eitaa logo
<مجنون الحیدر>
236 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3هزار ویدیو
41 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
اذان رو که دادند برای نماز بلند شدم...به حسین گفتم: +حسین جان اذان رو دادند ..برای اقامه نماز بایست..چون میخوام بهت اقتدا کنم:))) صبحانه رو که خوردم وسایل رقیه رو جمع کردم و لباس گرم تنش کردم و رفتیم خونه ی مامان...مامان تا من و رقیه رو دید گفت: _پسرم حسین اومد ... منظور مامان از «پسرم حسین اومد»این بود که رقیه خیلی شبیه پسرم حسین است..و بعد رقیه رو بغل کرد...با دیگران سلام و احوال پرسی کردم.. نهار رو که خوردیم..سفره رو جمع کردم...زهره سادات وصدیقه نذاشتن ظرفارو بشورم..رفتم و با رقیه سادات بازی کردم...مامان که از آشپزخونه برگشت اومد روبه روی من نشست و گفت: _زینب جان میخوام بهت یه چیز بگم +بفرمایید خواهش میکنم.. _نظرت روی سیدعلی چیه؟ +ماشاءالله هزار ماشاءالله یه آقایی هستن که نظیر ندارن...من تا حالا ازشون هیچ بدی ندیدم..چطور؟ _اگه راضی باشی میخوایم تورو به عقد سیدعلی دربیاریم.. تا اینو گفت یه لحظه هنگ کردم..دست از بازی کردن با رقیه کشیدم...به یاد خوابی که دیشب دیدم افتادم..«اگه من شهید شدم با یکی از دوستانم که مجرد هستن ازدواج کن..تو هنوز جوونی» +مادرجان شرمنده ام که این حرفو میزنم..شاید دور از ادب باشه، نمیدونم ...ولی اینو میدونم که حسین علی آقا رو فرستاد تا از من خواستگاری کنند..عشق اول و آخر من فقط حسین هست...به خودش هم گفتم تا روز قیامت من صادقانه دوستت خواهم داشت.جواب من به علی اقا منفیه.اگه میشه دیگه این مسئله رو پیش نکشین..ممنونم..رقیه خوابش میاد با اجازه تون من برم رقیه رو بخوابونم.. چادر مهمونی ام رو درست کردم و رقیه رو برداشتم و رفتم اتاق حسین...به شدتت از دست حسین دلخور بودم... رقیه رو شیر دادم و خوابوندمش...به جای اینکه از دست علی اقا یا مادر دلخور بشم که این مسئله رو گفتن..بیشتر از حسین دلخور بودم..به حسین گفتم: +بالاخره کار خودتو کردی؟چندبار بهت بگم عشق اول و اخر من تویی؟پدرِ دخترم شمایی نه کس دیگه ای..مگه شما روی ناموست غیرت نداشتی؟مگه نرفتی تا دشمن یا هر کس دیگه ای نگاه چپ به ناموست نکنه؟اگه بازم برای ازدواج من ادم بفرستی من جوابم منفی خواهد بود..بعد تو عمرا من دگر عاشق بشوم
اگه دلتون خواست به من ربطی نداره😂😂😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین اسیرنمیشود...💔 دستتو بردار میدونم حسین سر نداره...🥺😭🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادگار یار...💔🥺 تو زمینی که رزمنده های خدا دارن اماده میشن مقدسه باید کفشامو دربیارم...شما رزمنده این دیگه...😢🥀🖤🥺 راوی:احمد خمینی(دوست و همرزم شهید) (با فرزند امام خمینی اشتباه نشود)
شب شد و مهمونا اومدن...آقای صادق اهنگران، احمدخمینی(با فرزند امام خمینی اشتباه نشود)محمدعلی مالکی ،یدالله گلاب پاش و محسن رضایی..اومده بودن.. اهل خانه همه سیاهپوش بودند حتی رقیه سادات..من داشتم از مهمونا پذیرایی میکردم..مامان گوشه ای نشسته بود و داشت با آقای گلاب پاش صحبت میکرد..بعد از پذیرایی مراسم روضه برپاشد...مامان روضه خوان بود..هی میگفت«حسینم گمشده ؛ ای رودم ای رود» گریه میکرد و میگفت...جای رقیه رو انداختم و آوردمش توی جمع تا توی اتاق احساس غریبی نکنه و حواسم بهش باشه..با روضه های مامان محرم به پا شد...منم که نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم بلند بلند گریه میکردم ..بعد از روضه ی مامان ..شروع کردم به روضه گفتن«حسین جانم،شهادتت چون اربابه . یادم نمیره تانک دشمن از روی پیکرت رد شد..حسین جانم یادم نمیره ساواکی ها جوونیتو ازت گرفتن..حسین جانم دردی که تااخر عمرت تحمل کردی شکنجه ساواکی ها بر روی کف پایت بوده😭افتخار میکنم..افتخار میکنم که همسری چون تو داشتم و دارم...حالا که میروی همراه جاد ها...برگرد و پس بده تنهایی مرا...بی تو پر از داغ پریشانیم...مهرجنون خورده به پیشانیم..پس تو کجایی که نمیبینیم؟!پس تو کجایی که نمیدانیم؟!حسین جانم تو که انقدر بی معرفت نبودی..من جواب بهونه های رقیه ی تورو چی بدم؟اگه گفت مامان ، بابام کجاست؟! چه جوابی بهش بدم؟؟...میسپارم کشور دل را به دستانت ولی خواهشا مانند مسئولان ایرانی مباش»وسطای روضه هی میزدم تو سرم و میگفتم «من حسینمو میخوام»🥺🖤
به ظاهر آروم بودم ام بغض داشتم.آقای خمینی گفت: _خانم موحد اجازه هست خاطره ای از حسین به شما بگم؟! +بفرمایید.. _هر صبح حسین ما رو از خواب بیدار میکرد و میبردمون ورزشگاه برای دویدن...چون هوا سرد بود ما یه شلوار گرم زیر شلوار سپاه و شلوار خودمون میپوشیدیم..دوتا جوراب میپوشیدیم...ما تنبل بودیم و دوست داشتیم صبح بخوابیم و از حسین رودروایستی میکردیم.ولی حسین دوست داشت ورزش کنه..زمین چمن بود..به پای زمین که میرسیدیم حسین پوتیناشو درمیاورد..منم فکرمیکردم میخواد خودسازی کنه و به خودش سخت بگیره...یه روز بهش گفتم«حسین تو این سرما کفشاتو برای چی درمیاری؟!» (اقای خمینی یه لحظه بغض کرد و گفت) _حسین گفت«تو زمینی که رزمنده های خدا دارن اماده میشن مقدسه ..مثل مسجد میمونه..باید کفشامو دربیارم»گفتم«یعنی ماهم کفشامونو دربیاریم؟؟»گفت«نه شما رزمنده ها هستین دیگه..من باید برای شما کفشامو دربیارم»اصلا حسین یه چیز دیگه ای بود خیلی با ما فاصله داشت..😭😭🥺🖤💔 تا اینو گفتن یهو زدم زیر گریه...
آیا می‌ارزد در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به‌ عذاب همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید ؟ _شهیدسیدمرتضی‌آوینی
صبح، پنجره را باز کن. نور به تو سلام می‌دهد، پرنده با آوازش تو را می‌خواند، درختان با برگ‌هایشان به پیشواز انگشت‌های ظریف تو می‌آیند؛ و تمام این‌ها نشانه‌ایست تا بدانی و ببینی که همه عالم انتظار می‌‌کشند تا تو از جا برخیزی، نفس بکشی و روزی نو را آغاز کنی... نه این‌که این‌ها، همه نشانه‌ای از پروردگار بزرگ عالمیان است برای انسانی عصیان‌گر؟ صبحت بخیر 🤍✨
هرکس روز جمعه صدبار بر من صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او را روا می‌کند ؛ سی حاجت آن برای دنیا و سی حاجت برای آخرت است . - رسول‌الله صلوات‌الله‌علیه
اونجایی که داری ازت شدت غم و غصه هات یه گوشه اشک میریزی ؛ اونجایی که دوست داری یکی کنارت باشه و باهاش حرف بزنی ؛ یه دلِ سیر تو بغلش گریه کنی ؛ همونجا میبینی هیچکسو تو این دنیا نداری ! جز اینکه بری سجادتو پهن کنی و با خدا حرفاتو بزنی ! بری تو آغوشش ؛ اونم عجیب آرومت میکنه:) اونجاست که میفهمی فقط خداست که میتونه بهت آرامش بده و بدونِ اینکه قضاوتت کنه به حرفات گوش بده . . .🌱✨
بچه مذهبی بودن مثل نردبونه ، هرچقدر بالاتر میری به خدا نزدیك‌تر میشی ، اما یادت نره ، اگه از بالا بیفتی دردش خیلی بیشتر از افتادن از پله های پایین‌تره ! حواست باشه سقوط نکنی !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سختی‌هاتون حساب میشه . . رنج‌هاتون رو نادید نمیگیرن . حساب میشه 🌿.
اگر میخواهی شخصیت واقعی یک انسان را بشناسی، به حرف‌هایی که دیگران درباره او میزنند نگاه نکن؛ بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت میکند...
ظهورِ مهدیِ فاطمه نیازمند به انقلابِ درونی ماست !
چِه‌خوش‌اَست‌کِه‌روزِجُمعِه، زِکِنارِبِیت‌ِکَعبِه🕋 بِه‌تَمام‌ِاَهل‌ِعالَم . . بِرِسَد‌صِدای‌ِمَهدی‹عج›❤️
این‌جھـٰان‌را بی‌بھـٰاری‌تـٰابه‌کی‌ شیعیـٰان‌رابۍ‌قـَراری‌تـٰابه‌کی کی‌میـٰایی‌بـٰاکد آمیـن‌قـٰافلـِه؛مـَھدیـٰا چـَشم‌انتظـٰاری‌تـابه‌کی‌🙂؟
تنهایی؟ میتواند سازه ای را که تخریب کرده اید دوباره بسازد....
حکمت ۳۵ مولا على (علیه السلام) فرمودند: هر که بی محابا به مردمان آن گوید که خوش ندارند درباره‌اش آن گویند که ندانند. پ.ن: منظور اینه هر حرفی پشت مردم نزن ؛ چون اون حرف هایی که دوست نداری پشت سرت میزنن!
اللهُم مستقبلاً اعظم من مانتمنی.. خدایا آینده را بزرگتر از آن چیزی که ما به آن امیدواریم قرار بده..!‌‌:)💚
چفیہ... پرچمـ... چـادر... همہ از یڪ خانواده اند...🖐🏻 امــا چفیہ بر دوش شـهدا پرچم بہ دست رزمـندگان و چادر برسَرِ توست اے خواهر... :)♥️
مُردَن فقط به رفتنِ روحَت ز جسم نیست قَلبت اگر شکست ، خدا رحمتت کند:)
⁶⁴روزتامحرم...:)!"❤️‍🩹
من خود به شخصه غمگین تر از آنانی بودم که برایم از درد هایشان می‌گفتند .