🔴إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُون
✍سورة الحجرات، الآیة ۱۵
🔹مؤمنان فقط کسانی اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند، آن گاه [در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آورده اند] شک ننموده و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کرده اند؛ اینان [در گفتار و کردار] اهل صدق و راستی اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: آمریکاییها خیال میکردند به خاطر نیاز کشور به غنیسازی ۲۰ درصد اورانیوم ایران تسلیم خواهد اساتید بسیجی آن را تولید کردند/ آمریکاییها باور نمیکردند
در #هفته_بسیج که یاد آور پیروزی ایران_همدل در دوران دفاع مقدس است مامنتظر و مطالبه گر #وعده_صادق ۳ هستیم تا رژیم کودک کش و نجس اسرائیل یک قدم به نابودی نزدیکتر شود ان شاءالله🤲 #حکم_اعدام_نتانیاهو باید اجرا شود...
🇮🇷 بسيج، به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه ای است که اسلام و قرآن و امام زمان أرواحنا فداه و اين انقلاب مقدّس به آن نيازمند است؛
🌷لذا پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولی عصر أرواحنا فداه مهدی موعود عزيز، يک پيوند ناگسستنی و هميشگی است.
📚 ما منتظریم/استاد حسن ملایی/ص۲۲۰
🔹این کتاب، مجموعه سخنان ۴۰ ساله رهبر معظم انقلاب در موضوعات ناب مهدویت است.
🌺 #هفته_بسیج گرامی باد.
#لبیک_یا_خامنه_ای #وعده_صادق
20.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالاخره غبار فتنهها داره کنار میره و مردم دارند با واقعیت زن زندگی آزادی مواجه میشن !
چه خوب که مردم خودشون دست به کار شدن و دارن از فرهنگ زیست عفیفانه مراقبت میکنند.
باید اونقدر تبیین کنیم که دغدغه حاکمیتی به دغدغهی مردم هم تبدیل بشه ....
امیدی به عدهای ازمسئولین نیست ولی اگر مردم به میدان بیان خودشون میتونن شرایط رو تغییر بدن
◀️آفرین به این بانوی خط شکن ....
#کمپین_نه_به_حریم_شکنی
✍عالیه
#وعده_صادق #ارسالی_مخاطب
21.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️پویش همگانی حدیث شریف کساء به نیت تعجیل فرج🤲
به حق پنج تن ظهور آقا امام زمان مون رو برسون 🤲😭🤲
💞هدیه به چهارده معصوم علیه السلام
🌺✨حاجت روایی شماعزیزان کانال 🤲
💞#روز_چهاردهم
اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دعای خاص رهبر انقلاب: پروردگارا! سرانجام مطلوب همه بندگان صالح خود را هرچه زودتر برسان
<مجنون الحیدر>
راستی امروز کتابی که سفارش دادم، بدستم رسید:)
چون یکی از دوستام کانال رو چک میکنه عکس از کتاب رو نمیزارم🤭😂
#سلام_امام_زمانم 💚
عمری گذشت
ولی قلبم میگوید
تو میآیی.
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
اللھمعجللولیڪالفࢪج💖
✨ یارانــ مهدویــ ✨️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 «بدترین سقوطها»
🔸شیعیانی که در #آخرالزمان سقوط میکنن... کسانی بودن که این اواخر در فتنهها با دشمن امیرالمومنین همصدا شدن... بدترین صفت لجبازی است، این صفت شیطان است...
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❌معاون پارلمانی رئیسجمهور: اگر قانون حجاب ابلاغ شود، دولت مکلف به اجراست
🔹قانون عفاف و #حجاب هنوز از طرف مجلس به دولت ارسال نشده تا برابر با اصل ۱۲۳ قانون اساسی رئیسجمهور برای ابلاغ آن اقدام کند.
🔹از آنجا که هنوز این قانون به دولت ابلاغ نشده نحوۀ اجرای آن در اولویت بررسی دولت نیست.
🔹دولت مکلف است ترتیبات اجرای تمام قوانینی که توسط مجلس مصوب شده و شورای نگهبان تایید کرده را فراهم کند.
مجلس انقلابی 🤭
#کمپین_نه_به_حریم_شکنی
♨️ خرابکاری آسان؛ به روایت سازمان سیا
📌بخش آرشیو سایت CIA در سال 2008 اسنادی را برای اولین بار از طبقهبندی خارج کرد.
این اسناد با عنوان دستورالعمل میدانی خرابکاری آسان توسط اداره خدمات استراتژیک CIA در سال 1944 برای کارشکنی در کشورهای مخالف آمریکا تهیه شده است.
✍ خوب دقت کنید که مو به مو دارد در ایران اجرا میشود؛ اما آنچه مورد سرگشتگی و حیرانی است، دشواری تشخیص بین موارد نفوذی، تنبلی، کودنی، ذینفعی، ترسویی، بیحالی و... است!
🖋 #محمد_جوانی
🔴رئیس ستاد کل نیروهای مسلح: صهیونیستها از خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران عبور کردهاند و پاسخی کوبنده و ورای تصور خواهند گرفت
🔹سرلشکر باقری در شورای عالی فرماندهان نیروهای مسلح:صهیونیستها با تجاوز به تمامیت ارضی ایران خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران را رد کردهاند اما بدانند حتماً بهای سنگین تعدی به خاک مقدس ایران را خواهد پرداخت. نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران این اقدامشان را بی پاسخ نمیگذارند و پاسخ ایران به دور از تعلّل، تعجیل و با دقت و درایت و در زمان مناسب پاسخی پشیمانکننده و متفاوتی به متجاوزان خواهد بود.
🔹️پاسخ به تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی ورای تصورات سران این رژیم طرحریزی شده است. دکترین دفاعی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای پاسخ کوبنده و بازدارنده و در زمان مقتضی به بالاترین سطح تهدیدات دشمنان طرحریزی شده است.
🔴سه دلیل نتانیاهو برای پذیرش آتشبس
🔹نتانیاهو: سه دلیل اصلی [برای پذیرش آتشبس] وجود دارد.
🔹دلیل اول؛ تمرکز بر تهدید ایران و من در مورد آن توضیح بیشتری نمیدهم.
🔹دلیل دوم؛ تجدید کامل قوا و من آشکارا به شما می گویم، زیرا این راز نیست: تأخیر عمده ای در تأمین اسلحه و مهمات وجود داشت. این تاخیر به زودی برطرف می شود. ما خود را به ابزارهای پیشرفته جنگی مجهز خواهیم کرد که جان سربازان ما را حفظ می کند و به ما نیروی اضافی برای تکمیل ماموریت هایمان می دهد.
🔹و دلیل سوم برای آتش بس؛ قطع عرصه ها و منزوی کردن حماس است. از روز دوم جنگ، حزب الله به کمک حماس امد تا در کنار آن بجنگد. و وقتی حزب الله از صحنه خارج می شود، حماس در کمپین تنها می ماند. فشار ما بر او افزایش خواهد یافت و این به مأموریت مقدس آزادی اسرای ما کمک خواهد کرد.
⭕️پویش همگانی حدیث شریف کساء به نیت تعجیل فرج🤲
به حق پنج تن ظهور آقا امام زمان مون رو برسون 🤲😭🤲
💞هدیه به چهارده معصوم علیه السلام
🌺✨حاجت روایی شماعزیزان کانال 🤲
💞#روز_پانزدهم
اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ وقتی داری برای ظهور دعا میکنی،
حواست به این مسئله هم باشه!
👈 مبادا بدون آمادگی دعا کنیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥علامه حسنزاده: گوشتان به رهبری باشد چون گوش ایشان به فرمان حضرت خاتم انبیاء(ص) است
بر شما واجب است این کلیپ را ببینید و برای دوستان خود بفرستید. در پایان این کلیپ صحبتهای کمتر شنیده شده از علامه خواهید شنید که روشنایی مسیر زندگی این روزهای ماست.
وقتی از زندان ساواک آزاد شد، به سختی میتونست راه بره.
با جوراب هم میخوابید.
گاه با پاشنه ی پا و گاه با پنجه پایش راه میرفت.
من و بقیه ی خواهرا فهمیدیم موضوع چیه، و قرار گذاشتیم کسی در مورد این موضوع به بی بی جان چیزی نگه و آسیدحسین هم در کنار بی بی جان آرام و در حالت عادی راه بره.
شب ها وقتی میخوابیدیم آسیدحسین میرفت بالای پشت بوم و به پاهاش پماد میزد.
با اصرار من قبول کرد که یه روزی کف پاهاش رو ببینم.
يه شب که رفت بالای پشت بوم، بعد چند دقیقه منم رفتم بالای پشت بوم.
تا دید کسی توی تاریکیِ شب میاد سمتش سریع دو زانو نشست و پماد رو زیر جورابهاش مخفي کرد.
سریع گفتم «نترس منم، بی بی جان خوابیده، راحت باش»
پاشو از زیرش درآورد،
کف پاهاش پوست نداشت و زخم های عمیقش، گوشت کف پاش رو سوراخ کرده بود.😭😭😭😭😭💔
تا کف پاهاشو دیدم وحشت زده، با دو دستم زدم به صورتم و با گریه گفتم «خدای من! چه کردن با تو؟ بمیرم برات آسیدحسین، توروخدا برو دکتر پانسمان بزن بهش، داره خون میاد ازش.»
وقتی بهش پماد میزد،از شدت درد چشاشو میبست و ابروهاش درهم کشیده میشد🥺😭😭😭😭😭😭💔
بعد با همان درد تا صبح مطالعه میکرد.
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
📚برشی از کتاب راز بی بی جان
🗣️راوی:سیده خدیجه علم الهدی(خواهرشهید)
#شهیدسیدحسینعلمالهدی
#هویزه
#خاطرات
#پروازبی_بازگشتِ
#قسمت107
#فریده
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم؛ تقدیم به تو🥲
ـــــــــــــــ
ماه رمضان بود،
سر سفرهی افطار نشسته بودیم.
+به نظرمن عیبی نداره. خب استخاره کردی جوابش خوب اومده دیگه....
_والله تاجایی که من یادمه شما همیشه حلال و حروم میکردین.
از غذا خوردن دست کشیدم و گفتم :
+هنوزم میکنم، طرف حروم بری چشاتو درمیارم
نشست روی صندلی و گفتم:
+گیرم که من فردا اومدم، بعدش رو چیکار میکنی؟
_خب بعدش امیرحسین رو میبرم دیگه.
با خنده گفتم :
+قرار فرداتو به هم بزن ببرمت دکتر.
_به چی میخنده ای مادر من؟
به جایی خیره شدم و گفتم:
+بعدها بهت میگم
تسبیح شو انداخت گردنش و گفت :
_بعدها بعدها، همش وعده ی بعد و بعید.
بعد دو دستشو کوبید به میز
+شلوغ نکن پسر، مگه تو میگه تلاش خودسازی فردی؟ پس لشکر جمع کردنت واسه چیه؟
_لشکر جمع میکنم تا ایمانم رو حفظ کنم، بده؟
دردمو به شما نگم به کی بگم(دست راستشو کوبید روی میزو گفت) به کی بگم؟
بعد بلند شد و پشتش به من بود.
_گفتید هم پدرتم، هم مادرت، هم خواهرتم، هم برادرت.
نشست کنارم و با بغض گفت:
_خب برام پدری کن مادر..
+برات پدری کنم؟ باشه برایت پدری میکنم.
_مادر، من بابامو میخوام... بابامو میخوام....
به گریه افتاد و گفت :
_تورو به جان امام حسین قسمت میدم پدرم رو بهم برگردون....میخوام دستشو ببوسم...
میخوام بغلش کنم....14سالهههه کههههه پدرم رو بغل نکردم...مادر من هنوز طرز خندیدن پدر یادمهههههه.... یادمه چه لباسایی میپوشید....
دستمو روی شونه ی افشین گذاشتم و گفتم:
+پسرگلم ، میدونم دلت پدرتو میخواد، گریه کن. اما نزار دشمن از گریه های تو خوشحال بشه
نزار دشمن افتخار کنه که پدرتو شهید کرده.
اون کسی که باید به پدری چون سیدعلی اقبالی افتخار کنه تویی....تو...
افتخار کن به تک تک شهدای وطنت.
صبر کن !
بردباری کن در تمامیِ مشکلات....
حالا هم بلند شو اگه درس داری درستو بخون اگه درس نداری برو کارگاه....
اشکش رو پاک کرد و گفت:
_نه درس دارم....
وقتی خواست بره گفتم:
+افشین.
برگشت سمتم:
+این دختره، مثل خودمونه؟ محجبه است؟
_نه نیست.....
+خیلی خب باشه برو....
سفره رو جمع کردم و ظرفا رو شستم...
رفتم یکی از کتاب های علی رو بخونم که تلفن زنگ زد.
زینب بود!
برداشتمش....
با لبخند گفتم:
+سلام آبجی خوبی؟
_سلام فریده جان، شما خوبی؟ افشین چطوره؟ خوبه؟
+افشینم خوبه خداروشکر
_یه سوال، سال میشه کشور؟
با تعجب گفتم :
+جانم؟؟؟؟؟
_حرف افشین رو میگم دیگه با علی بحث میکرد سر سن هاشون...
خندیدم.
" خونه ی زینب بودیم. علی سال 27بدنیا اومده بود ولی چون پدرش یه سال دیرتر رفته بود دنبال شناسنامه اش مسؤل شناسنامه سال تولد علی رو سال1328 توی شناسنامه اش گذاشته بود. بعد که افشین فهمید رفت به علی گفت:
_بابا بابا
علی هم گفت:
_جانم بابا؟
افشین:
_چندسالته؟
علی:
_30سالمه باباجون؛
افشین سریع جبهه گیری کرد و گفت:
_دروغ میگی 31سالته. سال 27 بدنیا اومدی...
علی:
_نه باباجون من متولد 28هستم.
نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین
___________
توجه:
این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های #نائله و #پروازبی_بازگشتِ کاملا آزاد می باشد.
#پروازبی_بازگشتِ
#قسمت108
#فریده
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم؛ تقدیم به تو🥲
ـــــــــــــــ
علی روی سن و ایناش خیلی حساس بود و ناراحت میشد.
افشین گفت:
_بابا من الان چندسالمه؟
علی هم با لبخند گفت:
_سه سالته باباجون؛
افشین هم گفت:
_سال دیگه میشم 15ساله، آخ جووووووون
علی با تعجب گفت:
_افشین سال دیگه چهارسالت میشه، چطور میشه پونزده سالت؟
افشین یهو زد به پیشونی اش و گفت:
_ای خدا این چرا انقدر خره نمیفهمه، سال میدونی چقدره بابا؟ سال کل کشوره.
علی هم به زور خودشو نگه میداشت تا نخنده بعدش گفت:
_یعنی چه که سال میشه کل کشور؟ هر سال دوازده ماهه افشین.... تو فقط در یک روز و یک ماه بدنیا اومدی...
کلی باهم کل کل کردن و آخرش زینب به علی گفت:
_علی تمومش کن این کل کل رو، مغزت رو به کار بگیر.... مغزت کارنمیکنه
علی هم درجواب حرفش گفت:
_اگه مغزمن کار نمیکرد که آمریکایی برای من تلگراف نمیفرستادن که «بیا و تو ارتش خودمون خدمت کن»
کلی خندیدیم اون شب....."
#افشین
چون صحافی میکردم تصمیم گرفتم بخشی از کارگاه رو اختصاص بدم به همین بحث پایان نامه و اینا
خانم حجازی که اومد نیم ساعت بعد که عکس بابا رو دید گفت:
_این عکس کیه؟!
+پدرم.
_بچها گفته بودن بچه ی شهید هستی، خدا بیامرزتشون.مادر و پدرت چه کاره ان؟!
+مادرم مدیر مدرسه دخترانه ولی قبلا معلم بود. پدرمم نیروهوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بودن،
با تعجب گفت:
_خلبان بودن؟
+بله
از جاش بلند شد و گفت :
_ پدرمادرت که انقدر آدم حسابی ان، تو چرا انقدر اُملی؟
برگشتم سمتش و گفتم :
+فکرکنم درست نیست که من جواب شمارو بدم.
کمی غر زد و گریه اش گرفت. لیوان آبی به دستش دادم و قرآن رو برداشتم و گفتم :
+ببینید خواهر، به همین کتاب مقدس قسم با زبان روزه دارم این حرف رو میگم. ما یعنی من و مادرم خانواده ی شهیدیم، از وقتی چهارسالمه بوده پدرم رو از دست دادم. منو مادرم از زمان شهادت پدرم، رنگ بنیاد شهید رو ندیدیم. فقط از سهمیه ی خانواده ی شهدا یه بار رفتیم دیدار امام(بعد بابغض گفتم) الله اکبر، من چهارده ساله که پدرم رو ندیدم، با این حال با همهی گریه هایی که کردم سرپا وایستادم....
...
نمیدونم چرا هی به خانم حجازی علاقه مند میشدم. با مادر درجریان گذاشتم. مادرگفت باید عمه زینب هم باشه و نظربده.
شب عمه زینب اومد خونه ی ما....از بین بچهاش فقط عمار و عماد، حامد و محمد و رقیه اومده بودن.اونا هم بزرگ شده بودن.
مامان که جریان با عمه زینب در جریان گذاشته بود عمه زینب گفت:
_من این دختره رو دیدم افشین؟ دوستش داری؟
سرمو تکون دادم و گفتم:
+آره دیدیش...همون دختری که یه بار اومد خونه ی ما دیدن مامان و شماهم اونجا بودید.
عمه چند دقیقه چیزی نگفت.
ولی یه سیلی ازش خوردم....
بعد چند دقیقه ای سکوت بهم گفت:
_افشین جان ببین، تو برادرزاده ی من هستی. از بچگی تا الان یه پات خونه ی ما بود یه پات هم خونه ی خودتون، بچگی خیلی میومدی خونه ی ما ولی چون بعدش دخترا بزرگ شدن تو هم نیومدی. چرا؟ چون شرم و حیا باعث شد که نیای.
من تورو خوب میشناسم....بارها و بارها هم ازتون دفاع کردم دربرابر خانواده خودم و پدرت و خانواده ی مادرت. من سر شهادت پدرت خیلی پیر شدم افشین. پدرت رو جلوی چشام شهیدش کردن. این همه شکنجه چشیدم، شکنجههای بعثی و ساواک رو در نظر بگیر. تنها شکنجه ی روحی من، شهادت پدرت بود. چرا از بین این همه دختر محجبه ای، فقط دل به یک دخترکم حجاب دادی؟مگه خودت نمیگی این دختره بهم میگه سهمیه ای اومدن دانشگاه؟ این همه بهت توهین کرد اما تو عاشقش شدی. ببینم تو بویی از انسانیت بردی؟ افشین جان، عمه قربونت برم من، مادرت سر پدرت خیلی اذیت شد...هنوزم که هنوزه چشم انتظار اومدن پیکر بی جانِ پدرته...تو دیگه اذیتش نکن. نمک روی زخمش نپاش. من حرفی ندارم اما بدون این سیلی ای که بهت زدم، سیلی ای بود که اول کار دستت بیاد داری با کی ازدواج میکنی...
دختره کم حجابه؟ بی حجابه؟ باشه اشکالی نداره، اونم بنده ی خداست، اونم بنده ی مظلوم خداست.
اگه باهاش ازدواج میکنی باید یکی از شرایط ازدواجی ات این باشه اون دختر، چادری بشه.بعدشم تو نه درامد خاصی داری نه خونه ای .بنظرم هرموقع شغلی پیدا کردی ازدواج کن
نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین
___________
توجه:
این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های #نائله و #پروازبی_بازگشتِ کاملا آزاد می باشد.