه دوست یا ... حواسم باید باشه حتی باید یه آلارم گوشی بذارم که گاهی هشدار به من بده و دائم به خود، نهیب بزنیم🔅
و اینو باید بدونیم از لحظه ای که ما تصمیم به ترک غیبت میگیریم، شیطان بیشتر موقعیت غیبت برای ما فراهم میکنه ⛔️
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
💠تله های مکان ↡
بعضی از مکانها هست که وقتی اونجا هستیم غیبت هست، مثل منزل مادر با خواهرها، باید مواظب باشیم و هی به خود نهیب بزنیم.
{غیبت کردن یعنی خوردن گوشت برادر مرده، خدا خواسته با این مثال، شدت بد بودن این رفتار رو به ما نشون بده}
ادامه دارد ..
🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_هجدهم
امیر انتخاب من بود یا تقدیرم نمیدانم.
جوانتر از آنی بودم که بازیهای روزگار را درک کنم فقط میدانستم دوستش ندارم چون با من متفاوت بود ، اهل نماز نبود و چارچوب مرا نداشت ، مشروب مصرف میکرد و سیگار میکشید ، هر چند که شب عقد به من قول داده بود که هیچوقت او را مست نخواهم دید .
از حلال بودن کامل مالش هم مطمئن نبودم از بخشی که میدانم حلال است بدهی پدرم را پرداخت و آبروی پدرم را خرید و خانوادهام را حفظ کرد.
ولی چیزی که مرا عذاب میداد عشق خالص امیر به من بود ، کاش دوستم نمیداشت و لااقل اینهمه مرا نمیخواست تا تکلیفم با او روشن میشد با این محبتهای امیر و حس دینی که به او داشتم فکر طلاق عذابم می داد.
اما هیچ کدام از کارهایش نمیتوانست یاد مرتضی را از ذهنم خارج کند و این سخت ترین و بدترین قسمت ماجرای زندگیم بود.
به توصیهی مرتضی چند روز بعد از برگشتن به کرج با عمه فاطمه قرار گذاشتم و به دفترش رفتم ، بهتازگی در دانشگاه آزاد تهران کار خود را شروع کرده بود ، برایش گل رز خریدم ، عمه با خوشحالی پذیرای من شد .
جلسه اول برایش اشک ریختم و از دلتنگی بابایم گفتم ، علت ازدواج با امیر را هم شرح دادم.
هیچکس جز امیر راز صیغه محرمیت من و مرتضی را نمیدانست آن روز هم نتوانستم آن را فاش کنم ، وسط صحبتها این جمله عمه فاطمه برایم سخت بود :
_طیبه چرا فکر میکردم تو هم مرتضایی منو میخوای ؟
حرفی برای گفتن نداشتم ...
سرم را پایین انداختم ...
+ خواستن مرتضی یک چیز بود و پرداختن بدهی بابا بابت تعاونی که از بین رفته بود یک چیز دیگه ، مبلغ این بدهی طوری نبود که کسی دوروبر ما از پسش بربیاد باور کنید من چارهای جز اینکار نداشتم...
_ باشه نازنینم ادامه نده...
درکت میکنم هرچند که از معصومه ناراحتم که چرا بدون مشورت ما اینکارو کرد فقط چهار ماه از فوت پدرت گذشته بود که به یکباره خبر نامزدی تو و امیر رو به ما داد و باعث به وجود اومدن دلخوری شد ...
بگذریم...
حالا بگو چه کمکی از دست من برمیآید ...
+عمه جانم من شرعاً و عرفاً همسر مردی هستم که عاشقانه منو دوست داره اما خیلی باهاش متفاوتم ، بنا به دلایلی هم الان نمیتونم و نمیخوام که ازش جدا بشم ، دلم میخواد حالا که سرنوشت من این شده حداقل طوری همسرداری کنم که فردای قیامت شرمنده بابا و مامانم و حضرت زهرا نباشم ...
خجالت میکشم از این زندگی...
زندگیای که هیچ چیزش به من نمیآید...
عمه آن روز برایم بابی را فتح کرد که تا این لحظه مفتوح ماند و با حرفهایش در آن جلسه و جلسات بعد سبک همسرداری و نوع نگاه مرا به زندگی تغییر داد مثل زمان کودکیام که خواندن و نوشتن یادم میداد آن روز هم الفبای زندگی را برایم معنا کرد به توصیه عمه در فرصت باقیمانده درسهایم را جمعبندی کرده و در کنکور رشتهی روانشناسی قبول شدم امیر کل خانوادهها را سور داد و برایم ماشین شخصی خرید .
طبق فرمولهایی که عمه یادم داد رفتارم را با امیر تغییر دادم ...
سخت بود ...
اما شد.
هیچوقت عاشقش نشدم اما با او حسهایی را تجربه کردم که کمکم راه زندگی مرا نمایان کرد من و امیر سیری را شروع کردیم که تعریف مجدد آن برایم هم سخت است و هم شیرین ...
فکر طلاق همان روزها از ذهن من پر کشید تا روزی که ..
#ادامه_دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
لوازم التحریر مهدوی برای فرزندانتون میخواید؟ 😍
دوست دارید هدیه ی کاربردی و مذهبی بدید ؟😊
پس این کانال رو از دست ندید👇
@yarie_khorshid_shop
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🌱ای صبحدم همیشه جاوید بیا
عطر خوش بوستان توحید بیا...
🌱دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق
باران شکوفـه های امیـد بیا...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
کوچکتـرین سوراخها⚫️•} مےتوانند
بزرگترین کشتےها را غرق کنند🚢•]
احسـاسات، ایدههـا و افـکار نادرست
سوراخهای کشتےِذهنما هستند‼️•]
•••[ مـراقب افـکارمون باشیـم ]•••
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بترسیم از دل سوزوندن بسیار مهم و شنیدنی
🎥 استاد دانشمند
هوای دل مهدی فاطمه رو داشته باشیم
#یا_ابا_صالح_المهدی_ادرکنی ⚘
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🔵#آخرالزمان_یک
💠آخرالزمان؛واپسین دورانِ جهان!
🔹آخرالزمان کلمه ای عربی، به معنای دوره پايانی جهان است که در همه اديان الهی به آن اشاره شده است.
جريان مهدويت و آخرالزمان، دو موضوع به هم وابسته هستند. بنابراين در ابتدا بايد معانیِ آخرالزمان در روايات را بررسی کنيم:
🔻معنای عام:
در اين معنا، آخرالزمان از بعثت پيامبر خاتم و پا به عرصهی وجود گذاشتنِ کامل ترين دين آغاز می شود و ما امّت آخرالزمان به معنای عام هستيم.
🔻معنای خاص:
در اين معنا، آخرالزمان از شهادت امام حسن عسکرى علیه السلام همراه با آغاز امامت امام زمان آغاز مى شود.
تمام کسانی که بعد از شهادت امام يازدهم به دنيا آمده اند، مردم آخرالزمان به معناى خاص هستند. بر اساس روايات، به تمام مردم آخرالزمان به معناى خاص، اجازه داده شده است که با کسب آمادگى، ظهور را رقم بزنند.
🔻معناى خاص الخاص:
در اين معنا، آخرالزمان دوره ايست که شرايط و علائم ظهور بسيار پررنگ مى شود و مردم مى توانند با زمينه سازی براى ظهور، اين امر را رقم بزنند.
🔹در مبحث آخرالزمان، در ابتدا به علائم و شرايط آخرالزمان در کتب اديان مختلف، سپس به طور ويژه، به علائم و شرايط آخرالزمان در اسلام و روايات اسلامی و در پايان، به مبحث آخرالزمان در غرب و شرق خواهيم پرداخت.
🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
در این زمانھ غࢪیبم بگو به حضࢪت عشق
به هࢪ بهانھ نشد بی بهانھ بࢪگردد...
۳۱۲+۱ شایداومنتظࢪتوسٺ....🌱:)))
مهدی جان :
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود😔💔
اَللّٰھـمَ ؏ـجِّـل لِوَلیِڪَـــ الـفَـرَج...🍃
💚¦↫#پندانه
🕊¦↫#سہشنبہهاےجمکرانی
_______________________❤️
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
_______________________❤️
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_نوزدهم
عمه فاطمه برایم مادری کرد.
راه و رسم زندگی را یادم داد.
فرمولهای او ، درسهای روانشناسی و آموزههای دینی هم ابزاری بودند برای ساختن زندگی پرآشوب من.
خیلی سال بعد متوجه شدم که عمه فاطمه آن روزها با امیر هم جداگانه صحبت میکرده خدایا چقدر مدیون این زن هستم.
اما نقطه عطف زندگی من جایی حوالی قم رقم خورد ...
هر اتفاقی افتاد در آن سفر جمکران بین من و امام زمان افتاد ...
سفری که به اصرار معصومه خانم و با هزار التماس از امیر نصیبم شد .
خدای من آن شب با قلب من چه کردی ؟؟؟
هوای خنک پاییزی بود...
تنها وسط شلوغی حیاط میخکوب شدم
صدای مداحی پخش بود ...
تمام قلبم به یکباره ....
در یک آن ...
در یک لحظه...
از عشق صاحبالزمان عج لبریز شد ...
سرشار شد...
اصلا آتش گرفت...
تا آن لحظه انگار نمیدانستم او هست ...
انگار نمیدانستم بین ماست...
آن لحظه وجودش را با تمام سلولهای بدنم حس کردم ...
بیحال شدم...
مست شدم ...
عاشق شدم...
عاشق معشوقی که :
زیباترین...
بهترین...
قویترین و محبوبترین مردان عالم است ...
خدایا قلب طیبه طاقت این عشق را دارد ؟!
چه کردی با من ؟!
بعد از آن فقط به عشق او نفس زدم
تلاش کردم به عشق او
بخشیدم به عشق او
امیر را...
به عشق او....
مرتضی را ...
به عشق او...
حال تازه عاشقی را داشتم که فقط و فقط خواهان جلب توجه محبوب است و بس...
یکی از روزهای پاییزی بود ، تازه از دانشگاه برگشته بودم با معصومه خانوم و بچهها تلفنی صحبت کردم و مشغول تهیه شام شدم.
امیر گاهی زود و گاهی دیر میآمد.
شغلش آزاد بود و زمان مشخصی نداشت .
اما همیشه قبل از حرکت تماس میگرفت و اگر چیزی لازم داشتم تهیه میکرد.
آموخته بودم که زن باید برای همسرش خود را آراسته کند ، به سمت میز آرایشم رفتم ، از بهترین لوازم آرایش آن زمان رویمیز و داخل کشوها بود ، نشستم و مشغول شدم ...
سختم بود اما باید این کار را انجام میدادم ...
یاد احادیث و آیاتی افتادم که در این رابطه خوانده بودم...
یاد پدرم که همیشه میخواست که بینقص باشم و یاد مرتضی که باید با تمام قوا از ذهنم پس میزدم ...
همیشه و به ذاته استعداد آرایش های زنانه را داشتم اما تا آن زمان نمیخواستم برای همسرم ، برای امیر از این استعداد خودم استفاده کنم .
مشاورهها باعث شده بود که تسلیم شوم ...
حالا عاشق شده بودم ...
عاشق مولایم که من را با امیر میخواست ...
عاشق امام زمانم که این جمله را می پسندید :
"جهاد زن خوب شوهرداری اش است "
پس برای جلب محبوب چاره ای جز جلب نظر امیر نبود.
در دنیای آن زمان ما طلاق وجود نداشت و من هم توان جنگیدن نداشتم ...
خستهتر از آنی بودم که برای بدست آوردن آنچه که میخواهم بجنگم...
آرایشم تمام شد رفتم و لباس زیبایی که در خرید عروسی برایم گرفته بودند پوشیدم ...
کفشهای مجلسی را پا کردم .
جواهراتم را انداختم .
یک دل سیر زاااار زدم و با خدا معامله کردم:
+ خدایا فقط بهخاطر تو ...
چونکه میدونم دوست داری خوب همسرداری کنم...
خدایا دلم چیز دیگهای میخواد اما تسلیم تو هستم ...
عشق به امامزمان از من زن دیگری ساخته بود زنی که هدف داشت ، انگیزه داشت ، بابا داشت.
هیچوقت حالت چشمهای امیر را فراموش نمیکنم از در که وارد شد خشکش زد ، محو من بود با کمی حیا سمتش رفتم دستهایش را گرفتم :
+چی شده چرا ماتت برده؟؟؟
با تعجب گفت :
_ طیبه خودتی ؟؟؟
بعد دستپاچه گفت :
_امروز چه روزیه؟؟؟
نکنه تولده ؟؟؟
نه بابا چه گیجم من...
#ادامه دارد....
فقط 22 روز مانده...
نمیدونی برای هدیه نیمه شعبان چی تهیه کنی؟
نگران نباش
بودجه و مخاطب ات رو مشخص کن، بقیه اش با ما 😊👇
@yarie_khorshid_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تا_همیشه_سلام
✨ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِر
💞بهار و بهاران، ارمغان طراوتِ حمد توست، ای بهارِ مکرر!
🌿 سلام بر تو هنگامی که حمد و استغفار میگویی!
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff