مَجْنونِواژهها
چقدر این آهنگ ایرانو دوست دارم...
اصلا هروقت پخش میشه خبرای خوب همراهشه🪴:)
ابوالفتح گفت:
_ همه دوست داریم جای پای خدارا در زندگی خود ببینیم.
خدا در سراسر زندگی ما حضور دارد.
باید چشم دِلِمان را باز کنیم
تا "او" را ببینیم!
اوهست؛
ما چشم بستهایم!
اگر خوب نگاه کنی،
همهی..
زندگیِما..
نشانه است....(:
-یک قآچکتابـــــ-📚
هدایت شده از [ مُصحَف ]
سلامی دوباره ،
به همراهان همیشگی ِمصحف !
مصحف قراره برای دومین بار به ممبراش تقدیمی بده ؛
تقدیمی مون از این قراره که شما این پیام و فور میکنید و من بهتون یه بیت شعر در وصف اهل بیت تقدیم میکنم (:
ظرفیت ؟ ۲۵ چنل ،
زمان ؟ تا جمعه ، جمعه شعرها تقدیم میشه !
تگتون ُبفرستید اینجا >
میاین یه قراری باهم بزاریم؟...
اگه یه وقتی خسته شدین و خواستین کانال رو ترک کنین...(:
لطفا یه ندا بدین که چه دلیلی باعث این انتخابتون شده...🥲
این لطف بزرگ شما باعث رشد و پیشرفت ما میشه🌱
متشکرم✨🤍
https://daigo.ir/secret/73094925 برای سخنان شما
میگفت:
_دعوای ما آدمها برسر خودخواهی هاست
اگر همه او را بخواهند که دیگر مشکلی نیست...(:
-حق-
گر چه این شهر شلوغ است
ولی باورکن
آنچنان جای تو خالیست
صدا می پیچد...
-شاعرانه-
می گفت
_اگر رای ندادی و مشکلات مملکتت آزارت داد...
حق اعتراض نداری!
زیرا خودت خواستی دیگران برایت تصمیم بگیرند..(:
-پرقدرترایمیدهیم-
ای مرغ سحر عشق زِ پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد... :)
-شاعرانه-
داستان عاشقی پروانه و شمع خیلی قشنگه:)
+
روزی استاد پروانهها از آنها خواست تا به اتاقی وارد شوند که در آن شمعی قرار دارد
و بعد برگردند و از دیده ها سخن گویند.
اولی وارد اتاق شد و بعد خارج شدن گفت:
-نور!
استاد رد کرد.
گفت:
تو شمع را نشناختی...!
دومی رفت.
آمد و گفت :
-گرما!
استاد رد کرد.
سومی گفت :
-آب شدن در راه هدف؟
باز هم غلط بود.
پروانهها رفتند و آمدند
و هیچ یک جواب درستی ندادند.
آخری که رفت داخل،
خبری از بازگشتش نشد!
به دنبالش وارد اتاق شدند.
که دیدند پروانه در آغوش شمع خود را سوزانده است...
استاد او را دید
متاثر شده اشک گوشه چشمش را زدود.
گفت:
او تنها پروانهای میان شما بود
که شمع را شناخت...
ما دم از عاشقی او میزنیم
اما بیا رک بگویم...
عاشقی ما کجا و
پروانه کجا...
اگر او چند تا
فقط چند پروانه داشت
هیچ گاه غایب نمیشد...💔