eitaa logo
<مجنون الحیدر>
236 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3هزار ویدیو
41 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می گویند : اگر بدحجابی آزاد باشد مثل غرب👠 این موضوع برای همه عادی میشود☹️ با دقت بخوان👇👇👇👇👇👇 آیا واقعا چنین است⁉️ سوال: اگر واقعا بی حجابی در غرب عادی شده چرا هنوز آنها برای تبلیغاتشان از زن استفاده می کنند⁉️👯 چرا درجامعه غرب فحشای سیری ناپذیر بیدادمی کند⁉️🔥 از گرایش به جنس مخالف رسیده اند به گرایش به همجنس و حیوان😱❌⁉️ بله میتونیم بگیم در نگاه, آنها وقتی یک بی حجاب می بینند,تعجب نمی کنند👌 اما اگر عادی شده,چطور بعضی از خیانتها حتی در محیطهای کاری دیده می شود😰❌⁉️ بله ما فکر میکنیم فضای نگاهشون عادیه.... اما افکار و اعمالشون نشون میده...عادی نمی شود..❌❌ اما☝️اسلام می گه جذابیت های زن و مرد فقط باید واسه همسرشون باشه☺️ و این نگاههاولذت حلال هم نوش جونشون✌️ اما اگه بنده ی خدا نشی, میشی برده ی شیطان🔥⚡️از نگاه حرام می رسی به اختلالات روانی و اضطراب و....❌♨️ نتیجه ی اینهمه بی بندباری و سخیف شدن آرایشها همینه..👈 تهش دیوونگی و اضطرابه..😰 اما☝️اگه همه ی زیباییها رو فقط در مورد حلال خودش ببینه به این بلاها دچار نمی شه..❗️ اسلام همینو می خواد ♡لذت حلال و ناب♡ ✔️اسلام اندیشه برتر😌
https://daigo.ir/secret/6172742697 سلاممممم عید همگی مبارك یکم حرفمون نشه😄❤
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲 ـــــــــــــــ وقتی که فهمید موافقت کرد خوشبختانه. عصر خودم به شخصه رفتم دنبال یه تعمیرکار خوب.تعمیرکار اب و برق. خودمم انتن های روستای ضیاءالدین رو درست کردم. یه مداح هم بردم اونجا تا مراسمات عزاداری و شاد و اینارو اجراکنه. تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل محمدرسول با خودم بیارمش تبریز و در مدرسه ی شبانه روزی تبریز ثبتنامش کنم.آخر هفته ها میبردمش پیش مامانش،هفته دوبار هم یعنی شنبه ها و چهارشنبه ها میرفتم مدرسش تا وضعیت تحصیلی اش رو از نزدیک چک کنم.یکی دوبار هم که فهمیدم نمره ش بد شده و از سر بازیگوشی بوده عصبانی شدم،اما دعواش نکردم.معمولا موقع عصبانیت چیزی نمیگفتم که طرف مقابلم ناراحت بشه.هروقت از دست کسی عصبانی میشدم دعواش نمیکردم و چیزی بهش نمیگفتم. به قول داداشام همین حرف نزدنم از هرچیزی بدتره.براش کتاب میبردم چه درسی چه غیر درسی.چندروز پیش که محمدرسول رو برده بودم روستاشون یهو دیدم سر در تابلویی نوشتن «به روستای علی آباد خوش امدین» بعدها فهمیدم بخاطر اسمم،اسم روستا رو عوض کردن .خیلی ناراحت شدم حقیقتا تصمیم گرفتیم شب بریم بیرون و بگردیم..یهو محمدرسول گفت: _علی اقا ببخشید میگم ولی من میخوام خلبان بشم. +چرا توکه میخواستی مهندس کشاورزی بشی. _اونموقع بچه بودم یه چیزی گفتم ولی الان میخوام خلبان بشم. +حالا تا نهم هزارتا شغل عوض میکنی راستی محمدرسول یه چیزی بهت بگم؟ _بفرمایید +دنبال یه خونه گشتم. قراره خانواده تو بیارم تبریز. با ذوق گقت: _واااااااااای دستتون دردنکنه. ممنونم. لبخندی زدم چیز دیگه ای نگفتم. وقتی برگشتیم خونه اول محمدرسول رو گذاشتیم مدرسه شبانه روزی بعد رفتم. داشتم رانندگی میکردم که یهو افشین گفت: _باباجونم، +جون؟ _چقدرمنودوست داری؟ خندیدم و گفتم: +خیلی... وقتی رسیدیم خونه تلفن زنگ خورد. +بفرمایید. _سلام دایی خوبی؟ +عههههههه حسنی تویی؟ _اره دایی منم. ........ به پیشنهاد فریده سری به مامان اینا زدیم.محمدرسول رو هم بردیم. زینب یه تدارکی دیده بود برای اینکه یه بازی کنیم. شرط بازی هم این بود که بقیه رو بخندونیم اما خودمون نباید بخندیم.بابارو کردیم مجری. خداروشکر محمدرسول و حسنی باهم جفت و جور شده بودن.. داشتیم میرفتیم بیرون که سجاد گفت: _داداش من ماشین رو میارم. +باشه. موقعی که خواست از در پشتی خونه ماشینمو بیاره یهو ماشین نصفش ساییده شد به در .. سریع گفتم: +ماشین رو خاموش کن.. سجاد خیلی ناراحت شده بود از اینکه ماشین برادرش رو . فکرمیکرد الان دعواش میکنم یا قهر میکنم ولی در کمال تعجب رفتم و به گرمی بغلش کردم و گفتم: +فدای سرت داداش..خودت سالمی.؟ سجاد: _داداش ببخشید توروخدا نمیخواستم اینطوری بشه. +اشکال نداره فدای سرت. _داداشم اگه عصبانی هستی یه چیز بگو. بخدا سکوتت موقع عصبانیتت اتیش به جونم میزنه. با لبخند گفتم: +نه عصبانی نیستم رفتیم بیرون گردش.سر راه افشین تفنگ دیده بود و گریه میکرد که باید برام تفنگ بخرید. براش یه دونه تفنگ اسباب بازی گرفتم. قرارشد شب با سجاد دوتایی باهم یه جایی بریم. داشتیم باهم حرف میزدیم که یهو صدای یه نفر میومد که هی میگفت«اتیش!اتیش» سریع دوییدیم اونطرف .خواستم برم داخل تا اون کسی که داخل اون اتش سوزی مونده رو نجات بدم که سجاد دستمو گرفت و گفت: _تو بمون!زن و بچه داری علی من میرم. +نمیزارم بری سجاد... بدون توجه به حرفم رفت و در حین دویدن کلاهش افتاد. یهو همه چیز منفجر شد و پرت شدم اونطرف. بعد چند دقیقه تونستم چشمامو باز کنم. یه نگاهی به کلاه سجاد انداختم و یه نگاهی به اون ساختمانی که داشت میسوخت و داد زدم... +سجااااااااااااااااااااااد در کمال ناباوری برادرم رو از دست دادم. برادری که با شوخی هاش شادی به خونه میاورد. کلا ادم شوخ طبعی بودیم منو سجاد و حسین. شب که برگشتم خونه اثار اتش سوزی وسیاهی روی صورتم مونده بود. یهو زینت پرسید: _علی چیشده؟سجادکو چرا نیومد؟ سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم. نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین ___________ توجه: این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های و کاملا آزاد می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فیلمی دیده نشده از هجوم نیروهای تروریستی ارتش آمریکا به حرمین شریفین امام هادی و امام حسن عسکری در سامرا،٢٣سال پیش😔</span> خدا لعنتشون کنه، گرگ تر از داعش اند در پوست آهو... @seyyed_kazem_roohbakhsh
سه شهید در یک قاب:)
ادمین های گرامی چرا فعالیت نمیکنید؟؟🤔
ادمین❤️Zahra Goli❤️ لطفا جهت صحبت با ادمین sultaneparvaz به ناشناس https://daigo.ir/secret/3366134401 پیام بدید . باتشکر🙏
سلام عزیزم جانم؟ . سلام علیکم . من همونی ام که شهیداقبالی رو بهم معرفی کردی و هی میگفتی پشیمون شدم از معرفی کردن شهید عزیزدل اکانت sultaneparvaz پریده اگه چیزی خواستی بگی بهم فقط تو ناشناس بگو تو کانال جواب میدم.
عید ولایت حضرت حجت روحی فداه مبارک
سلام رمز رو بگو زهرام زهرا گلی رمز این چت ناشناس . چطوری بهت بگم عزیزدل؟ همه میفهمن که😂 شاد داری؟ اگه داری ایدیتو بفرست تو ناشناس رمز رو تو شاد برات بفرستم
ابروهایش‌رابرداشته‌بود شلوارش‌جینش‌پاره‌و‌چسب‌بود موهایش‌رنگ‌شده‌ ‌لبهایش‌بینیش‌گونش‌عملی بعد‌میگفت : ‌این‌چادری‌های‌‌ساندیس‌خور‌رانگاه ... ساندیس‌خوردن‌بِه‌که‌عملی‌بودن .! ( بِه = بهتر )
کاش‌انقدر‌که‌از‌ارتفاع‌میترسید‌از‌پَستی‌هم‌ میترسیدید‌ ... (پَست‌بودن)
کاش‌بجای‌عمل‌و‌رنگ‌کردن‌‌کمی‌حیا‌داشتید.!
کاش‌بلد‌بودید‌بجای‌کلی‌ریا‌کمی‌از‌حضرت‌ ‌علی‌(ع‌)الگو‌میگرفتید‌ : "به‌تاریکی‌شب‌میبرد‌شام‌یتیمان‌عرب"
داستان خیلی عالی حتما بخوانید 💮 پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمى رفت دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد ، خيس وگلى شد به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد .ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى ؟ 💮جوان گفت نه ، اى پير ، من شيطان هستم 💮 براى بار اول كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم ❕ براى باردوم كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم ❕ ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى الله ﷻ به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى 💮 گر تو ان پیر خرابات باشی فارغ ز بد و بنده ی اللهﷻ باشی شیطان به رهت همچو چراغی بشود 💮تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی 💮بازي فوتبال 90 دقيقه 🔵 سريال تلوزيوني 60 دقيقه 🔘 فيلم سينمايي 130 دقيقه ⭕ نماز 5 دقيقه ⚪ و جهنم طول زندگی ♦️ برای خردمندان : 💮 درواتساب 300 دوست 💮 دربلاک بیری 500 دوست 💮 درتلفن 80 دوست 💮 درمحله 50 دوست 🔺 درسختی ( یک نفر ) 🔻 درجنازه ات ( خانواده ) 🔺 درقبرت ( خودت تنها ) 💮 تعجب نکن ! 👈 این واقعیت زندگی است 💮 ( چیزی جز نمازت برایت منفعتی ندارد ) 🍁 چند دقیقه نشستن بعد از نماز ، بهترین وقتی است که خداوند رحمتش رانازل می کند 🍁 استغفار کن و تسبیح بگو وآیة الکرسی بخوان فراموش نکن که تو درمهمانی پروردگارت ھستی الله الله الله الله الله الله اللہ اینرا به اشتراک بزار وبدان قرارنیست پولی بهت برسه و یا خبر خوشی بهت بدند فقط آدم هایی روالان یاد الله تعالی میندازن .. حتما بخونین خیلی قشنگ و دردناکه !) ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ : .... ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ! (!) بی حیایی ﺁﻣﺪ : .... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ (!) ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ : .... ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ ! (!)ﻣُﺪ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ! (!) ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪ : ... ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﻖ ﺭﻓﺖ ! (!)ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ: ... ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ! (!) ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ : .... ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ ! (!) ﻗﻮﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ ..: ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ ! (!) ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ ...: ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻭ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﻣﺪ ...: ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺗﻠﻔﻦ ﺁﻣﺪ ...: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ! ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ !!! ﭼﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ،ﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ !.... ؟ ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ. ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ !!!... بخونین اگه دوست داشتین انتقالش بدین شاید تاثیر داشت, چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟ ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟ چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟ اما برای خوندن کتابهای ديگه هميشه سرحاليم؟ چرا اينکه يک پيام در مورد خدا رو انتقال دهیم انقدر راحت نیست؟ ولی پيام های بيهوده رو به راحتی انتقال می ديم؟ چرا تعداد کسانی که خدا رو عبادت می کنند هر روز کمتر و کمتر ميشه؟ اما تعداد بار ها و کلوب ها رو به افزايشه؟ یعنی ارتباط با خداوند انقدر سخته !!!!!!؟؟؟ در موردش فکر کنيد. اين پيام رو به دوستانتون هم بفرستيد. 99%کسانی اين پيام رو خوندن برای دیگرن نميفرستند!! شما چی ؟ خدافرمودند:اگرمن رادرمقابل دوستانتان ردكنيد,,, من هم شمارادرقيامت ردخواهم كرد!
• تا اسمِ شهیدبهشتی میاد، یاد این حرفش می‌افتیم، برادران، خواهران عاشق شوید... خب؟! و اما بعد از عشق؟! _بهشتی مظلوم میفرماید: هر چقدر سـاده‌ زندگـی کنید، بیشـتر می‌توانید مبارزه‌ کنید! آنهایی که نتوانستند سـاده‌ زندگی‌ کنند، نتوانستند مبارزه‌ کنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که امام زمان(عج) را ملاقات کرد! دست نوشته شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده: شبی که توفیق ملاقات با صاحب عصر را نصیبم کردی بر من یقین شد که شهادت را هم نصیبم می‌کنی.
’'وَ رُیَتُڬَ حاجَتی : و دیدارت نیازِ من ؛📽🥲♥️'’ - ] -
این قسمت‌از کتاب سقای آب و ادب دل رو تیکه تیکه میکنه : اکنون از ساعتی پیش تا کنون هر کودکی که‌ می‌گوید آب ؛ سکینه می‌گوید : عمو ! و آنقدر‌ مفهوم ِ آب ُ عمو باهم‌گره خورده است‌ که بچه ها به تدریج تشنگی‌ را با گفتن‌ ِ عمو اظهار می‌کنند💔!
نوشتہ‌بود: وَاِنَّ‌مَعَ‌العُسرِیُسرۍٰ یعنےاگہ‌خُـدانعمت‌سختےروداده، بہ‌همراهش‌امام‌حُـسِین‌"؏"روهم‌داده . . 💛
من بی 'حسین' گمشده‌ای بی نشانه‌ام   بنویس پس تبار مرا خادم الحسین