بعد نیم ساعت یهو از خواب پرید و دید که خواب مونده ، سریع از جاش بلند شد و خدا رو شکر کرد که کسی ندیده خواب مونده.
رفت سر پست و از اونجایی که قبلا هم سطح آب رو اندازه گرفته بود ، از پیش خودش اون عدد ها رو یادداشت کرد.
روز بعدش که بادپا داشت داخل پادگان قدم میزد ، شهید محمد رضا کاظمی اومد پیشش و به بادپا یه حرف خیلی سنگینی زد .
چی گفت؟!!
گفت حسین بادپا ، تو شهید نمیشی !
حسین که جا خورده بود ، فکر کرد کاظمی حتما داره شوخی میکنه .
ولی وقتی مطمئن شد که شوخی ای در کار نیست ، به کاظمی گفت:
بر چه اساسی این حرف رو میزنی؟
کاظمی هم گفت تو دیشب خواب موندی و از پیش خودت اون جدول رو پر کردی
حسین ، منکر شد .
که نه آقا من خواب نبودم و درست جدول رو پر کردم.
کاظمی هم به نقل از شهید محمد حسین یوسف الهی که جانشین مسئول اطلاعات بود ، گفت که حسین بادپا ، تو شهید نمیشی.
(شهید یوسف الهی یه عارف واقعا کار درست بود ، با اینکه چندین کیلومتر با بادپا فاصله داشت ولی متوجه شد که بادپا خواب مونده.
انشاءالله فردا شب بیشتر درباره این شهید میگیم)
این بود ماجرای دوران دفاع مقدس حاج حسین بادپا
حالا بریم سراغ سوریه رفتن ایشون
زمانی که داعش به عراق و سوریه حمله کرد ، حاج قاسم فرمانده سپاه قدس بود.
بادپا رفت پیش حاج قاسم و گفت که من میخوام برم سوریه .
حاج قاسم هم به شدت مخالفت کرد ، به خاطر اینکه اگر وظیفه ای هم بود ، بادپا در دفاع مقدس اون رو ادا کرده بود.
حسین بادپا از پایان جنگ دفاع مقدس تا آغاز جنگ سوریه خیلی وضع اقتصادی خوبی داشت.
صاحب چند تا کارخونه بود و چند تا کارمند زیر دستش کار میکردن.
بادپا هر چی به حاج قاسم میگفت ، حاج قاسم هم مخالفت میکرد.
تا اینکه یه بار بادپا با همسرش رفتن پیش حاج قاسم ، تا حاجی به حرمت همسر بادپا شرم کنه و قبول کنه.
اگه کلیپ بالا رو که فرستادم نگاه کرده باشید
سید ابراهیم(مصطفی صدرزاده) درباره حاج حسین بادپا میگه
اینه که من میگم دم بادپا گرم!
با اینکه یوسف الهی به اون کار درستی ، بهش میگه تو شهید نمیشی ، بازم ناامید نشد.
و خدا بهترین شهادت رو هم بهش داد .
مفقودالاثر بودن.
چی بهتر از این؟!
رفقا این رو هم از من داشته باشید!
ما هم اگه امروز دنبال شهادت هستیم ، نباید ناامید بشیم و بگیم که راه شهادت بسته شده
ما هر جا که باشیم ، هر کار که انجام بدیم
اگر برای رضای خدا باشه و در اون حال بمیریم شهید محسوب میشیم.