eitaa logo
مَجنونْ:🖇
64 دنبال‌کننده
66 عکس
18 ویدیو
0 فایل
🍬 مجنون، پناه لحظه‌های شیرین! . اینجا دنیای روزمـــره‌مــــونه؛🌻 کاشفِ جستجوهای کوچیک و یادگیری‌های بزرگیم. . و روزمرگی های قرآنی و تمرین های رزمی . تو اینجا، خوشی‌ها رو جشن می‌گیریم و لحظه‌های قشنگ رو به یادگار میزاریم! ✨ کپی؟ حلاله جانان ♡
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت امین الله، التماس دعا💙🍁 اَلسَّلامُ عَلَيک يااَمينَ اللَّهِ فى‏ اَرْضِهِ، وَحُجَّتَهُ عَلى‏ عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيک يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِکتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، حَتّى‏ دَعاک اللَّهُ اِلى‏ جِوارِهِ، فَقَبَضَک اِلَيهِ بِاخْتِيارِهِ، وَ اَلْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّةَ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ‏ الْبالِغَةِ عَلى‏ جَميعِ خَلْقِهِ، اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى‏ مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ راضِيةً بِقَضآئِک، مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعآئِک، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِک، مَحْبُوبَةً فى‏ اَرْضِک وَ سَمآئِک، صابِرَةً عَلى‏ نُزُولِ بَلائِک، شاکرَةً لِفَواضِلِ نَعْمآئِک، ذاکرَةً لِسَوابِغِ آلآئِک، مُشْتاقَةً اِلى‏ فَرْحَةِ لِقآئِک، مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى‏ لِيوْمِ جَزآئِک، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِک، مُفارِقَةً لِأَخْلاقِ اَعْدائِک، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِک وَ ثَنآئِک، پس پهلوى‏ روى مبارک خود را برقبر گذاشت وگفت: اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيک والِهَةٌ، وَ سُبُلَ الرَّاغِبيـنَ اِلَيـک شارِعَـةٌ، وَ اَعْلامَ الْقاصِدينَ اِلَيک واضِحَـةٌ، وَ اَفْئِدَةَ الْعارِفيـنَ مِنْـک فازِعَـةٌ، وَ اَصْواتَ الدَّاعينَ اِلَيک صـاعِدَةٌ، وَ اَبْوابَ الْإِجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ، وَ دَعْوَةَ مَنْ ناجاک مُسْتَجابَةٌ، وَ تَوْبَةَ مَنْ‏ اَنابَ اِلَيک مَقْبُولَةٌ، وَ عَبْرَةَ مَنْ بَکى‏ مِنْ خَوْفِک مَرْحُومَةٌ، وَ الْإِغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِک مَوْجُودَةٌ، وَالْإِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِک مَبْذُولَةٌ، وَ عِداتِک لِعِبادِک مُنْجَزَةٌ، وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقالَک مُقالَةٌ، وَ اَعْمالَ‏ الْعامِلينَ لَدَيک مَحْفُوظَةٌ، وَ اَرْزاقَک اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْک نازِلَةٌ، وَ عَوآئِدَ الْمَزيدِ اِلَيهِمْ واصِلَةٌ، وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرينَ مَغْفُورَةٌ، وَ حَوآئِجَ خَلْقِک عِنْدَک مَقْضِيةٌ، وَ جَوآئِزَ السَّآئِلينَ عِنْدَک مُوَفَّرَةٌ، وَ عَوآئِدَ الْمَزيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَ مَوآئِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ مُعَدَّةٌ، وَ مَناهِلَ الظِّمآءِ مُتْرَعَةٌ، اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعآئى‏، وَاقْبَلْ ثَنآئى‏، وَاجْمَعْ بَينى‏ وَ بَينَ‏ اَوْلِيآئى‏، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ، وَالْحَسَنِ وَالْحُسَينِ، اِنَّک وَلِىُ‏ نَعْمآئى‏، وَ مُنْتَهى‏ مُناىَ، وَ غايةُ رَجائى‏ فى‏ مُنْقَلَبى‏ وَ مَثْواىَ اَنْتَ اِلهى‏ وَ سَيدى‏ وَ مَوْلاىَ، اِغْفِرْ لِأَوْلِيآئِنا، وَ کفَّ عَنَّا اَعْدآئَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا، وَاَظْهِرْ کلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا، وَ اَدْحِضْ کلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى‏، اِنَّک عَلى‏ کلِّ شَى‏ءٍ قَديرٌ. الهم عجل لولیک فرج🤍
شبتون قشنگ🪐
قرار هرشب مون، الهی به رقیه 🥀 الهی به رقیه🥀 الهی به رقیه🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال‌قبل‌ازخواب‌: وضوگرفتن‌ثواب‌شب‌زنده‌داری؛💚 تسبیحات‌اربعہ‌یڪ‌مرتبه‌‌ سبحان‌الله‌والحمدالله‌ولااله‌الله‌والله‌اکبر🌱 14صلوات‌برپیامبرواهل‌بیت🔏 طلب‌مغفرت‌برای‌مومنان‌🙏 استغفرالله‌ربی‌واتوب‌الیه خواندن‌آیت‌الکرسی؛🌸 شڪروحمدخداوند🙂❤️ صلوات‌ودعابرای‌امام‌زمان):🌿 اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج حلـال‌بفرماید🍂 شبتون‌حسینۍ؛🔏💕
بسمِ الربِ الحُسین(ع) 🥀
امام‌صادق‌(ع)فرمودند: مردمِ آخرالزمان از خواندنِ این دو ذکر غافل نشوند: 《یا صاحِب‌َالزَمان‌ اَدرِکنی‌ و لاتُهلِکنی‌》 《لٰا اِلٰهَ‌ اِلا‌ اللّٰه‌ حَسبیَ‌ اللّٰه تَوَکَّلتُ اِلَی اللّٰه》
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان🌔 . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا گلخونه حرم امام رضا رو دیدی؟ . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
بریم که جزوه علوم رو بنویسیم، . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
بریم برای رمان ❤️🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان سجاده صبر💗 قسمت بیست ششم فاطمه به سهیل نگاهی کرد و با غضبی که از همه وجودش ساطع می‌شد گفت: + تو مگه به من قول ندادی که هر گندی که میزنی به گوش من نرسه، اون وقت اون زن توی خونه من چیکار میکنه؟... - توضیح میدم فاطمه من ... صبر داشته باش، بذار مهمونی تموم بشه، برات توضیح میدم فاطمه توی ذهنش تکرار کرد، صبر، صبر، صبر، باز هم صبر؟!!! نفس عمیقی کشید و به سهیل که کلافه به دیوار آشپزخونه تکیه داده بود نگاهی کرد بعدم از جاش بلند شد و رو به روی سهیل ایستاد، می خواست از کنارش رد بشه، اما لحظه ای برگشت و با تمام قدرت شروع کرد به مشت زدن به سینه سهیل.ضربه هاش به سهیل میفهموند که چقدر از دستش عصبانیه، سهیل هم اجازه داد سینش مهمون مشتهای کوچیک فاطمه بشه. سها که کنار در آشپزخونه از این حرکت فاطمه ماتش برده بود، نگاهی به چهره عصبانی فاطمه انداخت و نگاهی هم به چهره کلافه سهیل، چیزی نگفت، اما میدونست هرچی که هست زیر سر این زنه، برگشت توی پذیرایی و این بار با شک و تردید و البته با زیرکی خدادادیش باب صحبت رو با شیدا باز کرد. سهیل که در مقابل ضربات فاطمه ساکت ایستاده بود، ناگهان دست فاطمه رو که میومد تا مشت بعدی رو بزنه، محکم گرفت توی دستش و لحظه ای نگهش داشت، به چشمهای فاطمه نگاهی کرد و گفت: - من زیر قولم نزدم ... بعد هم دست هاش رو بوسید و ولشون کرد و بدون هیچ حرفی رفت توی پذیرایی. فاطمه که انگار تمام انرژیش تموم شده بود، دوباره روی صندلی نشست و اجازه داد قطرات اشکش کمی از سنگینی قلبش رو تخلیه کنند. سهیل توی پذیرایی شیدا و سها رو دید که غرق صحبتند، اخمی کرد و به سمت سها رفت و گفت میشه بری به فاطمه کمک کنی؟ سها که میدونست اوضاع کمی خرابه چشمی گفت و فورا رفت. سهیل هم با چشمایی که ازش خشم و نفرت میبارید رو به روی شیدا ایستاد و گفت: -اینجا چیکار میکنی؟ +هیچی عزیزم، اومدم تولد دخترت -تو غلط کردی، پاشو گمشو بیرون - با من اینجوری حرف نزن سهیل عزیزم -من با آدمی مثل تو هر جوری که دلم می خواد حرف میزنم ... بیرون. +اما ... -بیرون صدای داد سهیل باعث شد لحظه ای سکوت در مهمونی حاکم بشه، بچه ها که از صدای داد مردونه سهیل ترسیده بودند، مضطرب به شیدا و سهیل نگاه می‌کردند، سها هم سرش رو از آشپزخونه بیرون آورده بود و نگران به صحنه نگاه می‌کرد، تنها فاطمه بود که هیچ علاقه ای نداشت اون صحنه رو ببینه، آروم سرش رو بین دستانش قرار داد و گوشهاش رو محکم گرفت، دلش نمیخواست هیچ صدایی در عالم بشنوه. شیدا که چشمهای خونی و خشمگین سهیل رو دید گفت: +عاشق این جذبتم، باشه عزیزم، میرم، اما امشب منتظرتم، میدونی که اگه نیای میتونم چیکار کنم و اون وقت چقدر برات بد میشه. بعدم بلند شد و به سمت لباسهاش رفت و بعد از پوشیدنشون در خونه رو محکم بست و رفت. سهیل همچنان سرش پایین بود،سهیل یادش نرفته بود که مدتی که شیدا رو صیغه کرده بود، اون افریته تا می تونست از روابطشون پنهانی عکس و فیلم تهییه کرده بود و تهدیدش می‌کرد که با اون مدارک آبروشو همه جا میبره. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸