eitaa logo
✨مـــــــــــــــــاج✨ (موکب امام جواد علیه السلام)
537 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
33 فایل
✨اصلا یه جور دیگه‌یی حالم خوب میشه وقتی میفهمم همه‌ش کار خدا بوده :)💞 (مــــــــــــــــــــاج) هیئت فرهنگی مذهبی و موکب امام جواد علیه السلام شهرستان مرودشت واریز نذورات 6037691990575359 ارتباط با ادمین کانال @admin_maj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: آقای عابدزاده از شما بعید بود!!! 🇮🇷هیئت فرهنگی مذهبی و موکب حضرت جواد (علیه السلام)شهرستان مرودشت ↙️ •••••═✼🍃🌺🍃✼═••••• 🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff •••••═✼🍃🌺🍃✼═•••••
صوت کتاب «انسان 250 ساله» دوران امام باقر علیه السلام_0011.mp3
1.95M
«انسان ۲۵۰ ساله» دوران علیه السلام (۱۱) گسترش دامنه این دعوت چنان است که علاوه بر مناطق شیعه نشین - مانند مدینه و کوفه - مناطق جدیدی، به ویژه بخش هایی از کشور اسلامی که از مرکز حکومت بنی امیه دور است نیز بر قلمرو طرز تفکر شیعی افزوده می شود؛ و خراسان را در این میان می توان بیش از همه نام برد، که نفوذ تبلیغات شیعی در مردم آن سامان را در روایات متعددی مشاهده می کنیم. آنچه در سراسر این تلاش توان فرسا، امام و یارانش را به حرکتی سکون ناشناس بر می‌انگیزد و وظیفه الهی را دم به دم بر آنان فرو می خواند، واقعیت تأسف بار اجتماعی و ذهنی است. آنان در برابر خود، مردمی را مشاهده می کنند که از سویی بر اثر تربیتی تبه‌ساز و ویرانگر، روز به روز در جریان فساد عمومی جامعه مستغرق‌تر و ساقط‌تر می شوند و کم کم کار به جایی رسیده است که عامه مردم نیز مانند سردمداران و مسؤولان، حتی گوش به دعوت نجات بخش امامت نمی دهند - «إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَنَا اگر بخوانیمشان، دعوت ما را نمی پذیرند» - و از سوی دیگر، در آن جریان انحرافی که همه چیزش، حتی درس و بحث و فقه و کلام و حدیث و تفسیرش در جهت تمنیات و خواسته‌های طواغیت اموی است، هیچ دریچه امید دیگری به روی آنان گشوده نیست و اگر تشیع نیز کمر به دعوت و هدایت آنان نبندند، راه هدایت یکسره بر آنان بسته شده است؛ «وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا و اگر واگذاریمشان، با هیچ وسیله دیگری هدایت نمی شوند.»
📝 متن و 🎙صوت 💎مــــسابقه ⬅️ قسمت 11 🔺سوال مربوط به امروز : ❇️ از متن امروز چی متوجه شدید ❓❓ همونو بفرستید تو قرعه کشی شرکت کنید 🤝 ✨لطفا با دقت متن رو بخونید و جواب رو کپی نکنید 💫ارسال پاسخ به آیدی زیر @LABAYKA_YA_MAHDY 🕗 مهلت پاسخگویی فقط تا ساعت ۲۰ امشب ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوابش‌ را دید و گفت: _چگونه: توفیق شهادت پیدا کردی؟ +گفت:از آنچه دلم میخواست گذشتم...❣ 〰〰〰 بچه‌ها مبارزه با دلم میخـوادها راز بزرگ عاقبت بخیریه😊 ادمی که مدام دنبال‌خواسته های‌دلش‌میره نه تو دنیا به جایی‌میرسه نه توی اخرتش :( 🍂خلاصه‌اگه‌میخوای‌موفق‌بشـی‌وروحــت‌ اوج‌بگیــره‌با خواسته ی نامعقول و اشتباه دلت مبــارزه کن👏 یادت باشه هرچی‌‌هوای‌نفس بیشتــرله بشه روحت‌بیشتر اوج‌میگیره😍🚀 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد عالی 💢چرا دعاهامون مستجاب نمیشه !؟ 🔸کوتاه و شنیدنی👌 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🎊 نوبتی هم باشه نوبت اعلام برنده امشبمون هست👌👌 🏅برنده مسابقه امشبمــون آقای حامد شهوندی هستند لطفا پیام بدید برای تحویل جایزه🎁 🎊🎊مبارکتون باشه🎊🎊 ان شاءالله شما برنده فرداشب ما باشید 🌺🌺 پاسخ صحیح: 👈 مردم در اثر تربیت غیر دینی و غلط حاکمان گوش به دعوت نجات بخش امامت نمیدادند و چون تفسیر و احکام دین فقط با زور پول و طبق خواسته طاغوتیها و حکمای امویان انجام میشد این تشیع و امام باید با روشنگری و تبیین راه نجات بشر را فراهم میکردند https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 چهارشنبه بعدازظهر منتظر آمدن بابا بودیم تا به سمت کرج حرکت کنیم. مشغول جمع‌آوری وسایل شدم . حال عجیبی داشتم اما برایم ناشناخته بود. مرتضی وارد شد ... تنها بود ... +پس بابام کو .... _نمی‌دونم... با مینی‌بوس نیومده بود +دیگه ماشین گیرش نمیاد پس چرا نیومد ؟! نگران بودم ، مرتضی دلداری‌ام داد _میاد ان‌شاءالله... نگران نباش عزیزم ... لبخندی زدم و هر دو به کار مشغول شدیم تا شب منتظر بودیم و خبری نشد. آن شب دل‌شوره عجیبی داشتم به قرآن قدیمی و خاکی خانه مادربزرگم پناه بردم، زیر نور چراغ‌نفتی مشغول خواندن شدم ، نمی‌دانم چرا دانه‌های درشت اشک بی‌هوا از چشمانم می‌بارید مرتضی قرآن را از دستم گرفت: _ چیزی نشده طیبه چرا این‌جوری می‌کنی؟ نگاهش کردم: + نمی‌دونم به خدا دست خودم نیست آخه بابام هیچ‌وقت بدقولی نداشت بارها و بارها تو دل جنگ سروقت خودشو به قرارش می‌رسوند اما الان ... _به دلت بد راه نده گلم صبح اگر خبری نشد خودم میرم دنبالش... + مرتضی یکم برام قرآن بخون لطفاً ... مرتضی با آن صدای قشنگ و صوت و لحن دلنشینش شروع به خواندن کرد و من نمی‌دانم کی خوابم برد... وقت نماز صبح با صدای مرتضی چشم باز کردم پشت سرش قامت بستم ، هنوز نماز ما تمام نشده بود که صدایی آمد : _ یالله... یالله ... طیبه !!... مرتضی !! ... درحال تشهد و سلام بودیم که صدا وارد شد. شوک بودم : + سلام دایی جان ... بلند شدیم و رویش را بوسیدیم . دایی لبخند می‌زد ... توجهی به لباس سیاهش نداشتم این روزها همه سیاه پوش بودیم و طبیعی بود . مرتضی گفت : _خیره آقا محمود این موقع این‌جا چه می‌کنید؟!! + اومدم دنبال شما باید بریم منجیل ... من با صدای بلندتر گفتم : +نه دایی جان منتظر بابا هستیم باید بریم کرج _ کرج هم می‌رید گلم بابات خودش منو فرستاد دنبال شما ، یالا حاضر شید بریم ساک و وسایل برندارید با بابات برمی‌گردید این‌جا... با تعجب به‌هم نگاه کردیم چادرم را سرم کردم و عقب پیکان دایی محمود نشستم ، دایی و مرتضی جلو بودند تمام راه سکوت بود می‌دیدم دایی گاهی اشک‌هایش را پاک می‌کند اما نمی‌فهمیدم یا نمی‌خواستم بفهمم ... حالت تهوع داشتم... دو بار در طول مسیر ماشین را نگاه داشتند تا حال من جا بیاید... سپیده زده و هوا روشن بود که وارد منجیل شدیم چشمم به آن‌همه ویرانی عادت کرده‌ ، مانند مسخ شده‌ها فقط نگاه می‌کردم. + کجا میریم ؟ _داریم میریم خونه خاله زیور همه اون جا جمع هستن خونه اون‌ها نوساز بوده و خیلی خرابی نداره . ماشین که ایستاد دیدم مردی با کتری بزرگ چای دارد وارد خانه خاله می‌شود همین‌که مرا دید سرش را از دروازه داخل برد و داد زد: اومدن ... بگو بهشون اومدن ... دختر خالم سرش را از دروازه بیرون آورد و فقط نگاهم کرد ، دستش را روی صورتش زد و رفت چرا نمی‌فهمیدم ... چرا پاهایم توان راه رفتن نداشت ... مرتضی رنگ‌پریده به دیوار تکیه زده بود شوهر خاله‌ام آمد به استقبال ، اول رفت سراغ مرتضی و او را در آغوش گرفت نشنیدم به او چه گفت فقط دیدم که مرتضی روی زانوهایش نشست دست‌هایش را روی سرش گذاشت و گفت یا حسین ... نگران مرتضی بودم اما سه زن که اصلاً برایم آشنا نبودند به سمتم آمدند و زیر بغلم را گرفتند و مرا با خود بردند ... انگار اختیاری نداشتم فقط می‌شنیدم که می‌گفتند : خدا صبر می‌ده ... طیبه جان خدا صبر میده ... مرا با خودشان داخل بردند از بین زنان و مردان سیاهپوش که در حیاط جمع‌شده بودند یک نفر آشنا بود چشم‌هایم را ریزتر کردم شبیه عمه فاطمه بود اما ده سال نه بیست سال پیرتر ... یک نفر زیر بغلش را گرفته بود. اطراف را نگاه کردم ... بابایم نبود... عمه دست‌هایش را باز کرد: _ طیبه جانم ... با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد با التماس گفتم: + بابام کجاس ؟؟؟ با این جمله من صدای شیون جمع بلند شد دیگر جز سیاهی و صدای مبهم چیزی حس نمی‌کردم... بابایم رفته بود و آینده مبهم من در راه ... ...
🌱داستان شب مون یه رمان واقعیه خیلی قشنگه😍 حیفه از دستـش بدید ✋👌 بخونــیدش حتما 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مولای مهربانم❤️❤️❤️ اے نبــ|ـہـ۸ـہـ|ـض زمان ،زمانہ دلگیࢪ شدھ ست برگرد ڪـہ ظھورتان ڪمۍ دیر شدھ ست.💔 ♥️|↫ https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
مَن‌ کان‌ لِلّٰه، کان‌ الله‌ُ لَه ‏تو نگاهت به خدا باشه؛ خدا و همه‌ ی نیروهاش، برای‌ تو خواهند بود! همینقدر قشنگ 🤍 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎یــــــــه حــــــــــــسِ خــــــــــــــــوبــــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صوت کتاب «انسان 250 ساله» دوران امام باقر علیه السلام_0013.mp3
1.5M
مطالعه «انسان ۲۵۰ ساله» دوران علیه السلام (12) عكرمة، شاگرد معروف ابن عباس که از اعتبار و حیثیتی عظیم در میان مردم برخوردار است، به دیدن امام می رود و چنان تحت تأثير وقار و معنویت و شخصیت روحی و علمی امام قرار می گیرد که بی اختیار در آغوش امام می افتد، و خودش با شگفتی می گوید: من با بزرگانی چون ابن عباس نشسته ام و هرگز در برابر آنان چنین حالتی بر من نرفته است. و امام در جواب می فرماید: « ویلک یا عَبِيدِ أَهْلِ الشَّامِ انک بَيْنَ يَدَىْ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ »؛ «وای بر تو ای برده حقیر شامیان! تو اینک در برابر خانه‌هایی قرار گرفته‌ای که به اذن خدا رفعت یافته و کانون یاد خدا گشته است.» در هر فرصت مناسبی با نشان دادن گوشه ای از واقعیت تلخ و مرارت بار زندگی شیعی و تشریح فشارها و شدت عمل هایی که از سوی قدرت های مسلط بر امام و یارانش می رود، امام احساسات و حق عواطف مردم غافل را تحریک می کند و خون مرده و راکد آنان را به جوش می آورد و دل های کرخ شده آنان را هیجانی می بخشد یعنی آنان را آماده گرایش های تند و جهت گیری های انقلابی می سازد.
📝 متن و 🎙صوت 💎مــــسابقه ⬅️ قسمت 12 🔺سوال مربوط به امروز : ❇️ چگونه امام باقر علیه السلام مردم غافل را برای گرایش های تند و جهت گیری های انقلابی آماده میکند؟ ✨لطفا با دقت متن رو بخونید و جواب رو کپی نکنید 💫ارسال پاسخ به آیدی زیر @LABAYKA_YA_MAHDY 🕗 مهلت پاسخگویی فقط تا ساعت ۲۰ امشب ⏳
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅من شک دارم به همه چیز! ✘ کشور اسلامی که در دستگاه‌هاش اینهمه فساد هست، آیا نباید به اسلامش شک کرد؟ 🔰 https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff