پریشان و آشفته خانهرا قدم میزد.
گاهی به حیاط سرک میکشید و گاه ماه را مینگریست.
_دیر..نکرده بودند؟
نه!نه! حتما...حتما گفتمانشان به جاهای خوب و دلانگیزی رسیده...
اصلا..اصلا شاید مامون میخواهد توبه کند..ها؟
سرش را هراسان بالا و پایین کرد.
_آری آری...او حتما میخواسته از مولا عذر خواهی کند.آقا هم شلوغش کرده بود دیگر..
ولی اشکچشمانش گواه بر ایمان به گفتههایش نداشت!
در وانفسای کلنجار با افکار پریشانش به سر میبرد که صدای در از جا پراندش و سراسیمه به سوی در دوید.
با بیقراری در را باز کرد و تا چشمش به نگاه خندان آقایش خورد. هق هق هایش آزاد گشتند.
مولا با لبخند مهربانی وارد خانه شد.
او با وحشت قد و بالای آقایش را مینگریست و اشکهایش بند نمیآمد.
آقا آرام آرام از حیاط گذر کرد و همین که به اتاق رسید، بر زمین نشست. لبخند تلخی زد و به سختی نفسی گرفت:
_دیگر.. دیگر نمیتوانم...
و صدای شیون اهالی خانه بلند شد.
نگاه منتظر مولا نفس زنان و تبدار به درب دوخته شد.
چقدر مدتها از آخرین باری که هم را دیده بودند گذشته بود.
قرار بود جوادش برای خداحافظی بیاید.نه؟
-مولایِغریب-
امامسجاد (علیهالسلام):
مردمانی که در زمان غیبت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سر میبرند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وی هستند،
از مردمان همه زمان ها برترند،
زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان خرد و فهم و شناختی ارزانی داشته است که غیبت امام برای آنان مانند حضور امام است..
ـ ـ ـ ــــــــــ❀ــــــــــ ـ ـ ـ
-گُفتہهاۍناب-
رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)
از گمان بد بپرهیزید که گمان بد، بدترین نوع دروغ است.
ـ ـ ـ ــــــــــ❀ــــــــــ ـ ـ ـ
-گُفتہهاۍناب-